شرح قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه

صدرالمتالهین شیرازی «قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشئ منها» را از غوامض علوم الهیه می‌داند و ادراکش را جز برای کسانی که از ناحیه حق تبارک و تعالی به سرچشمه علم و حکمت راه می‌یابند، در غایت اشکال می‌پندارد. وی معتقد است که پیش از او جز حکیم بزرگ یونان ارسطو،  کسی به درک این قاعده نائل نشده و آن را از خصائص فکر خویش می‌شمارد. مطابق آنچه ملاهادی سبزواری در حاشیه اسفار نقل می‌کند، ملاصدرا در جایی از کتاب اسفار ادعا کرده است که در روی کره زمین کسی را نیافته که از قاعده بسیط الحقیقه آگاهی داشته باشد.

ولی حق در مقام این است که مفاد این قاعده، در کتب عرفا و سخنان آنان بسیار به چشم می‌خورد و اگر چه به طور منظم و به عنوان خاص خود مورد بحث قرار نگرفته است، ولی با عبارات مختلف در نظم و نثر به آن اشاره شده است. در عین حال نباید نقش صدرالمتالهین را در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده، به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی نادیده گرفت و یا ناچیز انگاشت؛ بلکه تأسیس این قاعده، به عنوان یک مبحث فلسفی و اقامه برهان بر آن را باید منسوب به وی دانست.

برهان قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشئ منها

ملاصدرا در مقام بیان قاعده بسیط الحقیقه و اقامه برهان جهت اثبات آن چنین می‌گوید:

اگر هویت بسیط الهی، کلّ اشیاء نباشد لازم می‌آید که ذاتش از کَون شیئ و لاکَون شیئ دیگر ترکیب یافته باشد. اگر چه این ترکیب، برحسب اعتبار عقل بوده باشد. در حالی که به حسب فرض و برهان، هویت الهی بسیط محض می‌باشد و این خلاف فرض است. به این ترتیب آنچه برحسب فرض و برهان، بسیط است اگر عبارت باشد از شیئ که شیئ دیگر نباشد مانند اینکه «الف» باشد ولی «ب» نباشد در این صورت دارای دو حیثیت خواهد بود.

حیثیت اول مثلاً «الف بودن» و حیثیت دوم مثلاً «ب نبودن» حیثیت اول، یعنی الف بودن؛ بعینه حیثیت دوم، یعنی ب نبودن نیست زیرا در غیر اینصورت، مفهوم الف بودن با مفهوم ب نبودن یکی خواهد بود و این امر بالضروره باطل است. چون یکی بودن وجود و عدم محال است و چون این لازم که یکی بودن وجود و عدم است، بالضروره باطل است، پس ملزوم آن که هویت بسیط شیئ باشد و شیئ دیگر نباشد، نیز باطل است.

بنابراین هویت بسیط عبارتست از کل اشیاء؛ به عبارت دیگر خلاصه برهان «قاعده بسیط الحقیقه» این است که هر هویت، که سلب شیء یا اشیاء از آن صحیح باشد، قهراً متشکل از سلب و ایجاب خواهد بود و چنین هویتی مرکب است. پس نتیجه آن است که هر هویتی، که سلب شیئ یا اشیاء از آن صحیح باشد، مرکب است. در اینجا از قانون عکس نقیض استفاده کرده و این قضیه را که نتیجه برهان است، به عکس نقیض آن منعکس می‌کنیم و می گوییم اگر هر هویت، که سلب شیئ از آن صحیح باشد، مرکب است؛ در عکس نقیض آن می گوییم: هر هویت بسیط الحقیقه، سلب شیئ از آن ممکن نیست و این همان معنی بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء است.

نکته مهم در این قاعده

نکته‌ای که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که اگر از بسیط الحقیقه سلب شیئ یا اشیاء جایز نیست، حمل شیئ یا اشیاء در آن جایز خواهد بود. ولی حمل شیئ یا اشیاء بر بسیط الحقیقه از قبیل حمل شایع صناعی مانند حمل انسان یا قائم بر زید در مثال «زید انسان است یا زید قائم است» نیست؛ زیرا در حمل شایع صناعی، محمول که همواره ذاتش از ایجاب و سلب ترکیب یافته به لحاظ هر دو حیثیت سلب و ایجاب بر موضوع حمل می‌شود.

اکنون اگر هر شیئ از اشیاء که همواره مرکب است از جنبه ایجاب یعنی خود بودن، و جنبه سلب یعنی خود نبودن، بر بسیط الحقیقه حمل شود و آن حمل از قبیل حمل شایع صناعی باشد، به حکم اینکه ملاک صحت حمل شایع، اتحاد در وجود است، لازم می‌آید که جنبه سلب محمول در موضوع نیز ظاهر شود و در این هنگام بسیط الحقیقه مرکب خواهد شد و این خلاف فرض است.

پس در حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه نمی‌تواند از حمل شایع صناعی بوده باشد؛ بلکه محمول در حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه، فقط جهات وجودی آنهاست و هویت بسیط که موضوع است، واجد کلیه کمالات وجودی و محیط برآنهاست. به این ترتیب می‌توانیم این نوع حمل را که با سایر حملها متفاوت است؛ یعنی حمل اشیاء بر بسیط الحقیقه را، حمل مشوب بر صرف و محدود بر مطلق بنامیم که از جهتی به حمل معروف حقیقه و رقیقه شباهت دارد.

صدرالمتألهین پس از اینکه بر «قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء» برهان اقامه می‌کند و سلب شیئ یا اشیاء را از هویت بسیط جایز نمی‌داند، به صورت «ان قلت» اشکالی را مطرح می‌کند که اگر واجب الوجود بسیط الحقیقه باشد، صفات سلبیه او چگونه توجیه می‌شود. سپس به صورت «قلنا» در پاسخ می‌گوید:

صفات سلبیه در واجب الوجود که هویت بسیط است، به سلب عدم و نقص که همان سلب سلب است، بر می‌گردد و معنی سلب سلب چیزی جز وجود نیست؛ چنانکه سلب نقصان جز کمال معنی دیگری ندارد. مثلاً از جمله صفات سلبیه واجب الوجود، جسم و جوهر نبودن و کم و کیف نداشتن است و این معانی نسبت به وجود مطلق، که هویت بسیط و نامحدود است، از قبیل معانی سلبیه به شمار می‌آیند. پس هنگامی که اینگونه معانی را از بسیط الحقیقه سلب می‌کنیم، در حقیقت یک سلسله سلوب را از هویت بسیط سلب نموده‌ایم و سلب سلوب معنایی وجود در بر ندارد.

این بود خلاصه بیان و ماحصل برهان در مورد قاعده بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء که صدرالمتألهین شیرازی آن را از غوامض مسائل دانسته و در بیشتر آثارش مانند عرشیه مشاعر و اسفار اربعه، مورد بحث قرار داده است و در موارد متعدد به مناسبت‌های مختلف از این قاعده استفاده برده و آن را زیر بنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار داده است.

4.8/5 - (10 امتیاز)

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

قاعده بسیط نمی تواند فاعل و قابل باشد از جمله قواعدی است که برای اثبات برخی مسائل فلسفی به آن استناد شده که از جمله آن اضافه کردن قید حیثیت در تعریف قوه است

بیشتر بخوانید
انقلاب حقیقت محال است

انقلاب حقیقت محال است

قاعده عقلی و فلسفی انقلاب ماهیت محال است زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند.

بیشتر بخوانید
متحرک به محرک نیازمند است

متحرک به محرک نیازمند است

قاعده هر متحرک به محرک نیازمند است نیازمند بودن هر موجود متحرک به یک محرک را اثبات می کند. که بدون هیچگونه تردید باید آن را به ارسطو، منسوب نمود.

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آواتار کاربر کاربر مهمان مهران پورصفر 8 اردیبهشت 1397

سلام خسته نباشید
بسیار استفاده کردیم