ادراک شده، بر صورت ادراکی مقدم است

ادراک شده، بر صورت ادراکی مقدم است

شیخ الرئیس ابوعلی سینا، قاعده «ادراک شده همواره بر صورت ادراکی مقدم است» را نیز مانند قاعده «الشیء إنّما یدرک ما هو شبیهه» را از قدمای فلاسفه یونان نقل کرده است،

چون به مقتضای قاعده، شیء ادراک شده همواره بر صورت ادراکی مقدم است، نفس ناطقه را مبدأ اشیاء قابل ادراک دانسته‌اند؛ و چون که اشیاء قابل ادراک مانند آب و آتش و زمین و هوا از حیث حقیقت مختلف‌اند، در حقیقت نفس ناطقه، که آن را مبدأ این اشیاء دانسته‌اند، نیز اختلاف کرده‌اند ولی کلیه کسانی که نفس را مبدأ این گونه اشیاء می‌دانند، در این مسئله با یکدیگر هم آهنگ‌اند که ادراک نفس نسبت به این اشیاء به واسطه این است که آنها از جنس مبدأ خویش‌اند و مبدأ آنها نیز از جنس آنهاست

به این ترتیب نفس را موجودی مرکب از عناصر اربعه دانسته‌اند؛ چنانکه ابن سینا می‌گوید: و منهم من رأی أنّ الشیء إنّما یدرک ما سواه، لأنّه متقدّم علیه و مبدأ له فوجب أن یکون النفس مبدأ؛ فجعلها من الجنس الذی کان یراها إمّا نارأ أو هواءً أو أرضاً أو ماءً. و کلّ هؤلاء کان یقول إنّ النفس إنما یعرف الأشیاء کلّها لأنّها من جوهر المبدأ لجمیعها (۱)

بیان ملاصدرا از قاعده ادراک شده همواره بر صورت ادراکی مقدم است

صدرالمتألهین، این قاعده را نیز مانند قاعده «الشیء إنّما یدرک ما هو شبیهه، مورد بحث قرار داده و آن را در غایت نیرومندی و نهایت پابرجایی دانسته است؛ زیرا وی معلوم بالذات را عبارت می‌داند از یک صورت ادراکی که همواره نزد ادراک کننده حاضر است. بنابراین ادراک شیء چیزی نیست جز وجود صورت ادراکی برای موجود ادراک کننده و چون وجود یک شیء برای شیء آخر بدون علاقه و ارتباط ذاتی میان آنها امکان پذیر نیست، ناچار وجود علاقه ذاتی بین ادراک کننده و صورت ادراکی همواره ثابت است و این علاقه ذاتی جز رابطه علیت و معلولیت چیز دیگری نمی‌تواند بوده باشد.

بنابراین، نسبت صورت ادراکی به ذات ادراک کننده همواره نسبت مجعول به جاعل است نه نسبت حلول و انطباع یک شیء در شیء دیگر؛ چنانکه می‌گوید: فقولهم إنّ الشیء إنّما یدرک ما سواه لأنّه متقدّم علیه فی غایه القوّه و الإستقامه، فإنّ المعلوم بالذات هو الصّوره الحاضره عند المدرک؛ و قد علمت أنّ إدراک الشیء هو وجوده للمدرک و وجود شیء لشیء لا یکون إلّا بعلاقه ذاتیه بینهما؛ و لیست العلاقه الذاتیه إلأ العلّیه و المعلولیّه؛ و لکن نسبه الصوره المدرکه إلی الذات العالمه نسبه المجعول إلی الجاعل لانسبه الحلول و الإنطباع، کما علمت ذلک فی باب الوجود الذهنی، و فی مباحث الإبصار و غیرهما (۲)

تلقی حکمای باستان از قاعده ادراک شده همواره بر صورت ادراکی مقدم است

تذکر این نکته لازم است که آنچه قدمای فلاسفه یونان از قاعده «ادراک شده همواره بر صورت ادراکی مقدم است» اراده کرده‌اند، با آنچه صدرالمتألهین از آن برداشت نموده، کاملاً متفاوت است؛ زیرا حکمای یونان قدیم از طریق تقدم نفس بر اشیاء مادی، مبدئیت آن را نسبت به اشیاء ثابت کرده‌اند و از طریق لزوم سنخیت بین مبادی و ذوالمبادی به مرکب بودن نفس از عناصر اربعه یا سایر عناصر مادی قائل شده‌اند.

در حالی که صدرالمتألهین نفس را جوهری بسیط می‌داند که در عین جسمانیه الحدوث بودن در آغاز، سرانجام روحانیه البقاء و مفارقی قدسی است؛ و این سخن با آنچه حکمای قدیم در باب ترکّب نفس از عناصر اربعه گفته‌اند، هیچ گونه مناسبتی ندارد؛ ولی صدرالمتألهین بر اساس شیوه مخصوص خویش چون مفاد این قاعده را با نوع اندیشه‌اش در باب ادراک نفس مناسب دیده، آن را مطابق با افکار خودش توجیه کرده و تأیید نموده است؛ تا جایی که آن را در غایت قوت و نهایت استقامت توصیف کرده است.

سپس چون سخنان فلاسفه قدیم یونان را، که بر مادی بودن نفس ناطقه و ترکّب آن از عناصر گوناگون دلالت دارد، با عقیده خود در این باب مخالف یافته است، به توجیه و تأویل آنها پرداخته و هر کدام از آنها را مطابق مسلک خویش تفسیر نموده است؛ چنان که عنصر آتش را به حرارت شهوت و غضب در نفس اماره، و عنصر هوا را به شوق و محبت، عنصر آب را به آب حیات، و عنصر خاک را به ارض حقایق در مرتبه عقل هیولانی تفسیر نموده است؛ و برای هر کدام از این تفاسیر احادیث و آیاتی را شاهد آورده است.

برای تفسیر عنصر آب به آب حیات، آیه شریفه «و جعلنا من الماء کلّ شیء حیّ» (۳) و برای تفسیر عنصر آتش به حرارت شهوت و غضب، آیه شریفه «آلتی تطّلع علی الأفئده» (۴) را شاهد آورده است؛ و برای تفسیر عنصر خاک به ارض حقایق در مرتبه عقل هیولانی، به حدیث «إنّ القلوب یحیی بالعلم کما یحیی الأرض بوابل السّماء» تمسّک نموده است. (۵)

ولی آیا تا چه اندازه می‌توان از طریق این گونه تفسیرها به واقعیت نزدیک شد. سؤالی است که پاسخ آن بسیار مشکل است. صدرالمتألهین به طور کلی معتقد است که سخنان اکابر فلاسفه قدیم غالباً از رمز و راز خالی نیست و تفسیر آنها در تاریخ ء به عهده آشنایان اهل راز واگذار شده است.


پاورقی‌ها

  1. الشفا. بخش طبیعیات. ص ۲۸۲
  2. الاسفار الاربعه. ج ۸٫ ص ۲۵۱
  3. سوره ۲۱ (انبیاء)، آیه ۳۰
  4. سوره ۱۰۴ (همزه)، آیه ۷
  5. اسفار اربعه. ج ۸٫ ص ۲۵۱
5/5 - (1 امتیاز)

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

قاعده بسیط نمی تواند فاعل و قابل باشد از جمله قواعدی است که برای اثبات برخی مسائل فلسفی به آن استناد شده که از جمله آن اضافه کردن قید حیثیت در تعریف قوه است

بیشتر بخوانید
قاعده بسیط الحقیقه

شرح قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه یعنی چیزی که در حقیقت، بسیط و کامل بالذات است و هیچ قیدی ندارد، همه چیز است و وحدت محض است. آنچه مطالعه می‌کنید خلاصه‌ای از شرح این قاعده است که در کتاب قواعد کلی فلسفه در فلسفه اسلامی نوشته دکتر دینانی به چاپ رسیده است

بیشتر بخوانید
انقلاب حقیقت محال است

انقلاب حقیقت محال است

قاعده عقلی و فلسفی انقلاب ماهیت محال است زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند.

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *