فهرست مطالب
تعریف دوستی از دیدگاه ارسطو
ما چه کسی را دوست داریم و از چه کسی نفرت داریم در واقع تعریف دوستی چیست؟ این را باید، پس از آنکه نخست دوستی و دوست داشتن را تعریف کردیم، بگوییم. بگذارید فرض کنیم که دوست داشتن یعنی خواستی چیزی برای کسی که آن چیز، برای او نه برای خودمان، خوب باشد و به کار بستن هرچه در توان داریم برای اینکه آن را برای او فراهم کنیم. دوست ما کسی است که ما را دوست داشته باشد
اگر دوستی در قلمرو اراده است نه میل، به سبب آن است که عقلانی است. در پایان این فصل، وارد کردن خویشان و بستگان در «دوستی» به خوبی نشان میدهد که این مفهوم بیش از آنکه روان شناختی باشد جامعه شناختی است: در حقیقت دوستی ملاطی اجتماعی است که گروهی از اشخاص را به هم پیوند میدهد و نمیتوان آن را فقط تأویل به احساسات کرد. ارسطو بیشتر بر دوستی به عنوان حالت روحی موقت، که میتوان آن را به جمعی القا کرد، تأکید میکند تا به عنوان عنصری از فضیلت یا سعادت و ما در مقابل او را دوست داشته باشیم. کسانی یکدیگر را دوست خود میدانند که بدانند که این حالت روحی میان آنها به طور متقابل وجود دارد.
چه کسانی را دوست میداریم
1- اگر این فرضها را بپذیریم، لازم میآید که دوست ما کسی باشد که از خوشیهای ما، همراه ما شاد شود، و از غم ما غمگین شود و در این کار به چیزی جز خود ما نظر نداشته باشد. در حقیقت، همه مردم، هنگامی که آنچه دلخواهشان است پیش میآید، شاد میشوند، و هنگامی که خلاف آن پیش میآید، غمگین میشوند؛ از این رو، غمها و شادیها نشانه خواست آنهاست.
2- همچنین کسانی با هم دوستاند که، اگر چیزی برای یکی از آنها خوب باشد، برای دیگری هم خوب باشد و اگر چیزی برای یکی از آنها بد باشد، برای دیگری هم بد باشد.
3- کسانی که دوستان یکسان و دشمنان یکسانی داشته باشند، زیرا آنها ضرورتاً خواهان چیزهای یکسانیاند. کسی هم که برای دیگری دقیقاً همان چیزی را میخواهد که برای خود میخواهد آشکارا دوست آن دیگری است.
4- همچنین ما کسانی را دوست میداریم که به ما، چه به خود ما و چه به نزدیکان ما، نیکی کرده باشند، در صورتی که این نیکیها قابل توجه، یا از روی صمیم دل، یا در موقعیتهای مهم، یا به نیت شخص ما باشد
5- همچنین کسانی را دوست داریم که تصور میکنیم که میخواهند به ما نیکی کنند؛
6- کسانی را دوست داریم که دوستان دوستان ما هستند و کسانی را که ما دوست داریم دوست میدارند.
7- همچنین کسانی را دوست داریم که بخواهیم به آنها دررسیدن به چیزهای خوب دلخواهشان یاری کنیم، بهشرط آنکه این یاری نتیجه بدی برای ما به بار نیاورد. کسانی را دوست داریم که دوستانشان را همانقدر در حضورشان دوست دارند که در غیابشان، به همین سبب است که همه مردم کسانی را که با دوستان درگذشته خود اینگونه رفتار میکنند دوست دارند.
8- به طور کلی کسانی را دوست داریم که پای بند دوستیاند و دوستان خود را رها نمیکنند، زیرا در میان خوبان بیش از همه کسانی را دوست داریم که دوستان خوبیاند. همچنین کسانی را دوست داریم که با ما رو راستاند، اینها کسانی اند که حتی به عیبهای خود نزد ما اعتراف میکنند (زیرا گفتیم که ما، در برابر دوستان خود، از رفتاری که جز در انظار عمومی عیب نیست خجالت نمیکشیم، بنابراین، اگر کسی که خجالت میکشد دوست نیست، پس کسی را که خجالت نمیکشد میتوان دوست دانست) همچنین کسانی را دوست داریم که ما را نمیترسانند و در برابر آنها احساس اطمینان میکنیم، زیرا هیچ کس نیست که اگر از کسی بترسد او را دوست بدارد.
9- کسانی را دوست داریم که محبوب کسانی اند که ما نیز آنها را دوست میداریم. کسانی را دوست داریم که دشمنان همانهایی اند که دشمنان مایند و از کسانی نفرت دارند که ما هم از آنها نفرت داریم. زیرا همه آنها همان چیزهایی را نیک میدانند که ما نیک می دانیم، و بنابراین خواهان خیر مایند؛ صفت خاص دوست هم همین است.
10- همچنین کسانی دوست ما هستند که آمادهاند که به ما یاری مالی کنند، یا از زندگی ما حمایت کنند. از این رو، ما مردمان بلند همت و شجاع را گرامی میداریم. همچنین ما دوستدار مردمان درستکاریم. مراد ما از «درستکاران» کسانی است که سربار دیگران نیستند و با کار خود زندگی میکنند، در میان آنها بعضی از راه کشاورزی زندگی میکنند، و بعضی دیگر کارگران مستقلاند.. و مردمان پاکدامن، زیرا آنها نادرست نیستند.
11- کسانی که کاری به کار دیگران ندارند، به همین دلیل. همچنین کسانی که ما رغبت به دوستی با آنها داریم، اگر معلوم شود که آنها هم چنین رغبتی دارند: اینها کسانی اند که اخلاق نیکاند، به نیکی شهرت دارند، چه نزد همگان، چه نزد بهترینان، چه نزد کسانی که ما آنها را میستاییم و چه نزد کسانی که آنها ما را میستایند.
12- به علاوه، ما کسانی را دوست داریم که زندگی کردن با آنها با گذراندن روز با آنها دلپذیر باشد، مانند کسانی که نیکخو هستند، اهل انتقاد کردن از خطاهای دیگران نیستند، نمیخواهند همیشه حرف حرف خودشان باشد و اهل دعوا نیستند؛ زیرا همه کسانی که از این نوعاند اهل مقابلهاند، و کسانی که با ما مقابله میکنند بیگمان خواستههایی مخالف خواستههای ما دارند.
13- ما همچنین کسانی را دوست داریم که شوخ طبعاند و شوخی پذیرند، زیرا هر دو به یک اندازه جانب دیگری را رعایت میکنند و میتوانند به دور از بدخواهی شوخی کنند و شوخی بپذیرند. همچنین کسانی را دوست داریم که صفاتی را که ما داریم ستایش میکنند، مخصوصاً صفاتی را که ما میترسیم که نداشته باشیم. همچنین کسانی را دوست داریم که در ظاهر خود و در لباس خود و در راه و رسم زندگی خود پاکیزهاند
14- کسانی را دوست داریم که ما را، نه از بابت خطاهایی که ما در حق آنها کردهایم، سرزنش میکنند و، نه از بابت نیکیهایی که به ما کردهاند، سرکوفت میکنند، چه این هر دو کار نشانه میل به عیبجویی است؛ کسانی که کینه ندارند و در شکایاتشان سماجت نمیورزند، بلکه زود از در آشتی در میآیند، زیرا تصور میکنیم که همان طور که با دیگران رفتار میکنند بی گمان با ما هم همان طور رفتار خواهند کرد.
15- کسانی را دوست داریم که از این و آن بدگویی نمیکنند و توجه نه به عیبهای همسایگان و دوستانشان، بلکه به هنرهای آنها دارند، زیرا این آن کاری است که مردان نیک میکنند، کسانی که با دیگران، هنگامی که در خشماند یا سخت شیفته چیزیاند، مخالفت نمیکنند، زیرا کسانی که مخالفت میکنند اهل ستیزه جوییاند؛ کسانی را دوست داریم که به نحوی با ما خوش رفتارند، مثلاً ما را میستایند و از خوبان به شمار میآورند یا از ما خوششان میآید، و مخصوصاً اگر این احساسات را نسبت به چیزی در ما ابراز کنند که ما میخواهیم در آن چیز ستایشمان کنند یا جدیمان بگیرند یا به طبعشان خوش بیاییم.
16- همچنین ما کسانی را دوست داریم که همانندمان باشند و به همان چیزهایی بپردازند که ما میپردازیم، بهشرط آنکه مزاحم ما نباشند و امرار معاش از همان منبعی نکنند که ما میکنیم. وگرنه، رفتارمان با هم مانند «کوزه گر در مقابل کوزه گر» میشود. ما همچنین کسانی را دوست داریم که همان چیزهایی را میخواهند که ما میخواهیم، بهشرط آنکه استفاده از آنها در عین حال هم برای آنها و هم برای ما ممکن باشد، وگرنه، نتیجه آن همان خواهد بود که در مورد قبل گفتیم.
17- همچنین ما کسانی را دوست داریم که در برابر آنها خجالت نکشیم از اینکه رفتاری بکنیم که فقط در انظار عمومی عیب است، البته بهشرط آنکه نخواهیم آنها را تحقیر کنیم. کسانی را دوست داریم که در برابر آنها فقط از عیبهای حقیقی خودمان خجالت بکشیم. ما کسانی را که به نیکویی حال آنها بیآنکه زوال آن را بخواهیم آرزو میبریم و میخواهیم با آنها برابری کنیم، ولی به آنها حسد نمیبریم، یا دوست داریم یا آرزو داریم که با آنها دوست شویم.
18- همچنین کسانی را دوست داریم که بخواهیم به آنها دررسیدن به چیزهای خوب دلخواهشان یاری کنیم، بهشرط آنکه این یاری نتیجه بدی برای ما به بار نیاورد. کسانی را دوست داریم که دوستانشان را همانقدر در حضورشان دوست دارند که در غیابشان، به همین سبب است که همه مردم کسانی را که با دوستان درگذشته خود اینگونه رفتار میکنند دوست دارند.
انواع و عوامل دوستی
عبارت است از
- همدمی
- همگروهی
- خویشاوندی و پیوندهای دیگری از این جنس
آنچه پدیدآورنده دوستی است نیکی کردن است، بهشرط آنکه آن را بیآنکه از شما بخواهند، و بیآنکه آن را آشکار کنید، بهجای آورید، زیرا انگیزه این نوع نیکی کردن، نگاهداشتن خاطر خود دوست است نه چیزی دیگر.
دشمنی و نفرت
بدیهی است که درباره نفرت و نفرت داشتن میتوان با توجه به اضداد آنها نظریهپردازی کرد. آنچه نفرت میآفریند خشم است و اذیترساندن و تهمت. و اما، خشم پاسخ به رفتارهایی است که ما را شخصاً متأثر میکند. نفرت ممکن است حتی بدون این هم پدید آید. زیرا ما، اگر حتی فقط ملاحظه کنیم که کسی چنین یا چنان رفتار میکند، ممکن است از او متنفر شویم. خشم همواره متوجه افراد جزئی است، ولی نفرت بهکل تعمیم مییابد.
هر انسانی از دزد و سخنچین متنفر است. خشم باگذشت زمان درمان میپذیرد، ولی نفرت درمانناپذیر است. خشم خواهان چیز دردناکی برای دیگری است و نفرت خواهان چیز بدی برای دیگری. کسی که از دیگری در خشم است میخواهد که او این را بداند، ولی کسی که از دیگری متنفر است برایش مهم نیست که او این را بداند یا نداند. وجود بدی موجب هیچ دردی نیست. خشم قرین رنج است، ولی نفرت نه، زیراکسی که در خشم است، از خشم خود رنج میبرد، ولی کسی که نفرت دارد از نفرت خود رنج نمیبرد.
ک 1 مرداد 1398
نفرت یاکینه اول خود فرد را از بین میبرد مثل اتیش
QuraishioAbdulhai 8 مهر 1398
دوستی فراتر از زندګی است
ما دو نفر ذوست های هستیم که میتوانیم ذرای تین موضوع را بهتر بیان کنیم میشه ما را مهمان کنین
tarexi 3 تیر 1403
دوستی چیزی جز رسیدن به اهداف خود به وسیله دیگران نیست