قبلا در مقاله ای جداگانه به تعریف آرامش از دیدگاه ارسطو پرداختیم و هم اینکه در این مقاله به تعریف ستم از دیدگاه ارسطو خواهیم پرداخت
برای تعریف ستم و بررسی همه جانیه آن باید به چند سوال پاسخ بدهیم: نخست انگیزههای کسانی که مرتکب ستم میشوند از چه نوع است و شمار آنها چند است، دوم اینکه حالات روحی این کسان چگونه است، سوم اینکه کسانی که ستم به آنها روا داشته میشود از چه سنخ مردماناند و حالات روحی آنها کدام است.
فهرست مطالب
تعریف ستم و علتهای آن
در تعریف ستم میتوان گفت: ستم زیان رساندن به دیگری به طوع و رغبت همراه با تخلف از قانون است. قانون یا خاص است یا عام. ارسطو قانون نوشته ای را که، بر شهری حاکم است، قانون خاص می نامد و مجموعه اصول نانوشته ای را که از وفاق عمومی حاصل شده است قانون عام. «به طوع و رغبت» عمل کردن یعنی کاری را با علم و اطلاع و بدون اجبار انجام دادن. هر کاری که انسان به طوع و رغبت انجام میدهد آن را از روی انتخاب سنجیده انجام نمیدهد، ولى هر کاری که انسان از روی انتخاب سنجیده انجام می دهد آن را با علم و اطلاع انجام میدهد، زیرا هیچ کس بدون علم و اطلاع کاری را از روی انتخاب سنجیده انجام نمی دهد.
آسیب به دیگران براساس عیبی که در شخص وجود دارد
علت اینکه کسی، به طوع و رغبت، انتخاب سنجیده میکند که به دیگری زیان برساند و با تخلف از قانون ستم میکند یکی رذیلت است و دیگری ناتوانی در خویشتنداری. زیرا کسی که یک عیب یا بیشتر دارد، در موضوعاتی هم که این عیبها به آنها مربوط می شود، به دیگران زیان می رساند.
مثلا خسیس در موضوع پول به دیگران زیان می رساند؛ تن پرور در موضوعات مربوط به آسایش؛ ترسو، در خطرها، زیرا ترس او را بر آن می دارد که یاران خود را در خطر رها کند؛ جاه طلب با کوشش برای رسیدن به افتخار به دیگران زیان می رساند؛ تندخو با خشم؛ ستیزه جو با برتری طلبی؛ انتقام جو با انتقام؛ ابله، با خطاهایی که در تشخیص نیکی از بدی مرتکب می شود، بی آزر، با بی اعتنایی به آبروی خود. و به همین ترتیب، هر کس دیگر، بر حسب نوع عیبی که دارد، به دیگران آسیب می رساند.
چرا مردم ستم میکنند؟
آشکار است که متهم کننده باید بکوشد تا بداند که، در میان انگیزه هایی که مردم را به ستم کردن در حق همنوعانشان سوق می دهد، چه تعداد از آنها و چه نوع از آنها را می توان به طرف دعوا نسبت داد، و متهم نیز باید در اندیشه آن باشد که بداند که، در میان این انگیزه ها، چه نوع و چه تعداد از آنها را نمی توان به او نسبت داد. و اما مردم، در همه موارد، یا، نه از روی قصد و اراده، فعلى انجام می دهند، یا از روی قصد و اراده. از آنهایی که نه از روی قصد و اراده فعلی انجام می دهند، بعضی آن را بر حسب اتفاق انجام می دهند و بعضی از روی اضطرار؛ و از آنهایی که از روی اضطرار انجام می دهند، بعضی قسری است و بعضی طبیعی.
ولى از افعالی که مردم آنها را از روی قصد و اراده انجام میدهند و خود علت آنهایند، بعضی را به عادت می توان نسبت داد و بعضی را به شهوت، خواه عقلانی و خواه غیر عقلانی. اراده شهوتی معطوف به خیر است (زیرا خواست ما به چیزی جز آنچه آن را خیر می پنداریم تعلق نمی گیرد). شهوتهای غیر عقلانی خشم و میل اند، بدین گونه، همه افعالی را که مردم انجام میدهند ضرورت باید به هفت علت نسبت داد: اتفاق، طبیعت، اضطرار، عادت، محاسبه، خشم، میل.
تمایز نهادن بیش از این میان افعال، مثلا بر حسب سن یا خصایص اخلاقی و جز اینها، کار زایدی است. زیرا اگر میبینیم که جوانان از روی خشم یا شهوت فعلی انجام میدهند، این به سبب جوانی آنها نیست، بلکه به سبب همان خشم یا شهوت آنهاست. ثروت و فقر نیز اسباب افعال خاص نیست، زیرا اگر پیش می آید که فقیر قصد مالی می کند چون نیازمند است و ثروتمند قصد التى غیر لازم، چون وسایل نیل به آن را دارد، آن نیز به سبب ثروت و فقر نیست، بلکه به سبب میل است.
حالات روحی حاکم بر کسانی که ستم به آنها روا داشته می شود
دادگران و ستمگران و همه کسانی هم که گفته می شود که از روی حالات روحی خود عمل می کنند به همان علتهایی که در بالا گفتیم عمل می کنند، یعنی یا از روی محاسبه عمل می کنند یا از روی انفعالات نفسانی خود. منتها بعضی از روی صفات اخلاقی و انفعالات نفسانی پسندیده عمل می کنند و بعضی از روی صفات اخلاقی و انفعالات نفسانی ناپسند.
با این همه، این که فلان حالات روحی فلان پی آمدها را دارد، و فلان حالات روحی دیگر فلان پی آمدهای دیگر را، امری فرعی است؛ زیرا جز این نمی توان انتظار داشت که اعتدال انسان معتدل در مواجهه با لذات به صورت اعتقادات و خواستهای پسندیده در آید، و بی اعتدالی انسان غیرمعتدل در مواجهه با همان لذات به صورت اعتقادات و خواستهای ناپسند.
به همین سبب است که باید این گونه تقسیمات را کنار گذاشت و به جای آن بررسی کرد که معمولا صفات مختلف اشخاص چه پی آمدی در افعال آنها دارد، زیرا اگر کسی سفید یا سیاه باشد، یا بلند یا کوتاه باشد، این صفات هیچ پی آمدی در فعل او ندارد، ولی اگر او جوان با پیر، درستکار یا نادرست، باشد، این دیگر فرق می کند. همچنین است به طور کلی در همه شرایط اتفاق ای که در آنها صفات اخلاقی شخص در افعال او تأثیر می کند. مثلا هنگامی که کسی خود را ثروتمند یا فقیر، خوشبخت یا بدبخت، احساس می کند، این خالی از تأثیر نیست.
- افعالی که ناشی از اتفاق اند آنهایی اند که علت مشخصی ندارند و برای وصول به غایتی واقع نمی شوند، یعنی افعالی که نه همیشه واقع می شوند، و نه غالباً و نه به طور منظم. این معنی به روشنی از خود تعریف اتفاق بر می آید.
- افعالی ناشی از طبیعت اند که علت خود را در خود دارند و منظم اند، زیرا، یا همیشه یا غالبا، به یک نحو واقع می شوند. افعالی که مستقل از طبیعت اند جای آن ندارند که با تحقیق دقیق توجیهی طبیعی یا هر علتی دیگر برای آنها بیابیم. به نظر می آید که می توان آنها را ناشی از اتفاق دانست.
- افعالى قسری اند که برخلاف میل و محاسبه کسانی که آنها را مرتکب می شوند صورت می گیرند.
- افعالی بر سبیل عادت صورت می گیرند که مردم آنها را، چون غالبا انجام داده اند، انجام میدهند.
- افعالی از روی محاسبه انجام داده می شوند که، با توجه به خیرهایی که پیش از این به آنها اشاره شد، مفید دانسته می شوند، چه از جهت غایت آنها و چه از جهت وسیله نیل به غایت آنها؛ زیرا بعضی افعال مفید را انسانهای نامعتدل نیز انجام می دهند، ولى آنها این افعال را به سبب غایتشان انجام می دهند، نه به سبب مفید بودنشان.
- افعال ناشی از خشم و تند خویی افعال انتقامی است. انتقام و مجازات با هم فرق دارند، زیرا مجازات راجع به شخص مجازات شونده است، ولی انتقام راجع به فاعل آن است که می خواهد خود را راضی کند.
- ما افعالی را هم از روی میل انجام می دهیم که لذت بخش بنمایند. آنچه برای ما آشناست و ما به آن عادت کرده ایم در شمار چیزهای مطبوع است. زیرا بسیاری از افعال هستند که لذت بخش نمی نمایند، ولى همین که به آنها عادت کنیم دیگر آنها را با لذت انجام می دهیم.
خلاصه اینکه همه افعالی که علت آنها در خود ماست یا خیرند یا خیر می نمایند لذت بخشاند یا لذت بخش مینمایند. از سوی دیگر، چون ما افعالی را که علت آنها در خود ماست به طوع و رغبت انجام میدهیم و افعالی را که علت آنها در خود ما نیست به طوع و رغبت انجام نمیدهیم، آنچه ما به طوع و رغبت انجام خواهیم داد خیر خواهد بود یا خیر به نظر خواهد آمد، لذت بخش خواهد بود یا لذت بخش به نظر خواهد آمد.
من (ارسطو) رها شدن از چیزهایی را که واقعا شر اند یا شر به نظر میآیند، یا تعویض شری بزرگتر با شری کوچکتر را در شمار خیرها میآورم (زیرا اینها چیزهاییاند که در هر حال گزیدنی ترند) و به همین منوال رها شدن از چیزهایی را که واقعا دردناکاند یا به ظاهر دردناکاند و تعویض چیزهای بیشتر دردناک با چیزهای کمتر دردناکاند را هم در شمار چیزهای لذت بخش می آورم.
بنابراین باید بدانیم که چیزهای مفید و چیزهای لذت بخش چگونه اند و شمار آنها چند است. پیش از این در گفتارهای شورایی گفتیم که چه چیزهایی مفیدند. اکنون باید بگوییم که چه چیزهایی لذت بخشاند. باید تعریفهایی را که به دست دادیم کافی بدانیم، زیرا این تعریفها، هرچند در هر مورد زیاده دقیق نیستند، ولی خالی از ابهام اند.
نظرات