انتقال الفعل الطبیعی عن احد فاعلین طبیعیّین الی الاخر مستحیلٌ کما أنّ انتقال الفاعل الواحد من فعل طبیعی الی فعل طبیعی آخر محال
در قاعده اول انتقال فعل طبیعی از یک فاعل طبیعی به فاعل طبیعی دیگر محال به حساب آمده است؛ مثلا محال است حرارت که یک فعل طبیعی است، از فاعل طبیعی خود که آتش است، جدا گردد و به فاعل طبیعی دیگری مانند آب منتقل شود و یا بالعکس برودت که یک فعل طبیعی است، از فاعل طبیعی خود که آب است، جدا گردد و به فاعل طبیعی دیگر مانند آتش منتقل گردد.
حکما در قاعده دوم نیز انتقال فاعل واحدی را از یک فعل طبیعی به فعل طبیعی دیگر محال دانسته اند. ملاک محال بودن در هر دو قاعده یک چیز است، زیرا فاعل های طبیعی، در افعال طبیعی دارای اراده و اختیار نیستند و از طرف دیگر فعل طبیعی برحسب مقتضای طبیعت فاعل طبیعی انجام میگیرد. به این ترتیب قیاس کردن فاعل طبیعی به فاعل مختار و توارد چند فاعل بر موضع واحد در فعل صحیح نیست. چنانکه تفویض نمودن فعل در فاعل طبیعی به فاعل دیگر، در حالی که فاقد اراده و اختیار است معقول نیست. پس اگر تفویض فعل در فاعل طبیعی به فاعل دیگر طبیعی و انتقال آن معقول نیست، انتقال فاعل طبیعی نیز از یک فعل طبیعی به فعل طبیعی دیگر معقول نخواهد بود.
این دو قاعده را صدرالمتالهین در سفر نفس از کتاب اسفار اربعه در باب بطلان تناسخ مطرح کرده و با اتکاء به این دو قاعده استکمال نفس ناطقه انسانی را در مدارج کمال، از نطفه تا آخرین مرتبه انسانیت ، استکمال طبیعی دانسته که به طور پیوسته و به نحو لبس بعد لبس به پیش می رود و توهم جمهور مردم را در این باب، که مراحل نفس ناطقه را به طور کون و فساد توجیه کرده اند، مردود شمرده است و از این طریق بر قائلین به تناسخ تاخته و یک برهان بر براهین بطلان آن افزوده است.
نظرات