هیچ چیز مضحک تر از منظره دشمنان ظاهری #فلسفه نیست زیرا این اشخاص به #استدلال هایی پر طمطراق متوسل می شوند تا ثابت کنند که #دوران فلسفه پایان یافته است.
رابطه انسان با جهان تنها تحت عنوان یک موجود جاندار، از نوع رابطه ای است که در یک موجود تک سلولی با محیط پیرامونش مشاهده می شود. برای شخص آگاه پوشیده نیست که این نوع ارتباط جزء ارتباط جز با کل خود نمی باشد. ارتباط جزء با کل نوعی از انواع ارتباط به شمار می آید که در جهان شناخته شده است و هیچ کس را در آن مجالی برای تردید نیست.
سروش غیبی ، گوش غیبی می طلبد و پیام آسمانی، در گوش آسمانی فرود می آید. همه چیز را به همه کس نباید گفت و آنچه در کلاس آخر گفته می شود، در کلاس اول نباید مطرح گردد.
کسانی چنین می اندیشند که انسان به واسطه این که اشیاء موجود در جهان را می شناسد، می تواند به شناختن خود دست یابد. معنی سخن این اشخاص، آن است که درک و دریافت «من» همواره در پرتو درک و دریافت جز «من» تحقق می پذیرد و خودشناسی از غیر خودشناسی به دست می آید.
اگر آوردن قرآن یا شبیه و نظیرش ممکن بود، حتما به بروز می رسید. یهودی ها و مسیحی ها در صورتی که ممکن بود، حتما در این ابواب کاری می کردند تا ادعای مطلق قرآن را مردود کنند. اما برهان فلسفی بر رد شبیه قرآن می توان چیست؟
رابعه عدویه، سهروردی و خواجه عبداله انصاری از عرفای بزرگ از عشق در عرفان می گویند. آیا عشق خدا به بنده ممنوع است؟ عشق بنده به خدا ممنوع است؟
اختلاف در فهم معانی آیات قرآن کریم به اختلاف مراتب ادراک و شعور آنها مربوط میگردد. یک ادیب به ظرافت های لفظی قرآن و یک فقیه به استخراج احکام توجه می کند.
«اهدنا الصراط المستقیم» یعنی خدایا خودم را به خودم بنما؛ طلب می کنیم که ما را به خودمان بشناساند. اگر من خودم را به خود شناختم، آن وقت خدا را هم می شناسم.
آغاز تاریخ و طبیعت را باید در لحظه تولد انسان نخستین در این جهان مورد جستجو و توجه قرار داد. اگر تاریخ را صورت زمان به شمار آوریم، طبیعت صورت مکان خواهد بود
یک متن همیشه یک متن است و مادام که مورد مشاهده و توجه قرار نگیرد و خوانده نشود، سخنی نمی گوید و به اندازه فهم خواننده خود و به زبان او سخن می گوید
درست است که ظاهر خداوند سبحان عین باطن و باطن او عین ظاهر است، ولی مراتب فهم و ادراک انسان یکسان نیست به همین دلیل نیز خدا ظاهر و باطن ندارد
منظور از کشف قناع پرده برداشتن از روی آن چیزی است که نوعی حجاب یا پرده بر روی آن کشیده شده است.هر تأویلی، نوعی تفسیر نیز هست، ولی هر تفسیری تأویل نیست