مصاحبه با دکتر دینانی

احیای حکمت خسروانی به شیوه سهروردی

عدم تقابل بین حکمت خسروانی و اسلام از نظر سهروردی

شخصیت شیخ اشراق، فلسفی است. او یک فیلسوف ایرانی مسلمان تمام عیار است. او از مسلمان بودن چیزی کم ندارد و یک مسلمان کامل و قرص و محکم است و حتّی بعید نیست که شیعی باشد، چون اندیشه‌هایش شیعی است. در عین حال، یک ایرانی تمام عیار هم هست. مقصود از ایرانی بودن ناسیونالیسم نیست، بلکه مقصود این است که او متحقّق به تحقّق فرهنگ ایرانی است. ایران یک فرهنگ و (Nation) دارد. من از آن سخن نمی‌گویم، از فرهنگ سخن می‌گویم. مرا ناسیونالیست ندانید! معتقدم که ایران باستان دارای هویّت فرهنگی است که از مرز جغرافیایی فعلی ایران فراتر می‌رود تا فرا وردان تا قزاقستان و تا کانال سوئز وتا رودخانه سند و تا ترکیه فعلی. شیخ اشراق در صدد احیای حکمت خسروانی بوده است.

فرهنگ غیر از زبان است. زبان‌های مختلف و اقوام مختلف در گذشته فراوان بوده و الان هستند، ولی به طور اصولی فرهنگی بر این منطقه حاکم بوده است که خیلی عمیق بوده و بسیار هم متنوّع است. سهروردی به این فرهنگ آشنایی داشت و آن را کشف کرده بود. از این رو معتقد بود، این فرهنگ منافی اسلام نیست و اسلام هم مخالف فرهنگ ایران نیست. اسلام وقتی آمد بت پرستی و خرافات و ضلالت را زدود اما فرهنگ ایران باستان، خرافه نبود. از این رو، اسلام مخالف فرهنگ ایران نیست و به عقیده سهروردی حتّی آن را تأیید کرده است. فلسفه ایران باستان فلسفه نور است که بعدها فلسفه شیخ اشراق را تشکیل می‌دهد. در آن فلسفه، نور و ظلمت در برابر هم قرار دارند. نور اساس است و ظلمت، اهریمن و سرانجام نور غلبه پیدا می‌کند و همیشه غالب است. سهروردی می‌خواست احیای حکمت خسروانی کند و خودش هم ادّعا می‌کند: من برای احیای حکمت خسروانی آمده‌ام.

براساس حکمت خسروانی ما معتقدیم که در ایران فلسفه بوده و ایران فلسفه داشته است. غربی‌ها تا امروز معتقد بوده‌اند که فلسفه در جایی جز یونان نبوده است؛ از آتن و هراکلیتوس و هومر و….. شروع شده است تا حالا در پاریس و لندن. آن‌ها می گویند در این دوهزار و پانصد سال تنها در یونان فلسفه وجود داشته است و بربرها فلسفه نداشته‌اند. یونانی‌ها غیر خودشان را بربر می‌دانستند و کتابی هم به همین عنوان نوشته شده است. سهروردی مدّعی است که موضوع از این قرار نیست و ایران مهد فلسفه بوده، فلسفه از نوعی دیگر و حتّی بسیاری از حکمای یونان تحت تأثیر فلسفه ایران بوده‌اند، از جمله خود افلاطون.

مطالب مشابه

من در کتاب «شعاع اندیشه وشهود در فلسفه سهروردی» نشان داده‌ام که بسیاری از اندیشه‌های افلاطون از فلسفه ایران باستان گرفته شده است. اسم فلسفه ایران «حکمت خسروانی» است، خسرو یعنی پادشاه که فره ایزدی بوده است. پادشاهان از نظر سهروردی محترمند، نه پادشاهان ظالم و دیکتاتور، بلکه پادشاهانی که فره ایزدی بودند و سایه ایزد در شاهنامه آمده است که: پیرزنی وقتی دید شیر گاوش کم شده، ناراحت شد. گفتند: چه اتفاقی افتاده؟ گفت: اندیشه ملک دیگر شده است. یعنی چون فکر بد به سر پادشاه آمده، گاو من شیر نمی‌دهد. این گوشه‌ای از حکمت خسروانی است که اگر پندار کج به سر پادشاه بیاید، گاو پیرزن در فلان روستا شیر نمی‌دهد. این یک فکر عجیب است. در حکمت خسروانی پادشاه فرهّ ایزدی بوده است، نه یک دیکتاتور. آنچه ذکر شد، ظهوری از حکمت خسروانی است که اصل فلسفه ایران باستان بوده است.

سهروردی می‌گوید: نور ایرانی یعنی نور زرتشت، نوری است که شعله کامل آن در نور محمّدی – صلّی الله علیه وآله – متجلّی می‌شود و کمال آن در نور محمّدی است.

این ادّعای سهروردی است؛ فیلسوفی که رسالت خودش را احیای حکمت خسروانی و فلسفه ایران باستان برگزیده است، همانگونه که فردوسی، رسالت خودش را احیای فرهنگ ایرانی دانسته است؛ احیای فرهنگ ایرانی در قالب اسطوره و احیای زبان فارسی.

فردوسی احیاکننده زبان فارسی

جالب است که فردوسی این کار را آگاهانه انجام داده است و اگر او این رسالت را انجام نمی‌رساند، من و شما به زبان فارسی سخن نمی‌گفتیم و این گفتار خود اوست.

نمیرم از این پس که من زنده‌ام                که تخم سخن را پراکنده‌ام

بسی رنج برم در این سال سی                عجم زنده کردم بدین پارسی

فردوسی رسالت خودش را احیای زبان فارسی قرار داد و این یک نکته مهم وتعیین کننده است چون اگر زبان نباشد، فرهنگی نخواهد بود. فرهنگ وزبان رو روی یک سکه‌اند. باید زبان ایرانی باقی می‌ماند، تا فرهنگ ایرانی پایدار بماند. آنچه که سهروردی به زبان فلسفه بیان کرد، همان است که چند قرن قبل از او فردوسی به زبان حماسه بیان کرد و آنچه که فروسی به زبان حماسه ساخت و پرداخت، همان است که چند قرن بعد سهروردی به زبان فلسفی آن را بیان نمود. یعنی: سهروردی و فردوسی دو برادری هستند که یکی به زبان حماسه سخن گفته است در شاهنامه و دیگری به زبان فلسفه سخن.

گفته است در حکمه الاشراق. این دو برادر اتفاقاً هر دو مسلمان و هر دو شیعه هستند. فردوسی که قطعاً شیعه بوده است و به نظر من سهروردی هم شیعه بوده است. این دو با دو زبان یک حقیقت را احیاء کردند که تا امروز باقی مانده است و سوسو می زند. این چراغ می‌توانست  با گرد و غباری خاموش شود. اگر فردوسی نبود زبان فارسی باقی نمی‌ماند و اگر شیخ اشراق، حکمه الاشراق را ننوشته بود، امروز چیزی از این فلسفه در دست ما نبود.

کمی درباره حیات سهروردی

زندگی شیخ اشراق یک زندگی پر از ماجراست. او در سنّی کمتر از ۴۰ سال از دنیا رفته است. گفته شده: در سنّ ۳۶ سالگی او را به شهادت رسانده‌اند. او متولّد سهرود است، قزیه ای مابین زنجان و کردستان. زادگاه او الان هم به همین نام است و با این که آن نواحی دارای زبان ترکی است ولی در آثار شیخ یک کلمه ترکی وجود ندارد. شاید در آن زمان در آن نواحی زبان رایج، ترکی نبوده است. دوران طفولیّت را در زادگاهش گذرانده و در اوان جوانی هجرت کرد وبه مراغه رفت. در آن زمان مراغه مرکزیتی در خصوص درس و بحث و علوم دینی داشته است. در نزد متکلّم و فیلسوفی بزرگ که امام فخر رازی نیز شاگرد او بود، تلمّذ می‌کند و با امام فخر رازی هم کلاس می‌شود.

چندیدن سال در مراغه می‌ماند و با فخر رازی مباحثه می‌کند. آنچه را که استاد داشت فرامی گیرد و از مراغه به اصفهان می‌آید و از آنجا میان او و فخر رازی جدایی می افتد اما جالب است که فاصله‌ای که میان دو شاگرد یک استاد و یک کلاس وجود دارد، از زمین تا آسمان است. عامل این موضوع را می‌توان به استعداد برگرداند. سهروردی در اصفهان در درس زهیرالدین قاری حاضر می‌شود و منطق و فلسفه می‌آموزد و تحصیلات را تا حدّی تکمیل می‌کند و در کمتر از ۳۰ سالگی اصفهان را ترک می‌کند و معلوم نمی‌شود به کجا می‌رود. این مقدار دانسته است که ده سال در سفر بوده است. منطقه سفر او چندان روشن نیست.

ما وقتی سفر او را تعقیب می‌کنیم، ردپای او را در کرمانشاه می‌یابیم، وبعد در جایی می‌گوید: شبی در خانه فخرالدّین ماردینی مهمان بودم. ماردینی وقتی می‌بیند که این جوان مقداری بی پرواست، به هنگام رفتن به او می‌گوید: من نگران آنم که سرت بر باد برود. در واقع ماردینی از صریح گویی او وحشت می‌کند و با نگرانی او را بدرقه می‌کند. ماردین جایی است مابین روسیه و ترکیه. سهروردی در همین مسیر به آناطولی راه می‌برد و چون با پای پیاده می‌رفت، در آن نواحی درنگ می‌کرد. در این مسیر گروهی باطنیه وجود داشت – والان هم هستند- که با آنها محشور و مأنوس بود و سینه به سینه چیزهایی را از آنها أخذ می‌کرد.

نحوه مرگ سهروردی

احیای حکمت خسروانی به شیوه سهروردیمقداری از این مسائل روشن نیست و من حدس می‌زنم که این گونه بوده باشد. او از ترکیه می‌گذرد و به حلب می‌رسد و در آنجا متوطن می‌شود. آخرین منزلگاهش حلب است که در آنجا شهرت می‌یابد پادشاه وقت ملک ظاهر شاه – پسر صلاح الدین ایوبی – بسیار به او توجه داشت و او را مقرّب دستگاه گرداند کم کم گوشه‌های نامأنوس گفتارهایش ظاهر می‌شود و فقهای حلب او را به بحث دعوت می‌کنند. او در بحث ظاهر می‌شود و اعتقادات خویش را با تمام صراحت بیان می‌کند.

یکی از فقها یک سؤال انحرافی از او می‌پرسد و می‌گوید: آیا بعد از نبیّ اسلام امکان ظهور یک پیغمبر دیگر وجود دارد یا ندارد؟ آیا امکان نبوّت وجود ندارد؟ سهروردی جواب داد: امکان وجود دارد. بلافاصله حکم کفرش را دادند وفتوای قتلش را صادر کردند و همه فقها آن را تأیید کردند و به شاه فرستادند و خواستند اعدام شود. ظاهرشاه چون نمی‌خواست اعدام شود، در اجرای حکم تعلّل کرد. فقها به پدر ملک، شخص صلاح الدین ایوبی نامه نوشتند و اطلاع دادند که: ملک ظاهر در اجرای حکم اعدام یک کافر درنگ می‌کند. صلاح الدین ایوبی شخصاً وارد ماجرا شد و دستور داد که حکم اعدام شیخ اشراق اجرا شود و بدین ترتیب او اعدام شد. او را در قلعه حلب به شکلی فجیع اعدام کردند و طبق برخی نوشته‌ها او را از پشت بام بر زمین پرت کردند و دیگر اقوال که محل بحث نیست. به هر صورت شیخ را در سن ۳۶ یا ۳۸ سالگی به شهادت رساندند.

اینکه شیخ اشراق امکان نبوّت را نفی نکرده و در پاسخ به آنچه که شما آن را «سؤال انحرافی» می‌نامید گفته است آری، به چه معناست؟ به این معناست که راه غیب هیچ گاه بسته نیست. ابن عربی هم می‌گوید: نبوّت تشریع تمام شده است اما نبوت تعریف همیشه هست. نبوّت تشریع پایان یافته است و  شریعتی نخواهد آمد اما باب نبوت تعریف به عنوان ارتباط با خداوند همواره مفتوح است.

4.4/5 - (15 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

۳ دیدگاه

  1. درود بر شما
    خیلی عالی بود
    من فکر میکنم رهروان حکمت خسروانی امروز هم هستند
    و این فلسفه دوباره جان خواهد گرفت

  2. با سلام،
    واژه خسروان در اصل و ریشه به شکل خوش روان بوده است با دو معنا ؛ یکی خوش و خرّم از لحاظ روانی و دیگری شاداب و با طراوت در حرکت و جاری بودن. در طول تاریخ سه نقطه روی حرف شین و حرف واو توسط موشان تاریخ جویده و خورده شده اند و این واژه به شکل خسروان به معنای پادشاهان و مَلِکان تبدیل شده است به عنوان دریافت کنندگان فره ایزدی در راس جامعه.
    حکمت میترائی سه بنیاد و پایه داشته است :
    الف – جاودانه بودن زندگی به شکل گردونه مهر به معنای حرکت دایره وار عشق و زندگی که همیشه پس از یک دور کامل به سر جای اولیه بر می گردد و حرکت خود را دوباره در مداری برتر از مدار پیشین از نو آغاز می کند و نه به معنای چرخش خورشید بدور زمین.
    ب – سامان ها یا نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی که بصورت راز کشف نشده در پشت پرده ظاهر رسم چیدن سفر هفت سین مصون و محفوظ باقی مانده است .
    پ – امیال و سرنوشت های جنسی پنجگانه و من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد دهگانه افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه که بصورت راز کشف نشده در پشت پرده ظاهر لفظی واژه باستانی- اوستایی مصون و محفوظ باقی مانده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا