شبهه آکل و مأکول

مختصری درباره شبهه آکل و مأکول
شبهه آکل و مأکول شبههای معروف و دیرینه در باب معاد جسمانی است که بسیاری از متکلمان درباره آن سخن گفتهاند. معاد و زندگی پس از مرگ، یکی از اصول اعتقادی مسلمانان است که بحث درباره آن کمتر از گفتگو درباره توحید نیست؛ زیرا افزون بر اینکه منکران مبدأ، معاد را انکار کردهاند، برخی از معتقدان به مبدأ نیز درباره روز رستاخیز، به ویژه معاد جسمانی، اظهار تردید کرده، در این باب به القای شبهه پرداختهاند. اگر پیچیدگی و بغرنج بودن، عاملی برای طرح و بحث شبهه درباره مسأله معاد به شمار آید، عواملی دیگر نیز هست که نباید آنها را نادیده انگاشت.
انگیزه انکار معاد
یکی از این عوامل که در قرآن مجید نیز به آن اشاره شده، به این صورت قابل تقریر است: اعتقاد به روز واپسین و دیدن پاداش و کیفر، مایه پیدایش تعهد و پذیرش مسئولیت است و انسان را از هوسرانی و تبهکاری باز میدارد. از این رو، کسانی که هوسران و متمایل به پیروی از شهوات خویشند، انکار معاد را، به قصد توجیه تبهکاریها و پیروی از شهوات خویش، عاملی عمده میشناسند. این معنی را از این آیات میتوان دریافت: { أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ (۳) بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ (۴) بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ}
آیا انسان میپندارد که ما استخوانهای او را گرد نمیآوریم؟ آری، ما تواناییم بر اینکه حتی سر انگشتان او را بسازیم، ولی انسان میخواهد آنچه را پیش روی اوست از انگیختن و رستاخیز دروغ شمارد. بر این پایه، میتوان گفت انگیزه کسان برای انکار معاد، تنها شبهه علمی نیست، بلکه فرار از پذیرش مسئولیت و پیروی از خواستههای نفسانی نیز عامل بزرگی در این مورد به شمار میآید.
تاریخچه این شبهه
در میان شبهههای باب معاد شبهه «آکل و مأکول» از همه معروفتر است. تاریخ دقیق پیدایش این شبهه و نام نخستین کسی که آن را مطرح ساخته، به روشنی معلوم نیست، ولی در قدمت آن نمیتوان تردید کرد. این شبهه از اوایل پیدایش بحثهای کلامی و فلسفی در میان اندیشه وران مسلمان مطرح شده است. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی (سده ۴ ق) و ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۴۲۸ ق) مطرح شده و سپس در کتابهای دانشمندانی چون محمد بن حسن طوسی (۴۶۰ ق)، محمد بن محمد غزالی (۵۰۵ ق)، فخرالدین رازی (۶۰۶ ق)، نصیرالدین طوسی (د. ۶۷۲ ق)، حسن بن یوسف چلی (۷۲۶ ق)، قاضی عضدالدین ایجی (۷۵۶ ق) و سعدالدین تفتازانی (۷۹۸ ق)، نحوه طرح و راه حلهای پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافته و سرانجام در آثار متأخرانی مانند مقداد بن عبدالله حلی (۸۲۶ ق)، صدرالدین شیرازی (۱۰۵۰ ق)، اسماعیل طبری نوری و جز ایشان بحث مستوفی درباره آن انجام گرفته است
تقریر اجمالی
تقریر شبهه به طور فشرده چنین است: اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول در روز واپسین یا در بدن آکل باز میگردد و یا در بدن مأکول. به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد. اکنون اگر فرض شود که آکل کافر است و مأکول مؤمن، شبهه قویتر و اشکال بیشتر میشود؛ زیرا لازمه این فرض این است که یا مؤمن مطیع معذب باشد و یا کافر عاصی متنعم. حاج ملاهادی سبزواری به هنگام طرح معاد جسمانی، شبهه أکل و مأکول را شبههای دشوار به شمار آورده است. وی میگوید: «اگر انسان غذای انسانی شود، اجزای مأکول یا در بدن آکل باز میگردد یا در بدن مأکول. هرکدام باشد، یکی از آن دو عود نکند بالتمام. نیز اگر کافر مؤمنی را بخورد، تعذیب مؤمن مطیع یا تنعیم کافر لازم آید»
تقریر مفصلتر
قائل شدن به معاد جسمانی، مستلزم امر محال است و چیزی که مستلزم امر محال باشد، خود نیز محال است. بیان ملازمه این است که اگر همه اجزای بدن یک انسان به طور کامل خوراک انسانی دیگر پاسخ آن شود، در مسأله معاد با یکی از این پنج فرض رو به رو خواهیم بود:
- اجزای هر یک از آکل و مأکول در روز رستاخیز به گونه مستقل و منفرد باز خواهد گشت
- آنچه باز خواهد گشت، تنها اجزای بدن اکل خواهد بود نه مأکول
- آنچه باز خواهد گشت، تنها اجزای بدن مأکول خواهد بود نه آکل
- اجزای آکل و مأکول در یک بدن محشور خواهد شد.
- نه اجزای بدن آکل محشور خواهد شد، نه اجزای بدن مأکول.
از این میان، چهار فرض نخست، محال است و فرض پنجم مستلزم نفی معاد جسمانی. پس در هر حال معاد جسمانی محال یا منتفی است.
شرح آن بدینسان است: فرض اول مستلزم این است که یک جزء مشخص و معین، همزمان جزو دو شخص مختلف گردد و این بی گمان باطل است. در فرض دوم و سوم افزون بر اینکه با محذور ترجیح بلامرجح روبه رو میشویم، عقیده به بازگشت همه افراد بشر در روز رستاخیز باطل میشود. فرض چهارم مستلزم اجتماع دو نفس در یک بدن است و این نیز ضرورتاً باطل است. فرض پنجم مستلزم نفی معاد است. منکران معاد جسمانی مقصود خود را در این فرض مییابند.
اکنون اگر شخص آکل کافر و شخص مأکول مؤمن فرض شود، افزون بر اشکالات یاد شده، در فرض چهارم اشکال دیگری مطرح میگردد، بدین ترتیب که یک بدن در آن واحد هم معذب باشد و هم متنعم.
باید توجه داشت که این شبهه تنها به مأکول واقع شدن مستقیم انسان به وسیله انسان دیگر اختصاص ندارد، بلکه میتوان آن را بسیار گستردهتر مطرح ساخت. شک نیست که انسان پس از مرگ بدل به خاک میشود و مسلم است که با گذشت زمان، بدن خاک شده جذب ریشه گیاهان میشود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار میگیرد. با توجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه میکند و یا جانداران آن محصولات را میخورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن انسان میشود، شبهه آکل و مأکول باز به میان میآید.
با عرض سلام و تقدیم احترام خدمت اساتید محترم و بزرگوار و زائرین و گردش گران اینترنتی و ملاقات کنندگان گرامی و عزیز این سایت.
من معتقدم که انسان با کلیه ابعاد وجودیش و بهمراه بقیه تار و پودهای کیهانی ، نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی ( نزولی و صعودی ) یعنی در معاد دوباره با کلیه ابعاد وجودیش و بهمراه بقیه تار و پودهای کیهانی به نظام احسن آفرینش مبداء باز خواهد گشت و مجددا از همان زندگی آغازین و ازلی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی برخوردار خواهد گردید و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل کیهانی. این آمدن و رفتن و باز گشتن در همین جا و بطور برابر و یکسان در چارچوب هرکدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت می پذیرد و نه از راه یا طریقی دیگر. از اینکه انبیاء و اولیاء شریف و بزرگوار در اعصار مختلف باستان هیچکدام به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان و وقوع مه بانگ متوالی آشنایی و علم و آگاهی نداشته اند، از این لحاظ هیج گونه انتقادی بر آنان جایز و روا نمی باشد، اما بر پیروان کلام آنان در عصر حاضر و اعصار آینده.
واژه های آکُل و ماکُل هردو در اصل و ریشه فارسی بوده اند و اولی به معنای کل آغازین و بیکران یعنی خداوند متعال و دومی به معنای کلیه موجودات زنده و غیر زنده منجمله کلیه افراد انسانی.
نظریه ای که دارید جالب و قابل تامل است اما مشخص است یا تحت تاثیر اندیشه های انحرافی چون عرفان حلقه است یا با آنها خلط و قاطی شده است که چند موضوع علمی تجربی را با یکسری اصطلاحات عرفانی و دینی و مذهبی مخلوط می کنند
سلام
الان جواب چی شد ای کاش جواب رو هم میزاشتین فقط شبهه رو بیان کردین
باسلام. جالب است بدانیم پاسخ این مسئله اینست (بما کَسَبت ایدیهم) و فمن ینمل مثقال ذرهٍ شراً یره،ومن یعمل مثقال ذره خیراًیره.
من فکر نمیکنم قدمت این فرضیه آکل ماکول زیاد باشد و آن را به شیطنت های امروزی متصل میدانم. زیرا هوشمندانی چون علمای نام برده شده در متن قطعا بسادگی پاسخ میدادند که اگر ولو ده ها بار جسم انسانها باهم مخلوط شود باز هم اجزا از هم تجزیه و تعذیب یا تنعیم میشوند. و ذره ای خطا نخواهد بود…