انسان کنشگر است
امروز اهمیت علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگر احساس میشود. در واقع اگر جامعه نباشد هیچچیز نیز نخواهد بود. اما چرا امروز نیاز به علوم اجتماعی بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود، چون ارتباطات و روابط افراد با هم خیلی بیشتر از گذشته شده است، امروز اگر کوچکترین واقعهای در کرهٔ زمین روی دهد در کمترین زمان در سراسر جهان مخابره خواهد شد. انسان کنشگر است و من میخواهم از این واژه شروع کنم و سخنان خود را ادامه دهم.
الفاظ همانطور که هدایتکننده هستند، گمراهکننده نیز هستند. کلمهٔ «کنشگر» واژهٔ فارسی زیبایی است و به معنی فعل و کنش است. در تمام عالم اگر شما جستوجو کنید هیچ موجودی را جز انسان، کنشگر نخواهید یافت. اگر کسی به من بگوید که به طور مثال باد و توفانی مثل سونامی نیز یک کنش است جواب من این است که بله، اتفاقی مثل سونامی محصول کنشهایی در آب دریا و غیره است؛ اما در واقع آنها کنشهایی هستند که جنبهٔ انفعالی دارند، باد کنش و واکنش است و نتیجهٔ فعل و انفعالات هواست. یا حملهٔ شیر، کنش و واکنش است، چرا؟ واکنش است چون گرسنه است.
اگر انسان، نیاز و احتیاجاتی نداشت کنشی نیز نداشت. انسان در خوردن، خوابیدن، روابط اجتماعی و دیگر احتیاجاتش واکنش دارد. انسان در جاهایی کنش است و واکنش نیست؛ صنعت، تکنیک و احتیاجات اولیهٔ او همه از نوع واکنش هستند چون به آنها نیاز دارد. تمام افعال انسان ضمن کنش، واکنش هم هست.
چرا انسان کنشگر است؟
حالا پرسش این است که اگر هم انسان و هم موجودات دیگر برای نیاز خود واکنش دارند، پس چرا میگوییم انسان کنشگر است اما در مورد حیوانات این واژه را به کار نمیبریم؟ زیرا انسان دست به تفکر میزند و فلسفه میبافد و فلسفه میگوید که هستی چیست، موجودشناسی چیست. البته حتماً میدانید که بین «موجودشناسی» و «وجودشناسی» تفاوت است. هر چیزی که تا به حال دیدهاید موجود است از نبات تا حیوانات، در واقع شما با موجودات طرف هستید. حال سؤال من این است، اگر ما «وجود» را ندانیم و نشناسیم اتفاقی میافتد؟ شناخت وجود به چه کار ما میآید؟ نکته در همین جاست، تنها انسان است که به وجود میاندیشد. تمام موجودات وجود را میفهمند، اما تنها انسان است که میپرسد وجود چیست و به همین علت میگوییم تنها انسان است که کنشگر محسوب میشود.
سنت من در سخنرانیها بر این اساس است که بیشتر پرسش میکنم. من از شما میپرسم موجود از وجود بیرون میآید یا وجود از موجودات؟ وجود یک مفهوم عام است، آیا مجموعهٔ موجودات وجود هستند و حاصلجمع همهٔ موجودات است یا خیر، بیشتر و فراتر از آن است؟
زیرا انسان دست به تفکر میزند و فلسفه میبافد و فلسفه میگوید
دنیای علم این است، علم فکر نمیکند، میبیند؛ اما انسان فکر میکند و میاندیشد، پس چون فکر میکند، کنشگر است؛ چه فکر مفید و چه فکر غیرمفید. فکرکننده هم به معقول و هم به نامعقول میاندیشد، اما اندیشیدن به نامعقول راه را برای امر معقول باز میکند. سؤال میکنم، آیا اگر کسی نامعقول را نداند، میداند معقول یعنی چه؟
پس انسان تنها موجودی است که کنشگر است چون تأمل میکند. سؤال دیگرم از شما این است، عمل بالاتر است یا فکر کردن؟ عمل بدون فکر کردن چه ارزشی دارد؟ انرژی هستی «است» یا هستی «دارد»؟ اگر انرژی را مطلق کردید، ملحد میشوید، پس انرژی هستی «دارد». خب هستی را چه کسی میفهمد؟ انسان، اوست که از هستی و وجود میگوید، کنشگر است چون فکر هستی دارد. چگونه انسان کنشگر است؟ تفکر و تعقل میکند، تعقل او کنشگری او محسوب میشود، قابلیتی که هیچیک از موجودات عالم ندارند.