شرح «کن فیکون»
به حسب آموزههای دینی، جهان هستی با کلمه «کُن» وجودی (کن فیکون) به وجود آمده است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی به جهان هستی گفت: باش! پس بی درنگ جهان هستی به مرحله هستی درآمد. مسئله «کن فیکون» به همین معنی اشاره دارد: «أوّلُ کلمهٍ شُقّت اسماع الممکنات کلمهُ کُن» یعنی نخستین سخنی که گوش عالم امکان رسید، همان کلمه «کُن» الهی بود و همین کلمه، منشأ پیدایش عالم شناخته میشود. بنابراین، جهان هستی در هستی خود مدیون گوش شنوای خویش است و اگر از این گوش شنوا برخوردار نبود و ندای حق تعالی و سروش غیبی را نمیشنید، هرگز به صحنه هستی قدم نمیگذاشت.
مشاهده ویدئوی شرح کن فیکون در برنامه معرفت توسط دکتر دینانی؛ اینجا بزنید
سروش غیبی، گوش غیبی میطلبد
آنجا که گوشی برای شنیدن وجود نداشته باشد، خداوند سخن نمیگوید و چون که متکلّم بودن از صفات خداوند تبارک و تعالی است، پس همیشه، گوشی برای شنیدن وجود دارد. پیغمبری نیز همیشه از طریق گوش – که شنوای وحی است- تحقق پیدا میکند. گوش پیغمبر اسلام (ص) گوش کامل بود و سخن کامل خداوند تبارک و تعالی را نیز دریافت کرد. در اینجا این مسئله مطرح میشود که آیا سخن برای گوش است یا برعکس، گوش برای شنیدن سخن آفریده شده است؟ تردیدی نمیتوان داشت که هم سخن برای شنیدن گفته میشود و هم گوش برای شنیدن سخن به وجود آمده است.
بنابراین، نوعی رابطه و تلازم در میان «گوش» و «سخن گفتن» برقرار میشود. اما نکتهای در اینجا وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده انگاشت. از پیام آن نکته چنین بر میآید که رابطه میان سخن گفتن و گوش فرا دادن، در عین اینکه مسلّم و انکار ناپذیر شناخته میشود، هر سخنی با هر گوشی مناسبت ندارد و هر گوشی نیز نمیتواند به درک و دریافت هر سخنی نائل گردد. سخن محرمانه با گوشی که نامحرم است سازگاری ندارد و نباید به آن برسد: گوش نامحرم، نباشد جای پیغام سروش.
سروش غیبی گوش غیبی میطلبد و پیام آسمانی، در گوش آسمانی فرود میآید. همه چیز را به همه کس نباید گفت و آنچه در کلاس آخر گفته میشود، در کلاس اول نباید مطرح گردد. حضرت خضر (ع) با حضرت موسی (ع) همسفر و همراه شد و در طی آن سفر، از روی بسیاری از امور پرده برداشت، ولی در مرحلهای دیگر، از او جدا گشت و گفت: «هذا فراق بینی و بینک» این فراق و جدایی در واقع، همان فراق و جدایی است که در میان سخنهای دیگر حضرت خضر (ع) و گوش حضرت موسی (ع) پیدا میشود. گوش حضرت موسی (ع) قابلیت فوق العاده داشته و پیام خداوند را دریافت کرده است، ولی حضرت خضر (ع) حامل سخنهای اسرارآمیز دیگری از خداوند تبارک و تعالی بوده است که آنها با گوش حضرت موسی (ع) مناسبت نداشته است. این پیغمبر بزرگ، از درون یک درخت، سخن خداوند تبارک و تعالی را استماع کرد ولی حضرت خضر (ع) سخنهای دیگری از خداوند دریافت کرده بود که بنا نبود آنها به گوش حضرت موسی (ع) برسد.
در اینجا دوباره با این واقعیت روبرو میشویم که هر گوشی برای هر سخنی آمادگی ندارد و سخنهایی در مخزن غیب «سخن» هست که جز تعدادی انگشت شمار، هیچ کس طاقت شنیدن آنها را نداشته و نخواهد داشت. حکیم سبزواری به این مساله اشاره کرده، آنجا که در یکی از ابیات پرمحتوای خود فرموده است:
گوش اسرار شنو نیست و گرنه اسرار
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
عالم، سخنِ خداوند است
فهم فلسفی یا فکر علمی همیشه و هر جا در زبان اتفاق می افتد و به همین اعتبار، زبان ظهور اندیشه است و سخن مظهر فکر و خرد به شمار میآید. وقتی از ظهور اندیشه در زبان سخن به میان میآید به ظهور عالم و جهان هستی نیز اشاره میشود، زیرا به حکم اینکه علم یک حقیقت ذات اضافه به شمار میآید همواره به یک معلوم اشاره دارد و هرگز نمیتوان از علم بدون معلوم سخن به میان آورد. علم بدون معلوم و معلوم بدون علم معنی محصّل و درستی ندارد و فرض یکی از آنها بدون دیگری امکان پذیر نخواهد بود.
این سخن به این معنی نیست که در علم و ادراک خطا وجود ندارد و هرگونه صورت ادراکی همواره با واقع و نفس الامر مطابقت پیدا میکند، زیرا در ادراکات انسان خطا و اشتباه فراوان رخ میدهد و در برخی موارد صورت ادراکی با آنچه واقع و نفس الامر خوانده میشود مطابقت ندارد. به همین جهت است که ادراکات انسان به دو قسم درست و نادرست یا صحیح و خطا تقسیم میشود و ملاک درستی و صحت یک ادراک نیز مطابقت آن با واقع و نفس الامر شناخته میشود.
با این همه، در این مساله تردیدی نمیتوان داشت که هر صورت ادراکی در انسان به عنوان یک امر ذهنی به چیزی اشاره دارد که آن امرِ موردِ اشاره مُدرَک به شمار میآید. اگرچه ممکن است آنچه مورد اشاره واقع میشود برخلاف واقع باشد و نتوان آن را یک امر واقعی و حقیقی به شمار آورد. به هر صورت، درست و نادرست یا صواب و خطای ادراک، در سخن نیز ظاهر و آشکار میگردد و سخن نیز به دو قسم درست و نادرست یا صواب و خطا تقسیم میگردد. زیرا همان گونه که یادآور شدیم سخن جز ظهور اندیشه و ادراک چیز دیگری نیست.
در اینجا ممکن است گفته شود خطای اندیشه مستلزم خطای در سخن نیز هست، چگونه کشف و آشکار میشود و چگونه میتوان از آن دوری جست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت خطای یک اندیشه با اندیشه دیگری که برتر شناخته میشود قابل کشف و آشکار شدن است و البته اگر در اندیشه برتر نیز خطا و اشتباه رخ دهد، اندیشهای که از آن نیز برتر است این خطا و اشتباه را آشکار خواهد ساخت.
مادام که عقل انسان در قید تعلقات و خواستههای نفسانی محدود و گرفتار است از خطا و اشتباه مصون نیست، ولی هرگاه از قید تعلقات خالص و مصفّا گردد و از شائبه امور نفسانی رها شود از خطا و اشتباه برکنار خواهد بود. ولی رها شدن انسان از قید تعلقات و خواستههای نفسانی کار آسانی نیست و بنابراین، دور ماندن از هرگونه خطا و اشتباه کمتر میسر خواهد بود. عقل کل خطا نمیکند و در سخن خداوند تبارک و تعالی اشتباه یافت نمیشود.
ملاصدرا و کن فیکون
فیلسوف متأله صدرالمتألهین شیرازی معتقد است، عالم هستی جز به واسطه کلام الهی (کن فیکون) ظاهر و آشکار نگشته است. اگرچه به اعتبار دیگر، عالَم عین کلام خداوند شناخته میشود. در نظر او نخستین صدایی که در گوش ممکنات طنین افکن شد کلمه «کُن» وجودی بود که کلمه خداوند تبارک و تعالی شناخته میشود. عین بخشی از عبارت او در این باب چنین است:
- فأول کلامٍ شقًّ اسماع الممکنات کلمه «کُن» فما ظهر العالم إلّا عن الکلام بل العالم عین الکلام
صدرالمتألهین شیرازی در این عبارت کوتاه از نخستین کلمه سخن میگوید که در قرآن کریم به عنوان «کن فیکون» مطرح شده و عالم هستی به واسطه همین کلمه که «کُن» وجودی خوانده میشود به ظهور رسیده است.
البته با تأمل بیشتر میتوان دریافت که در میان کلمه وجودی خداوند و جهان هستی فاصلهای وجود ندارد و عالم، وجود کلام خداوند شناخته میشود. کلمه و کلام در زبان عربی از لغت «کلم» اشتقاق پیدا کردهاند و این لغت در اصل به معنی خراشیده شدن پوست به کار رفته است. تردیدی نمیتوان داشت که در خراشیده شدن پوست چیزی آشکار میشود که پیش از آن آشکار نبوده است. از ویژگیهای ذاتی کلام این است که چیزی را آشکار میکند که آن چیز پیش از کلام ظاهر و آشکار نبوده است. به این ترتیب کلمه خداوند تبارک و تعالی است که عالم هستی را ظاهر و آشکار میسازد و در اثر کلمه حق چیزی آشکار گشت که پیش از آن هرگز ظاهر و آشکار نبوده است.