الله بگوییم یا «هو»
بسیاری از اهل تحقیق بر این عقیدهاند که کلمه «الله» یک لفظ ظاهر است که بر خداوند تبارک و تعالی علم شده و بر او اطلاق میگردد. خود خداوند تبارک و تعالی نیز این کلمه را در مورد خود به کار برده و گاهی نیز از خود با ضمیر «هو» سخن گفته است. خدا را الله بگوییم یا «هو»؛ آنچه در اینجا میتواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد این است که وقتی در مورد حق تبارک و تعالی سخن میگوییم از اسم ظاهر «الله» استفاده کنیم و یا اینکه به جای کلمه «الله» ضمیر «هو» را بر زبان جاری سازیم؟
کسانی را میشناسیم که روی اسم ظاهر «الله» به عنوان کلمهای که برای خداوند علم شده تکیه کرده و آن را بر ضمیر «هو» ترجیح میدهند. در مقابل این گروه، کسانی بر این عقیدهاند که به کار بردن ضمیر «هو» در مورد حق تبارک و تعالی گویاتر و رساتر از کلمه «الله» است. ما اکنون در این بحث که آیا کدام یک از این دو کلمه گویاتر و رساتر از دیگری است وارد نمیشویم. همین اندازه یادآور میشویم که اگر اسم الله معرفه است و به وضوح و روشنی افاده معنی میکند ضمیر «هو» نیز در زمره معارف قرار گرفته و میزان دلالت ضمایر بر معانی و مراجع خود به هیچ وجه کمتر از دلالت یک اسم ظاهر نیست.
به همین جهت گروهی از عرفا و متصوفه با ذکر مقدس «یا هو» انس و الفت بسیار داشته و در خلوت و جلوت آن را تکرار میکنند. در نظر این جماعت دلالت ضمیر «هو» و تأثیر آن بیش از اسم ظاهر «الله» است. در اینجا برخی از ارباب معرفت به نکتهای اشاره کردهاند که جالب توجه است. این اشخاص میگویند: درست است که کلمه «هو» به حکم ضمیر بودن بیش از کلمه «الله» بر قرب به حق تبارک و تعالی دلالت دارد ولی از سوی دیگر آن یک ضمیر مفرد مغایب به شمار میآید و در ضمیر غایب همواره نوعی فاصله و غیبت منظور میگردد.
خدا را الله بگوییم یا «هو»
این اشخاص بر این عقیدهاند که برای برداشتن این فاصله و غیبت، بهتر است به جای ضمیر «هو» از ضمیر «انت» استفاده کنیم و مغایب را به مخاطب تبدیل نماییم. تردیدی نمیتوان داشت که آن نزدیکی و قربی که در ضمیر مخاطب دیده میشود در ضمیر مغایب تحقق پذیر نخواهد بود ولی سخن این اشخاص در اینجا نیز پایان نمیپذیرد زیرا درست است که ضمیر مخاطب بیش از ضمیر غایب بر قرب به حق تبارک و تعالی دلالت دارد.
با این همه در ضمیر مخاطب مانند کلمه «انت» نوعی فاصله و دوگانگی نهفته است که گوینده را از شنونده جدا میسازد و این جدایی و دوگانگی که میان متکلم و مخاطب دیده میشود با توحید محض و یگانگی مطلق و صرف، سازگار نیست. به همین جهت کسانی از اهل تصوف از ضمیر مخاطب نیز صرف نظر کرده و در مقام مناجات و گفت وگو با حق تبارک و تعالی از ضمیر متکلم یعنی کلمه «انا» استفاده کردهاند.
نه «الله» و نه «هو» بلکه «أنا»
منصور حلاج از جمله کسانی است که همین راه را پیموده و در مقام سخن گفتن از حق تبارک و تعالی به جای اسم ظاهر و ضمیر غایب و مخاطب از ضمیر متکلم وحده استفاده کرده و کلمه «انا الحق» را به کار برده است. البته کسانی که در چهارچوب قواعد زبانی زندانی شده و تنها از دروازه الفاظ و لغات به عالم معانی وارد میشوند هرگز نمیتوانند با معنی سخن حلاج آشنا شوند و تأویل یا توجیه آن نیز برای آنان به هیچ وجه قابل پذیرش نخواهد بود اما کسانی که به کشتن نفس خود نائل آمده و از انانیت خویشتن عبور کردهاند جز به انیت حق تبارک و تعالی به چیز دیگری نمیاندیشند و کسی که جز هستی حق چیز دیگری را نمیبیند با سخن حلاج بیگانه نیست.
منصور حلاج خود به این مسأله اشاره کرده و اسارت نفس و نفی انانیت را مورد تأکید قرار داده است. از این باکویه نقل شده که حمد پسر حلاج در شب آخر عمر پدرش به او گفت: ای پدر مرا نصیحت کن. حلاج به او گفت: فرزندم نفس خود را اسیر کن از بیم آنکه مبادا او تو را اسیر خود کند. حمد گفت: پدر آیا تنها یک چیز به من میگویی؟ حلاج گفت: وقتی عالم در کار بردگی است، تو در کار آن باش که کمترین ذرهاش در حسن و جمال و عظمت، از کار دو عالم برتر است! حمد گفت: پدر آن چیست؟ حلاج گفت: آن معرفت است.
همانسان که در این عبارت مشاهده میشود مهمترین پند و اندرز حلاج در آخرین شب عمر خود به فرزندش چیزی جز اسیر کردن نفس و نفی انانیت نیست. نکته قابل ملاحظهای که در نصیحت حلاج به فرزندش مشاهده میشود این است که یک ذره معرفت را در زیبایی و عظمت از دو عالم و آنچه در آنهاست برتر و بالاتر شمرده است. موارد دیگری نیز در سخنان حلاج میتوان پیدا کرد که او روی مسأله معرفت تکیه کرده و برای آن ارزش فراوان قائل شده است
چوخ گوزل و چوخدا ماراخلی.
هرکس هر مطلب وایده ای رانمی فهمد..باهر کس فقط به اندازه فهمش ودرکش وبیشتر ازاینها انحراف بوجود میاد
سلام.کاملا آموزنده بود.مخصوصا در مورد حلاج کاملا زیبا بود.
الله اسم حقیقی پروردگار و اله جهانیان است و خدا کلمه ای فارسی و معنی اش خود امده