درک گوهر آگاهی
گوهر آگاهی که چیزی جز ادراک نمیباشد، یک حقیقت مرموز، و در عین حال آشکاری است که پایه پیوند آنان با جهان بیرون و عالم پیرامونش به شمار میآید. ارتباط آدم با عالم و پیوستگی آنان با جهان را دوگونه میتوان تصویر کرد: ارتباط جزء باکل، ارتباط عالم با معلوم. انسان در نخستین پیوستگی خود با جهان هستی پدیدهای است زیستی که نوعی از انواع گوناگون جانداران را تشکیل میدهد.
رابطه انسان با جهان تنها تحت عنوان یک موجود جاندار، از نوع رابطهای است که در یک موجود تک سلولی با محیط پیرامونش مشاهده میشود. برای شخص آگاه پوشیده نیست که این نوع ارتباط جزء ارتباط جز با کل خود نمیباشد. ارتباط جزء با کل نوعی از انواع ارتباط به شمار میآید که در جهان شناخته شده است و هیچ کس را در آن مجالی برای تردید نیست. آنچه تاکنون به عنوان یک معما باقی مانده، و معرکهای از آراء به همراه آورده است، چیزی جز راز نهان ارتباط عالم با معلوم نمیباشد.
برای درک گوهر آگاهی ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
از آغاز فجر اندیشه این مسئله طرح گشته و در بستر گسترده تاریخ مورد بررسیهای بسیار قرار گرفته است؛ ولی آنچه اینجا و اکنون درباره آن میتوان گفت این است که گفته شود «ما هنوز اندر خم یک کوچهایم!» آنجا که انسان جهان را در اندیشه خویش مییابد، پیوسته این پرسش پیش میآید که آیا جهان در انسان قرار گرفته یا انسان در جهان واقع شده است؟ اگر انسان به عنوان یک جزء در جهان قرار گرفته است، حضور جهان برای انسان و احاطه وی به عالم عینی چگونه توجیه میگردد؟
جهان عینی چگونه میتواند راه خود را به درون ذهن آدمی بگشاید؛ فاصله میان جهان ذهن و عالم عین چگونه از میان برداشته میشود؟ آنچه میتواند فاصله میان جهان ذهنی و عالم عینی را از میان بر دارد آیا خود از سنخ جهان ذهن است یا جزئی از اجزاء عالم عینی به شمار میآید؛ این پرسشها به انضمام بسیاری از پرسشهای دیگر مجموعهای از پرسشها را تشکیل میدهند که هریک از آنها در این باب پاسخ مناسب خویش را میطلبد.
بیشتر حکمای اسلامی در این باب بر این عقیدهاند که ذهن آدمی میتواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد. معنی این سخن آن است که ماهیت، در عالم عینی با وجود عینی، و در جهان ذهن با وجود ذهنی، موجود میباشد. وقتی این مسئله روشن شود که ذهن آدمی میتواند به کنه ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد، این مسئله نیز روشن میشود که ذهن انسان جهانی مشابه با عالم عینی میباشد. هنگامی که گفته میشود جهان ذهنی مشابه با عالم عینی است، معنی آن این است که هریک از ماهیات جهان هستی، دارای دو نحوه از وجود میباشد که به ترتیب عبارتند از: وجود عینی، وجود ذهنی
معرفت فلسفی در پرتو گوهر آگاهی
هرگونه نسبت یا رابطهای که میان وجود عینی و کل جهان هستی موجود است، میان وجود ذهنی و حقیقت آدمی نیز موجود میباشد. همان گونه که رابطه وجود عینی یک ماهیت با کل جهان هستی رابطه اتحاد و یگانگی است، رابطه وجود ذهنی یک ماهیت با حقیقت آدمی نیز رابطه اتحاد و یگانگی به شمار میآید؛ و به این ترتیب است که میتوان گفت انسان و جهان همواره دو دایره برابر و دو صحنه متساوی را تشکیل میدهند.
براساس آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، به روشنی معلوم میشود طریقه حکمای اسلامی در باب وجود ذهنی و رابطه عالم با معلوم طریقهای نیست که به سفسطه و انکار واقعیات منتهی گردد؛ زیرا همان گونه که گذشت، آدمی میتواند به متن ماهیات راه یافته و آنها را در کسوت وجود ذهنی دریابد.
به این ترتیب میتوان گفت معرفت فلسفی نوعی شناخت و گونهای آگاهی است که در سطح محسوس اشیاء محدود نمیگردد. شعاع معرفت فلسفی از مرز محسوسات میگذرد و پس از نفوذ در متن ماهیات، حقایق جهان را آشکار میسازد. معرفت عقلی یا آگاهی فلسفی هنگامی حاصل میشود که انسان ضمن آشنا بودن با موازین منطقی طریقه تحلیلهای ذهنی را نیک بشناسد.
آدمی میتواند با به کاربردن طریقه تحلیل و تفکیک کردن امور از یکدیگر ذاتی را از عرضی بازشناسد و از این رهگذر حد و رسم اشیاء را تعیین نماید. مادام که انسان امور ذاتی را از امور عرضی باز نشناسد و تفاوت میان اقسام ذاتی و اقسام عرضی را نادیده انگارد، از هرگونه شناخت منطقی و معرفت فلسفی محروم خواهد بود. در مورد معرفت عقلی و آگاهیهای فلسفی شناختن معقولات ثانیه نیز نقش بسیار اساسی را ایفا مینماید، این معقولات به دو بخش منطقی و فلسفی تقسیم گشته و هریک از دو بخش دارای اهمیت مخصوص میباشند.
معقول ثانی
معقول ثانی، مطابق آنچه در منطق آمده موضوع علم منطق را تشکیل میدهد؛ ولی معقول ثانی برحسب آنچه در فلسفه مورد استفاده واقع میشود، چیزی است که با امور اعتباری نفس الامری برابر میباشد. لازم به یاد آوری است که امور اعتباری نفس الامری اموری نیستند که تنها قائم یه اعتبار ذهن بوده باشند؛ بلکه این امور عبارتند از یک سلسله واقعیات نفس الامری که اگرچه محصول آنها تنها در ذهن عارض بر موضوع میگردد، ولی اتصاف موضوع آنها به محصول خود، ناچار در جهان خارج انجام میپذیرد. به طور مثال وقتی گفته میشود انسان ممکن الوجود است؛ معنی امکان تنها در ذهن عارض انسان میگردد؛ ولی جای هیچ گونه تردید نیست که اتصاف انسان به صفت امکان چیزی است که در جهان خارج متحقق میباشد.
به این ترتیب میتوان گفت این بخش از معقولات ثانیه، که چیزی جز امور نفس الامری نمیباشند؛ در فلسفه اولی نقش بزرگی را ایفا مینمایند در میان مجموع امور و احکامی که در فلسفه اسلامی مورد بررسی واقع میشوند، سلسلهای از قواعد را میتوان یافت که از اهمیت مخصوص برخوردارند. اهمیت آن قواعد در این است که دارای دایرهای گستردهتر بوده و نقش بیشتری را در قلمرو مسائل فلسفی ایفا مینمایند. شمارهای چند از این قواعد از آنچنان کلیت و گستردگی برخوردارند که میتوان آنها را در زمره مبادی به شمار آورد. جای هیچ گونه تردید نیست که تعدادی از آنها نیز تنها میتوانند در ردیف مسائل جای خود را بازیابند.