تهافت الفلاسفه یک کتاب فلسفی است
کسانی بر این عقیدهاند که کتاب تهافت الفلاسفه غزالی اگرچه از جهت غایت و غرضی که به موجب آن نوشته شده، یک کتاب ضد فلسفه شناخته میشود، ولی از جهت موضوع و محتوا در زمره کتب فلسفی محسوب میگردد. به این ترتیب برای رد فلسفه باید به فلسفه توسل جست و با اسلحه غیر فلسفی هرگز نمیتوان به جنگ و پیکار با فلاسفه پرداخت. در واقع تهافت الفلاسفه یک کتاب فلسفی است
این سخن درباره پوزیتویستهای جدید نیز صادق است؛ زیرا این اشخاص برای اینکه در رد و ابطال فلسفه توفیق یابند، ناچار باید یک موضع فلسفی اتخاذ نمایند و در اینجاست که شخص ظریفی گفته است: «این گروه فیلسوفانی به شمار میآیند که به فیلسوف نبودن خود افتخار میکنند» در هر حال تشکیک کردن در مسائل فلسفی را نمیتوان رد فلسفه به شمار آورد.
تهافت الفلاسفه یک کتاب فلسفی
کسانی بر این عقیدهاند که تفکر فلسفی به نیروی پرسش زنده است؛ یعنی آنجا که پرسش نباشد، فلسفه نیز نخواهد بود. تاریخ تفکر فلسفی پر است از پرسشها و پاسخها. وقتی که به کتابهای فلسفی مراجعه میکنیم، آنچه بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکند، نقدها و تشکیکها است؛ به طور مثال ارسطو با همه احترام و ارزشی که برای افلاطون قائل است، نظریه او در باب مثل و ارباب انواع مورد انتقاد شدید قرار میدهد. این انتقاد از ناحیه ارسطو اگر چه رد یک مساله مهم فلسفی به شمار میآید، ولی در واقع گام تازهای است که به سوی یک مساله فلسفی جدید برداشته میشود و در اینجاست که به آسانی میتوان گفت: اگر ارسطو نظریه مثل افلاطونی را از روی اعتقاد پذیرفته بود و در مقام نقد آن بر نمیآمد، راهی باقی نمیماند که به کشف نظریه دیگری نائل آید و آن را جایگزین نظریه مثل سازد.
برای رد فلسفه باید به فلسفه توسل جست و با اسلحه غیر فلسفی هرگز نمیتوان به جنگ و پیکار با فلاسفه پرداخت. در واقع تهافت الفلاسفه یک کتاب فلسفی است
با توجه به آنچه ذکر شد، شاید بتوان ادعا کرد که تشکیک غزالی در صحت مسائل فلسفی منافی این نیست که خود دارای یک موضع فلسفی بوده باشد. آنچه میتواند این ادعا را تأیید کند، این است که این اندیشمند بزرگ در کتاب تهافت الفلاسفه، علت مخالفت خود را با حکما، وفادار نبودن آنان به منطق دانسته است. مفهوم این سخن آن است که اگر فلاسفه در مورد مسائل الهی میتوانستند به منطق وفادار بمانند، او سخن آنان را میپذیرفت و از باب خصومت و ستیز وارد نمیشد. عین عبارت غزالی در این باب چنین است:
- ….. و نوضح ان ما شرطوه فی صحه ماده القیاس و فی قسم البرهان من المنطق و ما وضعوه من الاوضاع فی ایساغوجی و قاطیغوریاس لم یتمکنوا من الوافء بشیئ منه فی علومهم الاهیه….
همان سان که در این عبارت مشاهده میشود، غزالی معتقد است حکما نتوانستهاند در مورد الهیات به مسائل و موازین منطقی وفادار بمانند و به همین جهت از جاده صواب خارج گشته و مطالبی که ابراز داشتهاند، مخدوش است.
ملاصدرا و توجیه سخنان غزالی
صدرالمتألهین درباره این مساله که کدامیک از دو کتاب تهافت الفلاسفه و مقاصد الفلاسفه پیش از دیگری تألیف یافته سخنی نگفته است؛ ولی از مطاوی کلام او در کتاب المبدأ و المعاد چنین بر میآید که غزالی کتاب مقاصد الفلاسفه را بعد از کتاب تهافت الفلاسفه تألیف کرده است. ملاصدرا در توجیه مخالفتهای غزالی بسیار میکوشد؛ یکی از فیلسوفان معاصر این مساله را مطرح کرده و با صراحت تمام گفته است:
- غزالی که با فلسفه مخالفت کرد، مخالفتش بعد از آشنایی با مسائل نبود؛ بلکه او از ابتدا و قبل از آشنایی به مسائل و جزئیات با فلسفه مخالفت کرد و پس از این مخالفت، مدت دو سال به مطالعه آثار فلاسفه گذراند و کتاب مقاصد الفلاسفه را نوشت. اتفاقاً به نظر میرسد که غزالی پس از نوشتن کتاب مقاصد الفلاسفه نظرش نسبت به فلسفه تعدیل شده باشد……
سخن ملاصدرا در توجیه مخالفتهای غزالی و توبه و بازگشت غزالی از حکم تکفیر خود نسبت به حکما، نوعی استنباط و اجتهاد است که سلیقه شخصی نیز تا حدودی در آن دخالت داشته است. این فیلسوف بزرگ هیچ گونه سند تاریخی برای اثبات این مدعا ارائه نکرده و کوشیده است مخالفت غزالی را با حکما از سه طریق توجیه کند؛ ولی آنچه در وی توجیه مخالفت غزالی با حکما بیان داشته، ناتمام است.
ملاصدرا در توجیه مخالفتهای غزالی چگونه استدلال میکند؟
توجیه اول این بود که حکم تکفیر غزالی درباره حکما، معلول تقیه و ترس از فقهای ظاهربین بوده است. برای ارباب بصیرت پوشیده نیست که حکم دادن به کفر اشخاص، از موارد تقیه به شمار نمیآید. غزالی در جوامع علمی و دینی زمان خود، از چنان نفوذی برخوردار بود که اگر حکم تکفیر حکما را نیز صادر نمیکرد، هیچگونه خطری او را تهدید نمیکرد؛ بعلاوه اگر خطری هم از سوی فقهای زمان او را تهدید میکرد، شایسته نبود که برای رفع خطر از خود، حکم تکفیر اشخاص بیگناه را صادر نماید.
توجیه دوم این بود که مخالفت غزالی با حکما به منظور رعایت مصالح دینی و حفظ عقاید عامه بوده است. سوالی که در اینجا مطرح میشود، این است که رعایت مصالح دینی و حفظ عقاید مردم چگونه بر حکم به تکفیر اشخاص بی تقصیر مترتب میگردد؟ آیا راه دیگری برای حفظ عقاید مردم وجود نداشت؟
بالاخره در توجیه سوم، صدرالمتألهین بر این عقیده است که حکم تکفیر غزالی نسبت به حکما، در آغاز کار بوده و پس از آگاهی از عمق و صحت مطالب آنان، از گفته خود پشیمان گشته و راه توبه پیش گرفته است.
همانگونه که ذکر شد، سخن صدرالمتألهین در این باب نوعی اجتهاد در یک مساله تاریخی است؛ ولی در این مورد، هیچگونه سند معتبری در دست نیست؛ بلکه از آغاز کتاب مقاصدالفلاسفه میتوان دریافت که غزالی تا پایان عمر خود، در موضع مخالفت با فلاسفه باقی مانده است. او در نخستین صفحات این کتاب میگوید:
من قصد دارم تناقض آراء و عقاید فلاسفه را برملا ساخته و کج اندیشی های آنان را آشکار نمایم؛ ولی قبل از اینکه به این کار دست یازم، لازم میدانم که مقاصد این جماعات را در مورد علوم منطقی و طبیعی و الهی توضیح دهم؛ زیرا بدون وقوف و احاطه به خصوصیات یک مسلک، عیوب و مفاسد آن را نمیتوان آشکار ساخت.
این سخن غزالی با صراحت تمام دلالت دارد بر اینکه وی کتاب مقاصدالفلاسفه را قبل از کتاب تهافت الفلاسفه به رشته تحریر کشیده است. به این ترتیب کسانی که میاندیشند کتاب مقاصدالفلاسفه بعد از کتاب تهافت الفلاسفه نوشته شده و این امر را دلیل بازگشت غزالی از موضع ضد فلسفی بشمار میآورند، سخت در اشتباه میباشند.