آشنایی با مکتب تفکیک
اصطلاح مکتب تفکیک به معنایی که طرفداران این مکتب از آن سخن می گویند جدید و بی سابقه است. در میان مکتبهای فکری و در کتب ملل و نحل و فرقههای مذهبی اصطلاحی به عنوان «مکتب تفکیک» دیده نمیشود، ولی اگر از ویژگیهای این جریان فکری و خصوصیات کسانی که آن را به وجود آوردهاند صرف نظر کنیم و تنها به مفاد محتوای کلی و اصلی آن توجه نمائیم خواهیم دید که نه تنها جدید و بی سابقه نیست، بلکه از قدیمیترین جریانهای فکری در جهان اسلام شناخته میشود.
زیرا آنچه در این جریان فکری به طور عام و کلی مطرح میشود این است که بین حقایق دینی که از طریق وحی الهی نازل میشود با آنچه محصول اندیشه بشری به شمار میآید، تفاوت و تفکیک قائل شویم و آنها را با یکدیگر مخلوط نسازیم. البته این ادعا به طور عام و کلی اختصاص به یک گروه و جماعت مخصوص نداشته و کلیه اندیشمندان اسلامی خود را با آن موافق و هماهنگ نشان میدهند.
کمتر کسی میشناسیم که با خلط و در هم آمیختن میان تعلیمات پیغمبران و علوم بشری نظر مساعد و موافق داشته باشد. به این ترتیب تفکیک، به معنی جدا کردن میان وحی الهی و دانشهای بشری مورد انکار هیچ یک از اندیشمندان اسلامی نبوده و از قرون اولیه اسلام نیز مورد توجه قرار گرفته است.
با این همه عنوان «مکتب تفکیک» با یک سلسله ویژگیهای و خصوصیاتی که به طرز فکر و نوع اندیشه طرفداران آن مربوط میگردد، بسیار جدید و کم سابقه است. چیزی حدود نیم قرن است که این جریان فکری در خراسان به منصه بروز و ظهور رسیده و به تدریج طرفداران بیشتری پیدا کرده است. در میان کسانی که به این جریان فکری اظهار علاقه میکنند، عنوان «مکتب تفکیک» کم و بیش مطرح میگشت و از خلال سخنان آنان این زمزمه به گوش میرسید.
زمان معرفی رسمی مکتب تفکیک
در سال ۱۳۷۵ شمسی کتابی تحت عنوان «مکتب تفکیک» چاپ شد که برخی از بخشهای آن نیز قبلاً در مجله کیهان فرهنگی انتشار یافته و مورد علاقه بسیاری از خوانندگان آن مجله قرار گرفته بود. به این ترتیب عنوان «مکتب تفکیک» با نشر این کتاب به طور رسمی مطرح گشت و برای اهل پژوهش موضوع تحقیق قرار گرفت.
نویسنده این کتاب یکی از اندیشمندان بزرگ و علمای با تقوا و فضیلتی که در تمام طول زندگ خود، صادقانه و خالصانه در راه تحقیق و پژوهشهای اسلامی گام برداشته است. محمدرضا حکیمی که خود از طرفداران سرسخت و علاقه مندان جدی این جریان فکری شناخته میشود، در محضر بسیاری از علمای مکتب تفکیک درس خوانده و از دانش آنان بهره گرفته است.
نگارنده این سطور (دکتر ابراهیمی دینانی) در طول سالهای متمادی با این محقق ارجمند، افتخار دوستی و آشنایی داشته و با طرز تفکر و نوع اندیشه او آشنا بوده است. در اینجا باید یادآور شویم که این دوستی و آشنایی به هیچ وجه مانع این نیست که درباره کتاب مکتب تفکیک و اصول اساسی این جریان فکری به بحث بپردازیم.
محمدرضا حکیمی در کتاب مکتب تفکیک چه اصولی را مطرح میکند؟
واژه تفکیک را اینجانب از سالها پیش درباره این مکتب پیشنهاد کردم و به کار بردم و امروز اصلاح شده و معروف گشته است. در اینجا باید از باب توضیح بیفزایم که این مکتب، غیر از جداسازی سه جریان شناختی از یکدیگر، ابعاد دیگری نیز دارد و آن بیان معارف ناب و سره قرآنی است. بدون هیچ گونه امتزاجی و التقاطی و خلطی و تأویلی، از نوع تأویلهایی که می دانیم و همین خود جوهر غایی این مکتب است.
سپس محمدرضا حکیمی ادامه میدهد:
بیان معارف قرآن، جزء عناصر اصلی است و بلکه اصلیترین عنصر است و استاد ما (حاج شیخ مجتبی قزوینی) دوره کتابی را در این مقصود از نوع تألیف عام اهل این مکتب نوشت، بیان الفرقان نامید. به معنی تشریح تفاوت و تبیین فرق و فاصله میان سه مشرب و مکتب معروف. او در بیان الفرقان نمیخواست کتابی فلسفی و عرفانی بنویسد بلکه درصدد بود تا به قدر ضرورت به مطالب اشاره کند و سپس مبانی معارف قرآنی را تشریح نماید و بدین گونه نام «مکتب تفکیک» از تعبیر تداعی گری «بیان الفرقان» نیز الهام یافته است.
همان سان که در این عبارات مشاهده کردید، محمدرضا حکیمی جوهر معنی مکتب تفکیک را بیان معارف خالص و سره قرآن دانسته و ضمنان اعتراف کرده و انصاف داده است که در انتخاب اصطلاح مکتب تفکیک، تحت تأثیر کتاب بیان الفرقان حاج شیخ مجتبی قزوینی بوده که البته او از بزرگان این مکتب و از اساتید او به شمار میآید.
آیا عوام مردم براساس مکتب تفکیک میاندیشند؟
محمدرضا حکیمی در جای دیگر کتاب خود از این روشنتر و صریحتر سخن گفته و ادعا کرده است که «مکتب تفکیک» مساوی و معادل با اسلام است. به این ترتیب آنچه با مکتب تفکیک، مطابق نباشد، با اسلام نیز منطبق نخواهد بود. آنچه جالب توجه است و در عین حال موجب شگفتی میگردد این است که جناب آقای حکیمی برای تأیید سخن خود و اینکه مکتب تفکیک، مساوی با اسلام است، تفکر توده خلق و اندیشه عوام مردم را شاهد این مدعا گرفته و گفته است «عوام مردم براساس مکتب تفکیک میاندیشند» عین عبارت او در این باب چنین است:
…. باید گفت تودههای متدین به سائقه درک ایمانی و تلقی فطری خویش، تفکیکی هستند و اگر کسی در ذهنشان تصرف نکند همان را معتقدند که اصحاب تفکیک می گویند…. و اگر ترجمه فارسی از قرآن در دست داشته باشند به هرچه در آن بخوانند ایمان دارند بدون اینکه ذهنشان به سوی موضوعات تأویلی بلغزد.
این ادعا که این مکتب، مساوی با اسلام است، تاحدودی طبیعی مینماید و باعث شگفتی اشخاص نمیگردد زیرا این ادعا که یک ادعای عام و فراگیر است که در میان همه ارباب مکاتب و متصدیان جریانهای فکری وجود دارد و هیچ یک از بنیانگذاران فرق برخلاف آن سخن نمیگویند. کلیه کسانی که در طول تاریخ به تفسیر متون اسلامی پرداخته و در نتیجه به یک نظام فکری دست یافتهاند، همین ادعا را دارند و نظام فکری خود را منطبق و مساوی با اسلام میشناسند. نزاع میان فرقهها و جنگ هفتاد و دو ملت نیز از همین جا ناشی میشود و منشأ آن نیز همین نوع ادعا به شمار میآید.
اگر متصدیان «مکتب تفکیک» ادعا دارند که جریان فکری آنها مساوی با اسلام است مخالفان آنان نیز همین ادعا را دارند. فلاسفه بزرگ جهان اسلام مانند شیخ الرئیس ابوعلی سینا و صدرالمتألهین شیرازی به انطباق فلسفه خود با اسلام باور دارند و هرگونه فلسفهای که برخلاف اسلام باشد در نظر آنها مردود شناخته میشود.
این سخن در مورد عرفا نیز صادق است. درست است که محی الدین ابن عربی و آثار او در نظر طرفداران مکتب تفکیک مورد انتقاد شدید قرار گرفته است ولی خود محی الدین ادعا دارد طی یک مبشره پیغمبر اسلام به او دستور داده است که کتاب معرفو «فصوص الحکم» خود را در معرض افکار عموم قرار دهد. به این ترتیب ادعای طرفداران مکتب تفکیک یک ادعای بدون دلیل بوده و با ادعای کسانی که در رأس جریانهای مخالف آنان قرار گرفتهاند در تعارض واقع میشود.