فلسفه، کوشش بی دریغ برای فهم مسائل بنیادی
برخورد خرد با اسطوره غیر از برخورد عقل با دین و شریعت است. برخورد خرد و اسطوره به گونه ای انجام میپذیرد که معمولا اسطوره در خرد جذب میگردد. اگر چه جذب شدن اسطوره در خرد تا حدودی موجب نزدیک شدن خرد به اسطوره نیز می گردد ولی رابطه عقل و دین رابطه ای ظریف و دقیق است که اگر کسی به ظرافت این رابطه آگاهی داشته باشد هرگز نخواهد گفت که دین در عقل جذب می شود. فکر فلسفی فعال است
شریعت الهی آنچنان به عقل نزدیک است که اگر کسی آنها را متحد با یکدیگر بشناسد راه خطا نپیموده است. بر اساس همین قرابت و اتحاد است که برخی بزرگان شریعت را عقل خارجی و عقل را شریعت داخلی معرفی کرده اند. در برخی از آیات قرآن مجید اسم عقل از شخص کافر سلب شده و کفار بی عقل خوانده شده اند. از باب نمونه می توان در این آیه شریفه تامل نمود، {صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَعقِلُونَ} همان سان که مشاهده می شود در آیه مزبور خداوند کفار را بی عقل خوانده است.
برخی از مفسران معتقدند چون شریعت عقل خارجی به شمار می آید و کفار شریعت را انکار می کنند طبیعتاً منکران شریعت بی عقل خوانده می شوند. برخی از اندیشمندان عقل را به چشم و شرع را به شعاع تشبیه کرده اند یعنی اگر شعاع بیرونی وجود نداشته باشد چشم نمی تواند اشیاء را ببیند چنانکه اگر چشم وجود نداشته باشد شعاع موجب رویت نمیگردد. کسانی دیگر عقل را به چراغ و شرع را به زیتی (روغن) که در چراغ ریخته می شود تشبیه کرده اند. این اشخاص معتقدند عقل جز از طریق شریعت به گوهر مقصود دست نمی یابد چنانکه شرع نیز جز از طریق عقل قابل تبیین و توجیه نیست.
این نظریه توفیقی از سوی کسان مطرح می شود که جمع میان عقل و شریعت را وجهه همت خویش ساخته و در این راه از هیچ گونه کوششی دریغ نکرده اند. بعد از فارابی و ابن سینا، ابن رشد از جمله فیلسوفان بزرگی است که در راه توفیق میان عقل و شریعت گامهای بلندی برداشته است. او معتقد است فکر فلسفی چیزی بیش از این نیست که در موجودات به طور عمیق نظر می کند و آنها را از جهت دلالت بر صانع حکم معتبر می شناسد. اگر کسی از این دیدگاه به فلسفه نگاه کند به آسانی در می یابد که بین دین و فلسفه هیچ گونه تضاد و تعارضی نیست زیرا نظر کردن در موجودات از جهت دلالت آنها بر صانع حکیم همان چیزی است که در قرآن مجید نیز به طور مکرر مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است.
البته در مورد ماهیت فکر فلسفی دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد که با آنچه ابن رشد در این باب می گوید متفاوت است. با این همه بررسی آثار فلاسفه نشان می دهد که در نظر بیشتر این بزرگان، فلسفه جز جهد و طلب و کوشش و کشش در راه کشف حقیقت چیز دیگری نیست در نظر برخی اندیشمندان نقطه آغاز فلسفه نوعی بی قراری ما بعد الطبیعی است انسان برای رفع این بی قراری به جستجو و طلب بر می خیزد. کسانی معتقدند فلسفه نوعی کوشش است برای متحد ساختن تجارب و یافته های انسانی به عمل می آید اقوال و آراء دیگری نیز در این باب وجود دارد که ما از ذکر آنها در اینجا صرف نظر میکنیم.
هر چه در باب ماهیت فلسفه گفته شود یک واقعیت غیر قابل انکار نیست آن واقعیت این است که در فلسفه نوعی کوشش بی دریغ برای فهم بنیادی ترین امور و اساسی ترین مسائل به چشم میخورد. کسانی که با تعلیمات و معارف ادیان آشنایی دارند به خوبی می دانند که کوشش انسان برای فهم اساسی ترین مسائل مربوط به هستی به هیچ وجه مذموم و نکوهیده نیست. در اثر همین کوشش اصیل انسانی است که تاریخ فرهنگ دینی در یک مقیاس وسیع رشد و گسترش یافته است. در فرهنگ پربار و غنی اسلام مسائلی وجود دارد که برخورد فکر فلسفی و غیر فلسفی یکی از مهمترین و در عین حال جنجالی ترین آنها را تشکیل می دهد