تاریخ از زبان باستانی پاریزی و مورخان، سخن میگوید
محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ۱۳۰۴ پاریز – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران) تاریخدان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقیپژوه و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران بود. به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد تاریخ «استاد باستانی پاریزی» مصاحبهای با دکتر ابراهیمی دینانی انجام گرفته بود.
بر خلاف عمدهٔ کتابهای تاریخی که اغلب نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشتههای تاریخی باستانی پاریزی پر از داستانها و ضربالمثلها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسانتر و لذتبخشتر میکند. به علاوه کتابهای باستانی پاریزی معمولاً پاورقیهای بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصلتر است.
مهمترین محورهای گفتگو با دکتر دینانی در خصوص استاد باستانی پاریزی:
این همه استاد تاریخ است؛ چرا ایشان بی نظیر بود؟ بی نظیری استاد باستانی پاریزی در تاریخ این بود که، خب خیلی کسان دیگر هم تاریخ میدانند! ایشان هم تاریخ میدانست، قدرتی داشتند که تاریخ را با یک بیان بسیار شیوا؛ که بیان ایشان در قدرت هیچکس نیست، بنوسید. تاریخی که ایشان مینوشتند خسته کننده نبود، شیرین بود از یک رمان شیرین، شیرینتر بود. و این ذوق سرشار ایشان بود
عجیب این است که مردم ایشان را به عنوان شاعر نمیشناسند. اگر از من بپرسید یکی از بزرگترین شعرای عصر ما، بدون اغراق، ایشان بود. شعرهایی که ایشان گفتند در دست است
در تاریخ، تکرار نیست. لغت تکرار، یک لغت تهی و بی معنی است؛ یعنی تکرار، تکرار نماست، در واقع تکرار نیست؛ ما چیزی را ممکن است تکرار بپنداریم در حالی که تکرار نیست. بنابراین در تاریخ که تکرار نیست در هیچ شرایط تاریخی هم تکرار نیست؛ در پدیدههای تاریخی هم تکرار نیست؛ در زمان هم تکرار نیست و در زمان مندها هم نیست
خدا ایشان را رحمت کند همانطور که به کرمان و زادگاهش علاقه مند بود به کل ایران علاقه مند بود اما خب زادگاهش رنگ و بوی دیگری برایش داشت، این احساس هر موجود انسانی است. این فطرت انسان است و همان اندازه که زبان مادری برای هر کسی مهم است محل زادگاهش برایش مهم است، وطنش برایش مهم است و این شرعی هم است با اسلام هم ناسازگار نیست «حب الوطن من الایمان» من وطنم را دوست دارم، بکشندم، من را ببرند در بهشت؛ باز هم اصفهان را دوست دارم، زاینده رود را دوست دارم، در بهشت هم که بروم دلم برای زاینده رود تنگ میشود؛ مگر اینکه زاینده رود را بیاورند آن جا پیش من، اگر زاینده رود آمد پیش من در بهشت خب من خوشحالترم
هر مورخی وقتی تاریخ را مینویسد خودش را در آن زمان فرض میکند که اگر من بودم چه میدیدم؟ چه میکردم؟ اصلأ جز این نمیشود تاریخ را نوشت و به همین دلیل است که تاریخ همیشه زنده است؛ تاریخ مال گذشته است ولی اکنون من تاریخ را می گویم؛ گوش بدهید! من اگر اکنون تاریخ نمیگفتم تاریخ کجا بود؟ تاریخ گذشته است اما تاریخ به حال میآید به زبان من (من که مورخ نیستم)؛ به زبان شیرین مرحوم باستانی پاریزی؛ آن باستانی پاریزی است که تاریخ را میگوید؛ تاریخ خود سخن نمیگوید؛ تاریخ از زبان باستانی پاریزی و مورخان دیگر شنیده میشود.