تفاوت ذکر با ورد
تفاوت ذکر با ورد در چیست؟ اینهایی که به زبان می گوییم ورد است یا ذکر است؟ خوب ما هم اوراد داریم و هم اذکار.
چون خدا خواهد که یاری کند میل بنده جانب زاری کند
ای خنک چشمی که آن گریان اوست ای همایون دل که خود بریان اوست
هر کجا آب روان سبزه بود هر کجا اشکی روان رحمت شود
خوب مولوی برای اینکه سالک و عارف است، عرفانش هم از نوع خاصّ است و گاهی آنچنان بالا میرود که در جای دیگر میگوید:
ای دعا از تو اجابتم زتو ایمنی از تو مهابتم زتو
همه کس توفیق دعا پیدا نمیکنند. خود دعاکردن هم توفیقی میخواهد. یعنی آن حالت دعا وقتی برای انسان پیدا میشود آن موهبت الهی است. خداوند موهبت به آدم میدهد که حالت دعا پیدا کند. بنابراین دعا هم از جانب او میرسد که من حالتی پیدا کنم که دعا کنم. اجابتم از اوست؛ به همین جهت می گویند فرعون هیچ وقت توفیق دعا پیدا نکرد و به همین علت روز به روز بر عنانیّتش افزوده شد تا هلاک شد. وقتی توفیق دعا پیدا نکنی و نخواهی، طغیان به حدأعلا میرسد و هلاکت قطعی است. بیان مولوی یک مقدار با بیان دیگران فرق دارد، که حتی توفیق دعا را از جانب خداوند میداند و هم نوع دعا را.
دعا صرفاً با زبان نیست. با زاری، با گریه و اشک همراه باشد. دعا از نوع ذکر است. ذکر یک الفاظی است که ما می گوییم و در قرآن هم داریم { أذکرالله ذکرا کثیرا} که دستور داده شده به عناوین مختلفی که شما ذکر بگویید و کلمه کثیر هم به کار برده شده حتی. ذکر گاهی به لفظ است مثل صد مرتبه (یا الله) می گویی و یا کلمات شریفه مقدسه دیگر.
اما اینجا این پرسش پیش میآید که تفاوت ذکر با ورد در چیست؟ اینهایی که به زبان می گوییم ورد است یا ذکر است. خوب ما هم اوراد داریم و هم اذکار. ذکر به فکر نزدیکتر است ذکر این است که توجه باطنی به حقّ داشته باشید؛ اما ورد این است که به زبان بگویید البته بدون ورد، ذکر نیست اما اگر ورد فقط به زبان شد و به دل نشد، آن ورد محض است.
ذکر، یادآوری و توجه با قلب است. اگر ورد با ذکر همراه باشد، و فکر هم باهاش همراه باشد؛ دیگر خیلی عالی است و یکی از بهترین عبادتهاست. و این همه در قرآن تاکید شده است که ذکر بگویید. آیات بسیار متعددی در این باب در قرآن کریم آمده و حتی در روایات که اهل ذکر باشید. ذکر خودش نوعی دعاست یعنی توجه به حق تعالی از فقیر مطلق به غنیّ مطلق. که این جز با تقاضا نمیشود و معنی ندارد {یا أیّهاالناس أنتم الفقراء الی الله والله غنیّ حمید} این فقرا، نه اینکه فقیرید؛ یعنی فقرید.
بین فقر و فقیر تفاوت است. فقیر کسی است که ذاتی است و به صفت فقر موصوف شده است اما ما ذات مستقل هم نداریم! اصلاً ما در مقابل حقّ تعالی اسقلالی نداریم. اصلاً ذاتمان فقیر است. فقر محضیم. ربط محضیم و درسته که غنیّ صفت اوست اما صفتش عین ذاتش است. او غنای محض است و عالم و ما فقر محضیم حالا تقابل فقر محض با غنای محض چه نتیجهای میدهد؟ تقاضا
توجه به این مسئله خودش نوعی دعاست. فقر مالی مهم نیست. نمیخواهم بگویم فقر مالی چیز خوبی است ولی چه بسا فقیر مالی که نسبت به غنیّ مالی، غنیتر از او باشد. فقر و غنا صفت روح آدمی است. ما غنیّ داریم که از هر فقیری محتاجتر است. اموال بیرون که اعتباری است ولی در ذاتش فقیر است. یک فقیری هم هست که شاید به نان شبش هم محتاج باشد اما آنچنان غنای روحی دارد که سر تعظیم در مقابل فلک خم نمیکند. کدامیک از اینها غنیترند به نظر شما؟ جناب عطار میفرماید:
رهروی را سالک ره فکر اوست فکرتی که مستفاد از ذکر اوست
ذکر باید گفت تا فکر آورد صد هزاران گفته بکر آورد
حضرت امیر میفرماید که خداوند [جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره تصبر به عشوه تنقاد به بعد المعانده] بعد ادامه میدهد [فی البرهه بعد البرهه ففی أزمان الفطرات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم] یعنی انسان از طریق همین فکر به جایی میرسد که با خدا نجوا میکند.
این معنی که بنده برای تفاوت ذکر با ورد عرض کردم که ذکر بیشتر جنبه باطنی است غیر از ورد که جنبه ظاهری است. ذکر اصلاً معنیاش توجه است؛ وقتی که آدم توجه داشته باشد، فکر میآید آدمی که اصلاً توجه ندارد فکر نمیکند اصلاً فکر و ذکر با هم پیوسته هستند و اینکه عطار یا مولوی می گویند فکر از طریق ذکر میآید، خیلی حرف درستی است. یک حرف فلسفی است
مادامی که شما توجه نداشته باشید فکر نمیآید آدم بی توجه همیشه بی فکر هم هست. این فکر آنقدر بالا میرود که کلّمهم فی ذات عقولهم. بنابراین کلیم خداوند کسی است که با عقل و معرفت به آن جا رسیده است و عقلش را به کار انداخته و بالا رفته. مخاطب خداوند همواره عقل است چون عقل بالاترین موجود است و خداوند وقتی میخواهد صحبت کند با بالاترین موجود صحبت میکند یعنی با عالیترین مرتبه انسانی صحبت میکند.
بسیارعالیست،استفادهکردم.تشکر
بسیار عالی ممنون