یادداشت‌های دکتر دینانی

آیا یک فرد می‌تواند به همه حقیقت دست یابد؟

نکته برگزیده
  • فرد می‌تواند درباره آگاهی مطلق سخن بگوید، اما باید توجه داشت که او دارای «مطلقِ آگاهی» نیست

آیا یک فرد می‌تواند به همه حقیقت دست یابد؟ یک شخص که همیشه منحصر در خویشتن است، آیا می‌تواند به همه حقیقت (آگاهی مطلق) دست یابد؟ اگر پاسخ به این پرسش، مثبت باشد و هر یک از اشخاص در عین منحصر بودن در خویشتن خویش به همه حقیقت دست یابند، ناچار باید گفت: به تعداد و شماره همه اشخاص، حقیقت «مطلق» وجود دارد و البته این سخن، وجه معقول و محصلی ندارد. زیرا «مطلق» همیشه مطلق است و مطلق (از آن جهت که مطلق است) کثرت و تعدد نمی‌پذیرد.

بنابراین، بهره هر شخص از حقیقت، میزان قرب و نزدیکی او به حقیقت مطلق شناخته می‌شود. تردید نمی‌توان داشت که هنر واقعی و اصیل، منحصر بفرد و یگانه است و تکرار پذیر نیز نخواهد بود. این مساله نیز مسلم است که به تعداد و شماره هر یک از هنرهای اصیل، هنرمند وجود دارد.

آیا هیچ هنرمندی می‌تواند ادعا کند که به هنر مطلق دست یافته و هیچ هنر دیگری غیر از آنچه او به آن دست یافته است، وجود ندارد؟ بی شک پاسخ به این پرسش منفی است و کسی نمی‌تواند بگوید هنر او «هنر مطلق» است و غیر از آن هنر دیگری به وجود نمی‌آید. هنر مطلق همیشه مطلق است ولی در اثر هر هنرمندی به اندازه استعداد آن هنرمند ظهور پیدا می‌کند و خود را آشکار می‌سازد.

مطالب مشابه

همان گونه که هنر مطلق در آثار هنرمندان به حسب استعداد و آمادگی آنها به ظهور می‌رسد، آگاهی مطلق نیز در هر یک از اشخاص آگاه به اندازه ظرفیت و شرایط وجودی او ظاهر و جلوه گر می‌گردد. برای پاسخ به پرسش آغازین متن (آیا یک فرد می‌تواند به همه حقیقت دست یابد) به این نکته باید توجه داشت که ممکن است کسی از آگاهی مطلق سخن بگوید، ولی کسی که از آگاهی مطلق سخن می‌گوید، خودش، مطلق آگاهی نیست. سخن گفتن از «مطلق» غیر از مطلق بودنِ سخن است.

درباره مطلق به آسانی سخن گفته می‌شود ولی به تصاحب در نمی‌آید و در حیطه ذهن، محدود و محبوس نمی‌شود. گشودگی قلب و عقل انسان به سوی مطلق و هرآنچه غیر او به شمار می‌آید، موجب می‌شود که او بتواند درباره مطلق سخن بگوید و تا آنجا که می‌تواند به آن نزدیک شود. البته قُرب و نزدیک شدن به مطلق، مطلق شدن نیست. کسی که فکر می‌کند به آخر حقیقی و پایان مطلق رسیده است، در واقع پایان فکر خود را ابراز می‌دارد. شاعر حکیم به همین مساله اشاره کرده است، آنجا که می‌گوید:

آنچه پیش تو غیر آن ره نیست      غایت فکر توست، الله نیست

چگونه انسان می‌تواند خود را مطلق بداند، در حالی که همواره به سوی غیر خود گشوده است و به آنچه «غیر» خوانده می‌شود، می‌اندیشد. مطلق از آن جهت که مطلق است، جایی برای غیر خود باقی نمی‌گذارد. در واقع غیر برای مطلق، غیر نیست؛ بلکه فقط جلوه و ظهوری از مطلق به شمار می‌آید.

5/5 - (1 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا