نومینالیسم و انکار کلیات
نومینالیسم چیست؟
ترجمه لغوی نومینالیسم به معنی نام گرایی است؛ یعنی هیچ ذات و ماهیتی در عالم نداریم و همه آنچه میپنداریم ذات دارند، نامی بیش نیستند. در این تفکر سفیدی در عالم نداریم و شما فقط چیزهایی را میبینید که سفید هستند که در هیچ چیز مشترک نیستند مگر اینکه نام آنها مشترک است. طرفداران این نظریه از مخالفان سرسخت، کلی نگری هستند و توان نگرش کلی را نفی میکنند. یکی از نومینالیست های بزرگ در جهان اسلام، ابن تیمیه است.
ابن تیمیه و نومینالیسم
ابن تیمیه عقلی را که با نقل در تعارض قرار دارد، غیر از عقلی میداند که به وسیله آن اثبات صحت نقل میتوان کرد. او در این سخن انگیزهای خاص داشته و هدف معینی را دنبال میکند؛ ولی علاوه بر آنچه ذکر شد عامل دیگری در تمایل به این عقیده دخالت دارد که نمیتوان آن را نادیده انگاشت. آن عامل چیزی جز این نیست که ابن تیمیه تحقق کلی را انکار کرده و در صحنه اندیشه همانند یک «نومینالیست» موضع گرفته است.
کسانی که با تاریخ فلسفه آشنایی دارند به خوبی میدانند که نحوه وجود کلیات، همواره محل بحث و گفتگو بوده و منازعات بسیاری در این باب انجام پذیرفته است. کسانی بر این عقیدهاند که کلی به هیچ نحو تحقق نداشته و آنچه از آن در دست است جز یک نام چیز دیگری نیست. طرفداران این عقیده «نومینالیست» شناخته میشوند و تعداد آنها به هیچ وجه اندک نیست. در مقابل این گروه کسانی را میشناسیم که تحقق کلیات را انکار نمیکنند ولی در نحوه تحقق کلی با یکدیگر اختلاف دارند.
فایل صوتی توضیحات دکتر دینانی درباه نومینالیسم (کامل) اینجا بزنید
اثبات کلی طبیعی پاسخ به منکران کلی
در میان حکمای اسلامی کسانی که با افلاطون هم مشرب و هم عقیدهاند، به وجود مُثُل عقلی و ارباب انواع، معترف بوده و آنها را اساس امور به شمار میآورند. از سوی دیگر ابن سینا و پیروانش روی کلی طبیعی تکیه کرده و برای اثبات آن اقامه برهان نمودهاند. باید توجه داشت که وقتی ابن سینا در باب کلی طبیعی سخن میگوید، منظورش این نیست که حقیقت نوعیه که کلی طبیعی نامیده میشود با تحقق یک فرد نیز تحقق میپذیرد.
به عنوان مثال میتوان گفت وقتی یک فرد انسان در جهان خارج وجود داشته باشد، انسان در خارج وجود دارد. کسی نمیتواند بگوید انسانی که در ضمن یک فرد تحقق میپذیرد، همه انسان نیست بلکه بخشی از آن را تشکیل میدهد. زیرا انسانی که در ضمن یک فرد تحقق میپذیرد همان انسانی است که ضمن میلیونها افراد تحقق پیدا میکند. به این ترتیب میتوان گفت وجود میلیونها فرد آدمی در تحقق انسان، همان نقشی زا ایفا میکند که وجود یک فرد میتواند آن را ایفا نماید.
برخی از حکما گفتهاند: طبیعت با وجود یک فرد از آن موجود میشود و با معدوم شدن همه افراد آن معدوم میگردد. ولی طبق نظر ابن سینا در باب کلی طبیعی میتوان گفت که طبیعت همانگونه که با موجود شدن یک فرد موجود میشود با معدوم شدن یک فرد نیز معدوم میگردد.
ابن تیمیه منکر کلی بوده و در زمره کسانی است که میتوان با عنوان نومینالیست از آنان نام برد. او نه تنها تحقق کلی را مورد انکار قرار داده بلکه با تحقق هرگونه مطلق نیز به شدت مخالفت کرده است. عین عبارت وی در این باب چنین است:
- «والمتفلسفه منهم من یقول: یوجد المطلق بشرط الاطلاق فی الخارج…….. و منهم من یزعم وجود المطلقات فی الخارج مقارنه للمعیّنات و أنّ الکلی المطلق جزءٌ من المعین الجزئی …… و کلاً القولین خطأٌ صریحٌ، فإنّا نعلمُ بالحسِّ و ضروره العقلِ أنّ الخارجَ لیس فیه ألّا شیئٌ معینٌ مختصٌ لا شرکه فیه اصلاً و لکنّ المعانی الکلیّه العامه المطلقه فی الذهن، کاألفاظ المطلقه و العامه فی اللسان»
ابن تیمیه در این عبارت تحقق کلی را انکار کرده و بر تفکر نومینالیسم تاکید میکند. او معتقد است معنی کلی و مطلق در عالم ذهن همانند لفظ کلی و مطلقی است که در زبان ظاهر میگردد. پر واضح است که لفظ کلی و مطلق در زبان چیزی جز یک قرارداد نبوده و در واقع و نفس الامر، با لفظ جزئی و مقید از یک سنخ شمرده میشود.
ابن تیمیه در مورد انکار مطلق تاکید فراوان کرده و میگوید: کسانی که وجود پروردگار عالم را مطلق پنداشتهاند در گمراهی خواهند بود زیرا وجود پروردگار به شرط اطلاق ممتنع است چنانکه بدون شرط اطلاق نیز ممتنع میباشد. ابن تیمیه در این عبارت اعتقاد به وجود پروردگار اعم از اینکه به شرط اطلاق و یا بدون شرط اطلاق باشد گمراهی شمرده است. به نظر او وجود پروردگار چه به شرط اطلاق و چه بدون شرط اطلاق ممتنع است. تنها چیزی که باقی میماند این است که ابن تیمیه بگوید: وجود پروردگار وجودی است که به قید عدم اطلاق، مقید است. البته او این مطلب را با صراحت ابراز نکرده، ولی لازمه سخنش با آنچه ذکر شد کاملاً سازگار است. وقتی ابن تیمیه وجود پروردگار را بشرط اطلاق و بدون شرط اطلاق ممتنع میداند، معنی سخن وی این است که وجود پروردگار، به قید عدم اطلاق، مقیّد است.
کسانی که با مسائل عقلی آشنایی دارند بخوبی میدانند که مقید بودن وجود به معنی محدود بودن و بالاخره مرکب بودن آن است. این مساله نیز مسلم است که اگر چیزی مرکب باشد، حداقل به اجزای خود محتاج خواهد بود. و آنچه محتاج است نمیتواند مبدأ عالم هستی بوده باشد.
با توجه به آنچه ذکر شد به آسانی میتوان گفت که ابن تیمیه نومینالیست کثرت گرایی است که با تحقق هر گونه مطلق و طبیعی مخالفت میکند او مانند هر کثرت گرای دیگر، جز به تحقق افراد و کثرات معتقد نبوده و عالم هستی را مجموعهای از شتات و متفرقات بیگانه با یکدیگر به شمار میآورد. در این کثرت گرایی هر گونه وحدت و سنخیت نفس الامری میان موجودات بی معنی بوده و عالم هستی جز پراکندگی و بیگانگی و غربت و ناآشنایی چیز دیگری نمیباشد.
دوستتان دارم استاد ان چهره ملکوتی ان صدای گرم و گیرا ان فضل و دانش بی انتها ان دوری از مناصب و دنیاطلبی و..
می دانم زمانی در دانشکده الهیات مشهد در امور دانشجویی فعال بودید من ان زمان خردسال بودم و گرنه از دامن پرعلمتان بهرهمند می شدم