عالم خیال و عالم معنی

عالم خیال و عقل

هر چیزی که در عالم خیال به طور پراکنده و کثرت موجود است، در عالم عقل به صفت وحدت و یگانگی تحقق دارد، ولی چیزهایی در عالم عقل موجود است که هرگز نمی توان آنها را در عالم خیال به دست آورد. به عبارت دیگر می توان گفت: عالم خیال با همه اهمیت و جایگاهی که در جهان دارد، معنی داری خود را مدیون عقل است، زیرا در جایی که حکم عقل نباشد، از معنی نمی توان سخن به میان آورد.

این تنها عالم خیال نیست که در معنی داری، مدیون عقل شناخته می شود، بلکه به طور کلی می توان گفت هر چیزی که در جهان هست، تنها در پرتو عقل معنی پیدا می کند و آنجا که عقل مطرح نباشد، از معنی و معنی داری نیز سخن به میان نمی آید. معنی هر چیزی از خود آن برتر و بالاتر است، زیرا چیزی که معنی ندارد پوچ و تهی و باطل شناخته می شود. معنی یک شیء یا یک کلمه، چیزی است که قابل اشاره حسی و اشاره خیالی نیست و اگر دیده می شود – که در برخی موارد به واسطه حسّ یا خیال در جهان مورد اشاره واقع می شود – شیء مورد اشاره، جز مصداقی از مصادیق معنی چیز دیگری به شمار نمی آید و البته معلوم است که «مصداق» غیر از آن چیزی است که «معنی» خوانده می شود.

مفهوم و مصداق

برخی از فیلسوفان مغرب زمین، مصداق را به جای معنی نشانده، از این طریق خواسته اند گزاره های صادق و معنی دار را توجیه کنند که البته این موضع گیری فکری، یک خطای آشکار است. از مصداق به سوی معنی رفتن، خود یک امر بی معنی به شمار می آید. ما در کتاب «فلسفه و ساحت سخن» به بررسی این مساله پرداخته ایم و اکنون در اینجا به آن نمی پردازیم. آنچه در اینجا به آن اشاره می شود، این است که وسعت عالم معنی، به هیچ وجه با گستره خیال قابل مقایسه نیست و جهان خیال با همه وسعت و گستردگی خود، جلوه ای از عالم معنی بوده، در واقع می توان گفت نوعی هبوط و تنزل از آن عالم به شمار می آید.

عالم معنی، به ساحت عالم عقل مربوط می گردد و به واسطه عقل، ظاهر و آشکار می شود. البته معنی از عقل نیز بالاتر است، زیرا عقل بدون معنی، در واقع عقل نیست، ولی البته در جایی که عقل مطرح نباشد، از معنی نیز نمی توان سخن به میان آورد. با توجه به آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، می توان گفت عقل دریچه عالم معنی است و این عالم بی پایان و بدون آغاز، تنها از دروازه عقل به شهرستان عقل وارد می شود و عقل آن را موجه و معقول می سازد.

جای هیچ گونه تردید نیست که همه افراد انسان، با عالم معنی سرو کار دارند و کسی نمی تواند بدون دست یافتن به نوعی از معنی، به زندگی خود در این جهان ادامه دهد. با این همه، حقیقت معنی و کنه ذات آن برای اشخاص شناخته شده نیست. همه اشخاص برای رسیدن به حقیقت معنی کوشش و تلاش می کنند، ولی هر کس فقط به وجه یا جلوه ای از وجوه و جلوه های آن دست می یابد.

انسان تنها موجودی است که در این جهان همواره در جستجوی معنی بوده، همه کوشش خود را نیز در این راه به کار برده است. با این همه، معضل بزرگ و مشکل بغرنج و پیچیده ای که با آن روبرو می شود، درک حقیقت خود و دریافت معنی خویش است [و آدمی] در این باب احساس ناتوانی می کند. به عبارت دیگر می توان گفت: انسان در حل بسیاری از مسائل جهان توفیق داشته و کامیاب شده است، ولی خودش برای خودش، مساله ای است که بغرنج ترین و پیچیده ترین مساله به شمار می آید.

موجودی که مساله ندارد، خود او نیز برای خود مساله نمی گردد، ولی انسان به عنوان موجودی که در حل بسیاری از مسائل، نقش اول را ایفا می کند، خود برای خود مساله می شود و از عهده حل آن نیز بر نمی آید. بنابراین، موجودی که همواره در جستجوی معنی بوده و پیوسته در طلب شناخت و معرفت گام بر می دارد، خودش برای خودش مساله می شود و به ناتوانی خود در مورد حل آن آگاه می گردد.

شاید اگر آدم ابوالبشر به درخت معرفت نزدیک نمیگشت و برای دست یافتن به میوه آن مبادرت به کوشش نمی کرد، با کیفر هبوط روبرو نمی شد و در جنت بداوت باقی می ماند و اگر هبوط را تجربه نمی کرد، مساله دار نبود. تجربه هبوط، تجربه بزرگی است که فقط انسان به آن دست می یابد و البته حاصل و دستاورد این تجربه، عظمت و شکوهی است که هیچ عظمت و شکوهی در عالم با آن برابر نخواهد بود. سرنوشت آدم ابوالبشر در این هبوط و آن تجربه، سرنوشت همه انسان هایی است که تا پایان جهان این کره خاکی قدم می گذارند و سرانجام از آن عبور می کنند.

3.8/5 - (5 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

۳ دیدگاه

  1. باعرض سلام ودعای خیر.ازخداوندوشماسپاسگزارم!پنج شنبه شخصی اهل خانقائ ادعاکردخدای که من به اوایمان دارم خیالی است وبه ظن اوقطب نعاذباالله مصداق عینی سوره حمداست.امروزباخواندن مقاله دکترازاین شبهه وپریشانی درفکروروح بیرون امدم.خداراشاکرم ازعالمانی که هماره دارد وبه مددعقل وایمان درراه نیل به حقیقت ازبندگانش بدون هیچ چشم داشتی دستگیری میکنند!

    1. عباس عزیز . سلام . من هم شاگردم . امروز در کتاب استاد به جمله هگل رسدم که می گفت خدا مرده است . از نظر من و جمله ای که از استاد خوندم ، فهمیدم که منظور خدایی است که ما کم کم به آن می رسیم اما در واقع خداوند ما ، همون خدای اصلی نیست چون خدای اصلی در ذهن ما نمی گنجد و قابل فهم نیست والا تا بحال خدا را کشف کرده بودیم . اگر به باورهای مردم جهان نگاه کنیم می بینیم که با هم بر سر فهم خدا در جنگند . ممنون

  2. حضرت استاد دینانی را از شخصیت های کم نظیر حال حاضر جهان می دانم بنده ایشان را مظهر ولایت خودم می دانم آرزوی سلامتی برای ایشان دارم و امیدوارم از علم معنوی ایشان بیشترین استفاده را ببرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا