غم یار از خود یار وفادارتر است
هر روز دلم در غم تو زارتر است وز من، دل بی رحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم، غمت بنگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادارتر است
جنبهٔ شعری این رباعی قویتر از جنبهٔ عرفانی آن است، هرچند که بی عرفان هم نیست. در یک کلام: شعری است که ایماژ دارد (۱) اما فضایش هم با رباعیهای مولوی قبلی متفاوت است. به طور کلی، عارف عاشق هر لحظه فضایی دارد. زبان حال عارفان بزرگ همیشه این شعر است
بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی
غم یار از خود یار وفادارتر است. معشوق چون ناز محض است، به طور مرتب ترفع پیدا میکند و بالا میرود و عاشق را رها میکند ولی غمش عاشق را رها نمیکند
مولانا متعلق به چنین فرهنگی است و در این رباعی از دلِ زار خودش حرف میزند که هر روز زارتر است. (هر روز دلم در غم تو زارتر است) زار بیچاره است، چون دچار فراقی است و از این جهت، غم دارد و بی قرار است. میگوید: من از این طرف زار و بیچاره توام، از آن طرف: وزمن دل بی رحم تو بیزارتر است. معمولاً معشوق نسبت به عاشق بیرحم است، چون شأن معشوق «ناز» است. ناز حاوی نوعی بیزاری است. به همین جهت، میان زاری عاشق و ناز معشوق رابطهٔ معکوس برقرار است. دل بیزار؛ یعنی ترفع نازآلود معشوق. حاصل این رابطه، فاصله است.
مولانا این فاصله را در بیت دوم رباعی با این تعبیر بیان میکند که غم یار از خود یار وفادارتر است. معشوق چون ناز محض است، به طور مرتب ترفع پیدا میکند و بالا میرود و عاشق را رها میکند ولی غمش عاشق را رها نمیکند: حقا که غمات از تو وفادارتر است. اگر بخواهیم ظاهری فکر کنیم، موضوع همین است که غم یار، وفادارتر است. البته عاشق به این موضوع رضایت دارد به همین جهت، همیشه طالب غم یار است.
در این زمینه دو مضمون در ادبیات فارسی وجود دارد: یکی تفکیک بین معشوق و غم عشق و دیگر تفکیک بین معشوق و خیال معشوق. شهریار در این مضمون شعری دارد که بسیار زیباست:
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک روتر من اینها هر دو با آیینهٔ دل روبرو کردم
یا در شعری میگوید: شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرسی!
۱– معنی ایماژ: نقش، انگاره، تصویر ذهنی