یادداشت‌های دکتر دینانی

میانه روی در نظر دقیق فلسفی

هستی صرف، هم اول است و هم آخر است و به همین دلیل که هم اول است و هم آخر، نه اول دارد و نه آخر؛ میانه روی در نظر فلسفه شناختِ هستی انسان است. انسان است که در میان اول و آخر قرار دارد و به اعتبار هستی‌اش، اول و آخر ندارد اما به اعتبار ماهیتش در تقابل اول و آخر سیر می‌کند.

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست    آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام

حافظ در این بیت، به ماجرای عشق و محبت اشاره کرده و معتقد است «عشق» آغاز و پایان ندارد. در نظر او، هستی عینِ محبت است و به حکم اینکه هستی آغاز و پایان ندارد، محبت نیز بدون آغاز و پایان است. ما اگر از اصل هستی صرف نظر کنیم، به روشنی در می‌یابیم که هرآنچه به هستی وابستگی دارد و موجود شناخته می‌شود، اول و آخر دارد و محدود به شمار می‌آید.

مطالب مشابه

در اینجا باید یادآور شویم که اول بودن، غیر از اول داشتن است. چنانکه که آخر بودن نیز غیر از آخر داشتن، است. هستی صرف، هم اول است و هم آخر است و به همین دلیل که هم اول است و هم آخر، نه اول دارد و نه آخر خواهد داشت. به این ترتیب، هر موجودی از موجودات، اول و آخر دارد و محدود به شمار می‌آید و آنچه از محدود بودن و اول و آخر داشتن، منزه و مبرا است، جز هستی صرف و حقیقت محض چیز دیگری نیست.

اینکه به این مساله می‌رسیم که هر آنچه اول و آخر دارد، ناچار دارای وسط و میانه است؛ اما آنچه میانه اول‌ها و آخرها شناخته می‌شود، یکسان و یکنواخت نیست. آنچه میان اول‌ها و آخرها به شمار می‌آید، گاهی مقدار است و گاهی عدد. البته مواردی نیز وجود دارد که میان اول و آخر، مقدار یا عدد نیست بلکه چیزی است که تنها می‌توان به عنوان معنی از آن سخن به میان آورد.

میانه روی در نظر فلسفه

وقتی از مقدار میان اول و آخر، سخن می گوییم، می‌توانیم به وجود زمان اشاره کنیم که همواره متوسط است و از اندازه خبر می‌دهد. زمان، هرگز اول نیست. زیرا هر لحظه‌ای از زمان که برای اول بودن در نظر گرفته  شود، می‌توان از لحظه دیگری قبل از آن سخن به میان آورد. به همین دلیل، زمان، آخر هم نیست. زیرا هر لحظه‌ای که برای آخر بودن آن در نظر آید، می‌توان لحظه دیگری برای آن در نظر گرفت که بعد از آن خواهد بود.

بنابراین، وجود زمان به حکم اینکه اول و آخر نیست، همواره متوسط است و اگر زمان همیشه یک امر میانی به شمار می‌آید، همه اموری که در زمان تحقق پیدا می‌کنند نیز میانی و متوسط شناخته می‌شوند. چگونه می‌توان به چیزی در جهان دست یافت که آن متوسط و میانی نبوده باشد؟ البته آنچه متوسط شناخته می‌شود، همواره به اول و آخر وابسته است و بدون اول و آخر هرگز نمی‌توان از یک امر متوسط سخن به میان آورد.

با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت: هر انسانی که به این مساله آگاهی داشته باشد، همیشه خودش را متوسط و در میان می‌بیند و کسی که از روی آگاهی خود را همواره در میان می‌بیند، پیوسته به این مساله نیز می‌اندیشد که آغاز او چیست؟ و انجام او کدام است؟ هر چیزی که در میان است، به زبان حال و قال، از اول و آخر خود خبر می‌دهد، ولی انسان به حکم اینکه به واسطه متوسط بودن و در میان بودن خود، از اول و آخر داشتن خود، خبر می‌دهد، همواره می‌کوشد تا به حقیقت آنچه اول و آخر خوانده می‌شود نیز آگاهی پیدا کند. طرح مساله مبدأ و معاد نیز از همین آگاهی ناشی می‌شود و آنچه سرشت و سرنوشت خوانده می‌شود نیز با این مساله بی ارتباط نیست.

5/5 - (1 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

یک دیدگاه

  1. باسلام و ارزوی سلامتی طول عمرباعزت وسربلندی و عاقبت بخیری برای استادعالیقدرمان و همچنین برای شماکه زحمت فراوانی دراین زمینه متحمل میگردید، لطفابفرماییدفایل صوتی برنامه معرفت مربوط به هفته ٩۵/٨/٢١ رانیزدرتلگرام ارسال نمایند. باتشکروقدردانی فراوان ازهمه زحمات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا