چرا باید پرسش فلسفی طرح کرد
پرسشهای فلسفی بی خطر نیستند و ممکن است پرسش کننده را در معرض هلاکت قرار دهند. شاید کشته شدن سقراط نتیجهای بود که از پرسشهای او به وقوع پیوست. اگر این فیلسوف بزرگ، پیوسته به طرح پرسش نمیپرداخت و باعث حیرت و سرگردانی مردم نمیگشت، به زندان نمیرفت و به اعدام محکوم نمیشد. در اینجا سؤال مهمی مطرح میشود: چرا باید پرسش فلسفی طرح کرد؟
چرا باید پرسش فلسفی طرح کرد؟
در اینجا ممکن است گفته شود: اگر طرح پرسشهای فلسفی، باعث سلب آرامش میشود و نوعی حیرت ایجاد میکند، چرا باید به طرح این پرسشها پرداخت و آرامش را از مردم سلب کرد؟ آیا بهتر نیست که مردم به امور روزمره و عادی اشتغال داشته باشند و از هرگونه فکر عمیق و اندیشه حیرت آور دوری گزینند؟ اگر فلسفه موجب سلب آرامش میشود و اشخاص را به تفکر وا میدارد، چرا باید به نشر آثار فلسفی پرداخت و از مسائل مربوط به آن سخن به میان آورد؟ آیا بهتر نیست که مردم به امور آسان و سهل الوصول اشتغال پیدا کنند و از اندیشههای مشکل آفرین و پیچیده اجتناب نمایند؟
به نظر میرسد که این پرسشها در روزگار باستان و عهد قدیم مطرح بوده و کسانی از آنها جانب داری کردهاند. فرار از فلسفه تازگی ندارد و همواره در تاریخ کسانی بودهاند که از طرح مسائل فلسفی، اظهار انزجار کردهاند. کلامی از هراکلیتوس فیلسوف عصر باستان نقل شده که نشان میدهد او با دشمنان سرسخت فلسفه روبرو بوده و درگیری داشته است. او گفته:
خرها کاه را بر طلا ترجیح میدهند
حقیقت هم همین است و در سخن این فیلسوف نمیتوان تردید روا داشت. طلا هر اندازه ناب و خالص باشد، خوراک یک حیوان نیست؛ ولی کاه برای برخی حیوانها غذای مناسب و خوبی به شمار میآید. فلسفه برای کسانی که از تفکر عمیق برخوردارند، نوعی هوای معنوی است که به خوبی میتوان در آن تنفس کرد و با نفسهای تازه و دم به دم زندگی با شکوه و ژرفی را به دست آورد.
فلسفه همواره سخنِ زمان است و تاریخ با زبان فلسفه، حقایق درون خود را آشکار میسازد. فلسفه تاریخ به آنچه در ظاهر وقایع و حوادث آمده اکتفا نمیکند و به آنچه منشأ پیدایش وقایع و حوادث شناخته میشود، توجه میکند. هنگامی که باد تفکر عمیق و اندیشیدن فلسفی وزیدن میگیرد، مردم ساده و سطحی اندیشه به پناهگاه میروند و درها را به روی خود میبندند؛ اما سقراط و کسانی که سقراط صفت شناخته میشوند، خود را در معرض وزیدن باد قرار میدهند.
یکی از خصلتهای مهم فلسفه، این است که آغاز و پایان امور را به یکدیگر پیوند میدهد و از چگونگی ارتباط و پیوستگی آنها با یکدیگر، از اهمیت بسیار برخوردار است و هیچ انسانی نیست که درباره آنها نیاندیشد و به طور کلی آنها را نادیده انگارد. بسیاری از اشخاص جز به آنچه معروف و مشهور است، نمیاندیشند و به غیر آنچه عادت آنها اقتضا میکند، علاقه نشان نمیدهند. این گونه اشخاص با فلسفه، بیگانهاند و با اندیشیدن در مورد مسائل مربوط به هستی، خصومت میورزند.
فلسفه برای کسانی که از تفکر عمیق برخوردارند، نوعی هوای معنوی است
فکر فلسفی هنگامی که از روی عقل و خرد به فعالیت میپردازد، نه تنها برای انسان در جهت رساندن او به هدف، مفید و مؤثر است، بلکه در تعیین اهداف و مقاصد نیز نقش ایفا میکند. برای انسان، تعیین هدف و آگاهی از چگونگی رسیدن به آن، اهمیت بنیادی دارد و این همان چیزی است که از عقل و شنیدن برمی آید. همان گونه که چشم، از دیدن سیر نمیشود، عقل نیز از طرح پرسش باز نمیماند و گوش از شنیدن آنچه لازم است آن را بشنود، امتناع نمیورزد. آنچه حقیقت را در ذهن سرزنده و شاداب نگاه میدارد و بر فعالیت آن میافزاید، طرح پرسش برای دریافت پاسخ درست و قانع کننده است.