سخنرانی دکتر دینانی در همایش روز جهانی فلسفه ۱۳۹۱
[aparat id=”H0bD9″]
فلسفه چیست و به چه کاری میآید و واقعاً چه مسئلهای از مسائل انسانی را حل میکند؟
یکی از سؤالات مهم در این محفل و روز جهانی فلسفه آن است که فلسفه جهانی است یا جهان، فلسفی است؟! و سؤال مهم دیگر آن است که فلسفه چیست و به چه کاری میآید و واقعاً چه مسئلهای از مسائل انسانی را حل میکند؟ پاسخ به این سؤال بسیار دشوار است و واقعیت ان است که انسان اگر دغدغه نداشته باشد با هزار تلاش هم چیزی نخواهد فهمید؛ فلسفه سهمناک و خطرناک است و دغدغه میخواهد و مخالفان بسیاری نیز اعم از متشرع و عارف و عامی دارد؛ همچنان که شیخ عطار میگوید: کاف کفر ای جان به حق المعرفه/ حوشترم آید ز فای فلسفه.
کانت سه مسئله یا دغدغه برای فلسفه مطرح میکند: نخست آن که واقعیت چیست؟ دوم آنکه اگر واقعیتی هست چگونه میتوان به آن دست یافت؟ و سوم آن که حال چه باید کرد؟ فیلسوف میخواهد به این سه سؤال پاسخ دهد و اگر کسی یکی از این سه مسئله را نداند، فیلسوف نیست. اگر کسی همه علوم عالم را بداند، اما نداند که چگونه میداند، نادان است، او باید بداند که چگونه میداند تا بداند که چه کار باید بکند. فیلسوف این سه دغدغه را همواره دارد و میکوشد تا بدانها پاسخ گوید.
جملهای در افواه در زبان مردم رایج است و آن این که «هر کس هر عقیدهای را که میخواهد داشته باشد» به نظر من این محکمترین سخن برای تنبلی و تنبلانهترین سخن ممکن در عالم است. بشر اگر بشر است، به فلسفه نیازمند است و عالم و عامی و متعبد همه به فلسفه نیاز دارند. فلسفه جایگاه اشیاء را مشخص میکند و از همین روی باید گفت که فلسفه از نان شب واجبتر است و هیچ کس بینیاز از آن نیست.
تعبد خوب است، اما متعبد باید بداند که چرا متعبد است
فیلسوفان کوشیدهاند تا واقعیت را بفهمند و در مقابل دو گروه قرار گرفتهاند: نخست سوفسطائیان که واقعیت و یا رسیدن به واقعیت را انکار میکردند و دوم همین قائلان به اینکه «هر کس هر عقیدهای را که میخواهد داشته باشد». متشرع میکوشد تا با عقیده و عالم با تجربه به این واقعیت دست یابد؛ اما هیچ حسی بینیاز از فلسفه نیست و بدون یاری فلسفه نمیتواند به نتیجه برسد.
علامه طباطبایی مظهر فلسفه است؛ علامه با آن که بیان و حتی حافظه چندان خوبی نداشت، اما در تفکر و عمق اندیشه و بهویژه آزادی اندیشه کمنظیر بود و من در عمرم در آزادی اندیشه کسی مانند ایشان ندیدم. ایشان مشتاق طرح مسائل مختلف قدیم و جدید در حوزههای مختلف علمی اعم از فلسفه، فقه و اصول و تفسیر بود و درباره همه این مسائل دغدغه داشت و گویی که مدتها درباره هریک از آنها اندیشیده بود.علامه ظاهری آرام داشت و به شاگردان خود مانند فرزند نزدیک بود و من فیلسوفی تا این اندازه عاطفی کمتر به عمر خود دیدهام. علامه تنها یک فیلسوف نبود، بلکه نظراً و عملاً یک عارف بزرگ بود و مستحبی از مستحبات را ترک نمیکرد؛ در عین حال ایشان یک فقیه و اصولی تمامعیار نیز بود.
تدریس فلسفه در آن زمان در حکم انتحار بود و علامه از معدود کسانی بود که توانست در آن محیط دوام بیاورد و شاگردانی را تربیت کند؛ چنان که فلاسفهای چون میرزا مهدی آشتیانی و میرزا علیاکبر یزدی نتوانستند در قم بمانند. علت آن که علامه توانست در آن محیط بماند، نخست روحیه محتاط و آرام ایشان بود و دیگر آن بود که در زیر چتر تفسیر مبارک المیزان به چنین کاری پرداخت و اگر مفسر نبود، نمیتوانست در آنجا بماند. علامه میخواست از زبان کسی که فیلسوف مغرب بود، بداند که در دنیا چه میگذرد و با مسائل و معضلات روز دنیا آشنا شود و بداند که چه اتفاق علمی، فلسفی و فرهنگی در جهان افتاده است. فرهنگ تشیع مرهون این مرد بزرگ است، او در نزاهت اخلاق و طهارت باطن کمنظیر بود و افکار خود را ننوشت و آثاری چون بدایه و نهایه نیز تنها برای سهولت تدریس طلاب تدوین شد.
با سلام و احترام فراوان
با تبریک اعیاد مبارک شعبانیه، می خواستم از این طریق از حضرت استاد دینانی و شما که واسطه این خیر و توزیع زکات علم استاد را بر عهده دارید، سپاس صمیمانه ام را اعلام دارم. این زحمت گذشته از این که برای داخل کشور قطعاً مفید است؛ چه همه فرصت یا امکان حضور در مباحث حضرت استاد را ندارند؛ برای ایرانیان خارج از کشور مهم تر است و در این دیار غربت، اگرچه به کار علمی مشغولیم، اما جدایی فرزند از مام وطن و دورماندن از آثار اندیشمندان اصیلی که دل در گرو معرفت و عقلانیت حقیقی دارند، غبنی است عظیم.
به هر حال، خواستم از این طریق تشکری کرده باشم.
بدرود