فلسفه، کنیزک شده است
آیا آموزه های فلسفه اسلامی میتواند خود را با نیازهای روز جامعه تطبیق داده و پاسخگوی دغدغه های فلسفی و اصیل جوان قرن ۲۱ باشد؟ به طور قطع و با توجه به مبانی و ظرفیتهایی که فلسفه های اسلامی دارند، این کار صد در صد شدنی است. اما سؤال اساسی و بنیادین اینجاست که چه کسی باید این کار را انجام دهد و چه کسی اصلاً میتواند؟ فلسفه کنیز شما نیست
فلسفه ابزاری برای خدمتگزاری نشود. فلسفه باید آزاد باشد و در این صورت خدمت خود را انجام خواهد داد. این ما نیستیم که برای فلسفه تعیین تکلیف میکنیم، بلکه اوست که راه را به ما نشان خواهد.
آنچه که شما در غرب میبینید و پیشرفتی که فلسفه های آنجا بدان نایل شدهاند، همگی مرهون این امر است که فلسفه در آنجا آزاد بوده است. این فعالیت فلسفه به طور آزادانه، به خصوص بعد از رنسانس، مهمترین مؤلفه این پیشرفت و توسعه و به روز بودن فلسفه در آنجاست. اما فلسفه در اینجا رواج چندانی نداشته است. آخرین فیلسوف بزرگی که ما شاهد آن بودهایم، صدرالمتالهین بوده است و بعد از او تا به امروز دیگر نمیتوان شاهد فیلسوفی اینچنین جامع و فراگیر در همه عرصهها و حوزه های فلسفه بود. این به خاطر عدم رواج فلسفه در این سرزمین است.
فلسفه کنیز شما نیست
مرادم از اینکه فلسفه در اینجا رواج نداشته این است که در اینجا فلسفه همیشه ممنوع بوده است و حالا هم به صورت درست و اصولی تدریس نمیشود. هنگامی که فلسفه ممنوع است و کسانی که به آن میپردازند در هر دوره به نوعی طرد میشوند، دیگر چه انتظار دارید که شاهد رشد و تعالی و به روز بودن آن حتی در کوچکترین مرتبه آن باشیم؟ فلسفه کنیز شما نیست
در فرهنگ ما با فلسفه به مثابه یک خدمتگزار رفتار کرده و مینگرند. اینجا فلسفه در خدمت کلام است. اما فلسفه که خدمتگزار نیست. فلسفه کنیز شما نیست. مادامی که شما به فلسفه به عنوان یک کنیزک نگاه کنید، وضع همین است و توقع بیش از این، غیر منطقی و غیر عقلانی است. در اینجا فلسفه گویی کنیزکی است که باید برای شما چایی بیاورد. با این نگاه شما توقع دارید فلسفه به کدامیک از جنبه های زندگیتان بپردازد و خود را رشد دهد. شما هر طور که به فلسفه نگاه کنید، فلسفه در همان حوزه و با همان نگاه شما پاسخگو خواهد بود. شما از چه کسی و چه چیزی انتظار پیشرفت و به روز بودن را دارید؟
طبیعتاً این وظیفه کسانی است که به نوعی درگیر و مرتبط با اندیشه و فرهنگ یک جامعه هستند. اساتید و طلاب حوزه های علمیه و دانشگاهها و رشته های علوم انسانی. اما همین کسانی که شما گفتید و به فلسفه میپردازند، قاچاق اند. یکی از آنها خود من هستم. تا وقتی که فلسفه برچسب محجوریت و ممنوعیّت را از گذشته به همراه خود دارد، و خدمتگزار است، نمیتواند از این حوزه خود را بیرون بکشد و سخن خود را آزادانه بگوید. آیا من میتوانم حرفهایم را آزاد بزنم؟ گویی شما شوخی میکنید!
رشد فلسفه یعنی رشد اندیشه
حالا آیا فلسفه میتواند لباس کنیزی را از تن در آورد؟ من جزو یکی از همین دست اندرکاران فلسفه ام. کسی میتواند این را تبیین و تحلیل کند که جامعه شناس باشد. شما باید این پرسش را از جامعه شناسان داشته باشید تا بتوانید نوع برخورد جامعه دینی یا علمی را با فلسفه و توقعی که از او دارند را هم الآن و هم در آینده تبیین و پیش بینی کنید.
اما این را بدانید که فلسفه تا وقتی آزاد نباشد، و نتواند آن گونه که در اسلوب بنیادین آن تعریف شده است، هر چیزی که خواست بگوید، رشد نمیکند. این اصل همواره در اندیشه باید مراعات شود. اندیشه صرفاً وامدار حقیقت است و نمیتواند ملاحظات غیر اصولی را بر بتابد. تا وقتی که این امر لحاظ نشود در فلسفه، رشدی در آن نخواهیم داشت.
فلسفه دینی، وامدار دین است نه فلسفه محض
اما آنچه که همواره در این سرزمین رشد کرده است، فلسفه ای با رویکرد اسلامی بوده است. آنچه که شما از آن به عنوان رشد در سده های پیش نام میبرید، همین فلسفه با نگاه دینی بوده که در نهایت به نظامهای بزرگی که امروزه آنها را شرح و بسط میدهیم، منتهی میشوند. به عبارت دیگر، آنها وامدار دین بوده و شاید بتوان گفت خدمتگزار دین بودهاند. آیا آنها هم آزاد نبودهاند؟ یا اینکه نگاه ما عوض شده است؟ باید توجه داشته باشید که ما در اندیشه مقلد نیستیم. هیچ وقت از هیچ فیلسوفی نباید تقلید کنید؛ چرا که اصولاً اندیشه و تفکر تقلید بردار نیست. هر چند آثار و اندیشه های فلاسفه را باید خوب و با دقت نظر بالا خواند و تحلیل کرد و فهم نمود و روی افکارشان پژوهش کرد، اما نباید مقلد شد، هر چند فیلسوف بزرگی باشد.
آیا شما میخواهید تا ابد مقلد ابن سینا باقی بمانید؟ یا میخواهید تحولاتی ایجاد کنید؟ این تصمیم با شماست. اگر میتوانید به میدان بیایید. شاید بتوان گفت که این تغییر نگاه و رویکرد است. گویا ما امروزه کسی را نداریم که این مسئولیت را به عهده بگیرد. تا نگاهمان عوض نشود، تا تشویق نشویم بر آزاد سازی فلسفه، این وضعیت همچنان اینگونه خواهد بود. ما باید یاد بگیریم که فلسفه را به خدمت نگیریم. مراد این است که فلسفه ابزاری برای خدمتگزاری نشود. فلسفه باید آزاد باشد و در این صورت خدمت خود را انجام خواهد داد. این ما نیستیم که برای فلسفه تعیین تکلیف میکنیم، بلکه اوست که راه را به ما نشان خواهد.
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][thim-courses title=”فایل های آموزشی از دکتر دینانی” limit=”3″ featured=”” order=”category” cat_id=”35″ layout=”grid” grid_columns=”3″ view_all_position=”bottom” view_all_courses=”مشاهده همه آموزش ها”][/vc_column][/vc_row]