دوره آموزش منطق

عدم تکرار در تاریخ

کسانی که تاریخ را تجلی خداوند می شناسند به این حقیقت اعتراف دارند که چون در تجلیات خداوند تکرار نیست، عدم تکرار در تاریخ نیز تحقق می پذیرد. توماس کارلایل اندیشمند معروف اسکاتلندی در یکی از نظریات خود، تاریخ را مکاشفه تقدیر الهی دانسته و هدف تاریخ نویس را تفسیر این مکاشفه به شمار آورده است. این اندیشمند اروپایی از این مرحله فراتر رفته و در جای دیگر علاوه بر این که تاریخ را وحی واقعی الهی معرفی کرده، برای مورخ به نوعی نبوت و پیام آوری قائل گشته که این پیام از طریق الهام به او واصل می شود. کارلایل باز هم دامنه ادعای خود را گسترش داد و ادعا کرد که تاریخ نه تنها نوعی وحی و پیام آوری است بلکه شعر عصر جدید نیز به شمار می آید.

عدم تکرار در تاریخ مساله ای است که به آسانی می توان آن را پذیرفت ولی وضوح و بداهت آن هنگامی روشن تر می شود که به نظریه ایده آلیست ها بیش تر توجه نماییم. در نظر این اشخاص ادراک تاریخی دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است، و آن چه آنی و منحصر به فرد است تکرار نمی پذیرد. نظر ایده آلیست ها درباره تاریخ از دو مقدمه تشکیل می شود: نخست اینکه تاریخ از برخی جهات با افکار و تجربیات انسان سروکار دارد، دوم اینکه به همین علت ادراک تاریخی دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است و در این جاست که گفته می شود تاریخ نویس می تواند به ماهیت درونی رویدادها راه یابد و طوری آنها را درک کند که گویی در بطن موضوع قرار دارد.

این مزیتی است که علمای علم طبیعت هرگز به آن دست نمی یابند. علمای طبیعی به هیچ وجه نمی توانند مثلا خود را جای یک شیء که جسمیت دارد قرار دهند و احساسات آن شیء را درک کنند، در حالی که تاریخ نویس می تواند احساس کند که مثلا قیصر روم چه احساساتی داشت و درباره فلان موضوع چگونه عکس العمل از خود نشان می داد. به قول کالینگ وود، در نظر علمای طبیعی، طبیعت همیشه یک پدیده است نه به این صورت که از نطر واقعیت دارای نقص است، بلکه به مفهوم این که منظره ای است که برای مشاهده هوشمندانه وی به او عرضه شده است. در حالی که رویدادهای تازیخ هیچ گاه صرفا پدیده یا منظره ای که در خور تعمق باشد نیست، بلکه وقایعی است که تاریخ نویس نه به ظاهر آنها بلکه به درون آنها می نگرد تا به افکاری که در درون آنها قرار دارد دست یابد. به این ترتیب تاریخ از آن جهت قابل ادراک است که حاکی از تجلیات فکر و اندیشه است.

مطالب مشابه

ما درست نمی دانیم که آیا طبیعت هم فکر و اندیشه ای از خود ظاهر می سازد یا نه . آنچه می دانیم این است که علمای طبیعی با طبیعت طوری عمل می کنند که گویی از خود فکر و اندیشه ای ندارد. به عبارت دیگر می توان گفت تاریخ به آن گروه از مطالعات تعلق دارد که آنها را می توان علوم فکری خواند. ویژگی این مطالعات و تفاوت آن با علوم طبیعی این است که موضوع مورد بحث آن را می توان عملا در درون زیست و تجربه کرد و به همین دلیل می توان آن را از درون شناخت. براساس این نوع اندیشه است که گفته اند: برای تاریخ هدفی باید روشن شود. تنها خود یک رویداد نیست بلکه اندیشه ای است که در این رویداد ابراز گردیده است، کشف آن اندیشه خود در حکم یک رویداد است.

برای درک این معنی که در تاریخ تکرار نیست، توجه به نظریه هگل فیلسوف معروف آلمانی حائز اهمیت است. او معتقد است تاریخ فقط نمایانگر تحقق ایده مطلق ابدی است که بر طبق قوانین انجام می پذیرد، به گونه ای که این روند بالضروره در جهت هدفی مقدر به پیش می رود.

در هر حال بزرگ ترین مورخ قرن بیستم آرنولد توین بی، تاریخ را تجلی خداوند دانسته و کتاب مهم خود را که تحت عنوان بررسی تاریخ به رشته تحریر درآورده با یک دعا و تمجید از پیغمبران و قدیسان همه ادیان پایان می بخشد. او درباره دعای خود می گوید: «این صدای مورخی است که ایمان دارد خدا خود را از درون چارچوب تاریخ مبهم و نیم پیدا بر کسانی که صمیمانه او را بجویند، آشکار می سازد»

باید توجه داشت که عرفا در باب اسما و صفات و اعیان ثابته  ابراز داشته اند نگرش شخص را نسبت به تاریخ تغییر داده و موجب می شود که موضع او با دیگران در این باب تفاوت پیدا کند. مطالبی که در تاریخ نقل شده برای این است که معلوم شود در میان مورخان کسانی پیدا می شوند که معتقدند تاریخ یک امر مستقل و بی ارتباط با ماوراء خود نیست. کسی که تاریخ را صحنه  ظهور و تجلیات حق تبارک و تعالی می داند، غیر از کسی است که وقایع تاریخی را یک سلسله امور پراکنده و بی اساس به شمار می آورد. مورخ معروف فلورانسی گیچاردینی که با ماکیاولی معاصر بوده می گوید:«دنیا همواره یکنواخت بوده است، هر چه که هست خواهد بود و در زمان دیگر نیز بوده است و آنچه در گذشته بوده برمی گردد اما با نام های دیگر و رنگ های دیگر»

از شکسپیر نقل شده که گفته است: «تاریخ، غوغا و خشم پایان انجام یافته است اما فاقد معنی است» مفهوم بی معنی بودن تاریخ به طور روز افزون در آثار نویسندگان مغرب زمین مطرح میگردد. البته این طرز تلقی از تاریخ هنگامی به وجود آمده که عقیده به دخالت داشتن حق تبارک و تعالی در جریان امور به ضعف و سستی گرایید. این ضعف و سستی از آنجا ناشی می شود که اشخاص از ذکر حق تبارک و تعالی اعراض کرده و آن را به فراموشی سپرده اند.

5/5 - (1 امتیاز)

کانال تلگرام دکتر دینانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا