دوره آموزش منطق
متن برنامه معرفت

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد …

تردیدی نیست که حافظ از یار صحبت می‌کند و غزل حافظ غزل عاشقانه است و حافظ ، حافظ قرآن کریم است و قرآن کریم از سینه‌ی حضرت محمد صلوات الله علیه آمده و در این غزل اشاره به حضرت ختمی مرتبت است و در اینجا حافظ اشاره به خلق یار کرده و اگر چه درباره‌ی خلق و زیبایی و لطافت و قهر و لطف معشوق صحبت می‌کند اما کمتر درباره‌ی خلق صحبت می‌کند
خَلق همین صورت ظاهر است و آفرینش ظاهر در صورت است اما خُلق با خَلق فرق می‌کند خَلق همه‌ی موجودیت انسان است در اون صورتی که آفریده شده و البته صورت آدم همه احسن التقویم است و انسان زیباترین موجود است و احسن التقویم یعنی بهترین قوام‌ها یعنی همین خلقت و آفرینشش احسن است و بهترین قوامی که ممکن بوده است ما می‌توانیم از همین آیه استفاده کنیم که زیباتر از انسان خدا هیچ موجودی نیافریده یعنی در تمام عالم ملک و ملکوت هیچ موجودی زیباتر از انسان نیست اما از نظر خُلق که زیبایی را چند برابر می‌کند و موجودات خَلق دارند اما خُلق ندارند ولی آنچه خُلق دارد

انسان است که خُلقش غیر از خَلق است خُلق همان باطن انسان است و مَلَکات نفسانی است که می‌شود اخلاق و اکتساب هم شده و به تمرین و ممارست گاهی هم ممکن است موهبت الهی باشد حالا اولاً انسان زیباترین موجود است در خَلق اما اینجا به خُلق اشاره می‌کند و خلق مجموع ملکات اخلاقی انسان است یعنی بهترین صفات محبت، رحمت، خوش‌رفتاری، عدالت، اخلاق حمیده در مقابل اخلاق رذیله. خُلق یعنی اخلاق حمیده خود وفاداری هم یکی از مضامین خُلق است و کسی که خیلی خوش خلق باشد وفادار هم هست. و خلق خوش همه رفتار است و حُسن رفتار است که خوش اخلاق است خوش سلیقه است خوش فکر است حسن رفتار حسن کردار و حسن باطن هم دارد و وفا هم دارد و وفا درعشق خیلی معنی دارد و حرف اول را می‌زند هم برای عاشق و هم برای معشوق وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.

حالا می‌گوید حسن خُلق یار ما و وفاداریش در عالم مُلک و ملکوت کسی به پای او نمی‌رسد این ادعای بزرگی است ولی صادق است حالا چه وقت صادق است و مبالغه در کار نیست اگر مصداق معشوق را پیدا کردیم که حضرت ختمی مرتبت در عالم هستی از ازل و ابد کسی به پای او نمی‌رسد. انبیا همه برگزیدگان حق هستند که از صفی آدم ابوالبشر گرفته شده و همه مصطفی و برگزیده هستند و فرق مجتبی و مصطفی که مصطفی یک صافی و یک عشقی هم درش هست هیچ کس در خلق به پای یار ما نمی‌‌رسد و خود قرآن کریم فرموده: اِنَّکَ لِخُلقٍ العَظیم: خداوند عظیم می‌داند خلق حضرت را و عظمی که قابل تصور نیست اون خدا این خُلق را عظیم دانسته حافظ اشاره به همین آیات و روایات دارد و بعد تأکید می‌کند که تو را در این سخن انکار کار ما نرسد و هیچ کس نمی‌تواند این سخن را انکار کند و اگر انکار کند خود را انکار کرده یعنی نادانی خود را اثبات کرده همه‌ی انبیا بشارت داده‌اند به آمدن بزرگ‌ترین پیغمبر و حضرت هم خاتِم است

مطالب مشابه

یعنی اوج کمال نبوت و نبوت به پایان رسید و ختم شد و به اوجش رسید و حضرت خاتَم هم هست یعنی نگین انگشتر پای ورقه زده می‌شد جامعیت و پایان کلمه و نگین انگشتری نبوت است و ختم نبوت است و در خلق هم اعظم است و اگر کسی به سیره‌ی پیغمبر نگاه کند و کسی تاریخ زندگی و رفتار و کردارش و سخنانش را نگاه کند در نهایت خوش رفتاری، خوش‌سیمایی، خوش‌سخنی یک ذره نقطه ضعف در تمام زندگی پیامبر نیست و بعد از ۱۴ قرن تعلیماتش مثل خورشید می‌درخشد و تا قیامت و تا آخر عالم.

دکتر لاریجانی : استاد بیان حافظ مأخوذ از آیات و روایات است حضرت علامه در ذیل آیه لَو کُنتُ فَضَ غَلیظَ القلب لَن فَضً من هو لک ،پیامبر از کوچه عبور می‌کرد زن یهودی خاکروبه می‌‌ریخت و روزی آمد و زن خاکروبه نریخت و حضرت گفت چه شده و دید مریض شده رفت عیادتش و این آیه نازل شد

استاد :  این روایت را همه نقل کرده روی عناد و دشمنی همین روایت را ما که پیرو حضرت ختمی مرتبت هستیم باید این را سرمشق قرار دهیم. اگر تو فَضً و غلیظ القلب اگر تو ترشرو و سخت و بداخلاق و تندی و تیزی داشتی اصلاً از اطرافت می‌رفتند و هر انسانی با دو کلمه حضرت و نگاه مهربانانه او مجذوب می‌شد اگر ما سرمشق بگیریم و اگر ادعای پیروی کنیم و رفتار او را سرمشق قرار ندهیم این مهربانی که حضرت داشته با مردم و با دشمن خود اگرما این مهربانی را با مردم و با همنوع خودمان هم مسلمان و هم دیگران داشتیم و خوش‌‌رفتار بودیم چه اتفاقی می‌افتاد جهان را می‌گرفتیم. اون عصر جاهلیت یعنی بی‌سوادی و جهل ،علمی نیست خیلی هم زیرکی و سیاست داشتند و زبل بودند این جاهلیت یعنی انحطاط اخلاقی داشتند رفتارشان بد بود کینه‌توزی، دشمنی، فساد اخلاقی داشتند حالا حضرت در میان این مردم در مدت ۲۳ سال دعوت چه می‌کرد بین این مردم بدخو، بدخلق، بدوی، وحشی، متعصب، و … اما رفتار حضرت چنان بود که اینها چنان مجذوب بودند این مومنین صدر اسلام تحفه هستند حضرت جنگ نکرد فقط سر جنگ اونهایی که معاند نداشتند با رفتار و کردار و سخن پیامبر مجذوب شدند و ما باید در امروز دنیا سرمشق را از حضرت بگیریم و با خَلق جهان مهربان باشیم تندخو و ستیزه‌جو نباشیم دشمنی نکنیم دشمنی را با دشمن جواب ندهیم. مهربانی یکی از ویژگی های انسان است که در هیچ موجودی مهربانی عقلانی نیست و حافظ خودش هم مهربان است و به این نکته توجه کرده ـ کسی که دنبال یار است باید این ویژگی‌ها داشته باشد اسلام دین مهربانی است.

از پیغمبر خواستند این همه آزار دیدی و شکم گوسفند و … این مردم را نفرین کن گفت من پیامبر نفرین (لعنت) نیستم من پیامبر رحمتم و ما أرسَلناک إلّا رَحمهً لِلعالَمین اخلاق و خلق ریشه در رحمت خداوند باید داشته باشد. اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند / کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

حسن فروشان ، خوب زیبایان در عالم زیادند .حکیم شاید، پیامبران و شعرا و … اما در اینجا حسن و ملاحت را در پیغمبر توأم دانسته زیبایی کلام، سخن، جمال، باطن، ظاهر و ملاحت. فرق حُسن و مَلاحت البته خود حسن هم سخت است حسن موزون بودن است هر چیز سر جای خودش است ، میکلانژ را گفتند چه کردی که اثر جاودانه آفریدی گفت من زوائدش را برداشتم، زوائد مُخل زیبایی است، سخن زیاد، نگاه زیاد، غذا اگر یکی از عناصرش زیاد باشد طعم غذا به  هم می‌خورد و زیبایی یعنی اعتدال در هر چیز اما ملاحت نمی‌تواند تعریف کرد ملیح، نَمکین البته موزون بودن شرط اولیه‌اش است اما یک چیزی بیش‌تر از موزون بودن است ملاحت غیر از زیبایی است ممکن است همه چیز موزون باشد اما ملاحت چیز دیگری است و حالا اگر زیبایی با ملاحت با هم توأم شود حدیث اخی یوسف اجملی و انا اصلح منه ـ تعریف رند ،زبل سخت است تعریف کردن در یار ما مجمتع بود .

دکتر لاریجانی : استاد بعضی از تفاسیر ملاحت را به خال تعریف کردند عده‌ای هم به عنوان اینکه دل‌ها را با یک نگاه صید می‌کرد؟!

استاد : خال یکی از مظاهر ملاحت است اما تعریف ملاحت نیست خال هم ملاحت ندارد و گاهی خال موجب ملاحت بیش‌تر است گاهی در نگاه گاهی در سخن و گاهی در سکوت ملاحت لا یُدرک و لا یوصف غیرقابل درک غیر قابل توصیف و یا توصیف ممکن نیست و یا خیلی سخت است همان دل بردن است. دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من.

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز      به یار یک جهت حق گزار ما نرسد

این کلمات شوخی نیست یار خود را یک جهت می‌داند. در یار یک جهت بودن خوب نیست معشوق ظاهری اگر اطوار نداشته باشد و فقط یک جهت داشته باشد و تنوع نداشته باشد مطلوب نیست این یار یک جهت که می‌گوید جهت توحیدی می‌گوید: اَینَما تُوَلوا فَثَمَّ وجه الله … وجه حق ـ وجوه چند تاست یکی ممکن است راه‌های مختلف داشته باشد ولی از هر طرف بروی یکی است توحید وجه حق است اینکه می‌گوید یار یک جهت، جهت وجه است یعنی متنوع نیست راه‌های متنوع ندارد اون راه یکی است و توحید است

 یعنی بزرگ‌ترین موحد عالم است یار ما توحیدی از توحید ختمی مرتبت بالاتر نیست آخرین مرحله‌ی کمال توحیدی را تعلیم داده به بشر در کجا در قرآن کریم هو الاول و الظاهر و الباطن و هو بکل شی‌ء العلیم این یک وجه است یعنی اول و آخرش یکی است اولش غیر آخرش نیست و آخرش غیر اولش نیست ظاهرش غیر باطنش نیست و باطنش غیر ظاهرش نیست ظاهر و باطن یکی است اول و آخر یکی است. وَ اَینَما تُولوا فَثَم وجه الله به هر طرف هم که نگاه کنی سرانجام به حق باید برسی به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد  راهی به جز حق نداری و هر طرف بروی راهی به جز حق نداری اگر برسی یعنی محیط است حق تعالی و تا کسی احاطه و قیومیت حق را نفهمد معنی وجه را نمی‌فهمد وقتی احاطه لایتناهی قیومی حق را فهمیدی که هیچ چیز خارج از حق نیست و محیط است به هستی از ازل تا ابد اون وقت راه یکی بیش‌تر نیست از هر طرف بروی حق است کجا می‌خواهی بروی که خارج از ملک حق باشد کجا می‌خواهی بروی که از مظاهر صفات حق بیرون باشد هر کجا بروی وجه حق است ملک حق است

این وقتی معنی پیدا می‌کند که شما احاطه قیومی حق را بدانی این در معرفت معنی پیدا می‌کند اینه که حافظ از یگانگی جهت صحبت می‌کند در معشوق ظاهری یگانگی جهت مطلوب نیست این یگانگی جهت کاملاً داره توضیح می‌دهد که معشوق چه معشوقی است و از کلمات حافظ می‌فهمیم و این تفسیر با استشهاد به کلمات است و راه می‌رود به صاحت توحید و ربوبیت حق و ولایت حقیقت محمدیه است و به همین دلیل حقیقت محمدیه را اولین تعیّن دانسته‌اند و همه انبیا تحت لوای حضرت ختمی مرتبتند این تشعشع نور الهی است در تمام ظهورش و انوار قبلی همه زیر این نور قاهرمندند

بود نور نبی خورشید اعظم       گه از سوی پدید گه ز آدم

همو ن هاهم تجلی حضرت بودند اما این تجلی کامل در پیدایش خودش ظهور کامل پیدا کرد به همین جهت ختم شد و بعد از اون کامل‌تر نمی‌آید یعنی خداوند با تمام صفات جمال و جلالش در او جلوه‌گر کرد و دیگه هیچ چیز باقی نمانده و حتی بالاتر بگم در وصی بلافصلش حضرت امیر علیه السلام اسدالله در وجود آمد/ در پی پرده هر چه بود آمد.

حالا چی باقی مونده همه چیز ظاهر شد هر آنچه باید ظاهر شود ظاهر شده اگر تو نرسی خودت را محروم کردی یک جمله‌ای داره یکی از حکمای ما مرحوم آقا علی زنوزی که من درباره‌ی معادش یک کتاب نوشته‌ام می‌گوید حضرت ختمی مرتبت و حضرت امیر علیهم السلام تجلی تمام ذات (خداوند) و تمام تجلی ذات (حضرت محمد صلوات الله ) است. اینها با هم فرق دارند تمام ذات تجلی کرد در تمام اسما و صفات و تمام تجلی ذات حضرت بود به همین خاطر فرمود من رئانی فقد رأ الحق و این مجاز نیست و مبالغه نیست بله اگر کسی فقط بدن پیغمبر را ببیند و او را در بدن خلاصه کند اینجا باید مجاز تفسیر کند اما اگر کسی حقیقت حضرت را ببیند به نورانیت اون وقت چه دیده؟ حضرت حق را معاندین هم بدن حضرت امیر را دیده‌اند آیا چیزی می‌فهمیدند؟ یک انسانی مثل سایر انسان‌ها .

خود حضرت امیر در حدیثی فرموده معرفه بالنورانیه معرفه الله یعنی اگر کسی من را به مقام نورانیت بشناسد خدا را شناخته معرفتی بانورانیه یعنی نه فقط بدن یعنی مقام معنوی من اگر کسی بداند. حضرت ختمی مرتبت هم به مقام نورانیت باید شناخت با خُلق و خو، اندیشه‌ها، به کلامش به باطنش حالا اگر در حد ظاهر بمانی این کلام را مجاز می‌دانند یا دروغ و به نظر من این حقیقت دیدن حضرت ختمی مرتبت دیدن حق است بدون شائبه مجاز حالا اگر کسی ،خامی مرا تکفیر کند بکند به قدر استعداد بله. سَنریهُم آیاتنِا فی الآفاق وَ فی اَنفُسَهُم مصداق نفس را حقیقت محمدیه و ائمه می‌دانیم در دعای جامع کبیره هم می‌خوانیم بنا فتهی الله …. و حرف شما منطبق بر همه‌ی روایات و دعاهاست ، حق را در سیمای انسان کامل باید دید تو را در این سخن انکار کارما نرسد.

هزار نقش برآید ز کِلک صنع و یکی       به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

همه کائنات زیباست وصُنع حق است و هزار از کثرت است در همه چیزی می‌شود زیبایی دید اگر چشم زیبابین باشد از یک پشه از یک ماهی دریا تا یک پرنده، کوه، دریا اما اون زیبایی کجا تا این خُلق محمدیه کجا ظاهر انسان را مرور زمان فرسوده می‌کند اما خُلق ابدی است ملکه راسخه است این هم در اولیا خدا.

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت        آری به اتفاق جهان میتوان گرفت.

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع         شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

Rate this post

کانال تلگرام دکتر دینانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا