ابونصر فارابی احیاگر فلسفه افلاطون
ابونصر فارابی فیلسوف بزرگ بین ارسطو و افلاطون داوری کرده و با فلسفه یونان آشنا بوده است. درست است که فیلسوفان با فلسفه یونان از طریق ترجمه آشنا شدند ولی هیچ کدام به ابونصر فارابی و نه ابن سینا و نه فیلسوفان بعدی در چهارچوب اندیشههای ارسطو و افلاطون باقی نماندند، بلکه خود آنها فیلسوفانی بودند که فکر و سخن خود را تازه کردند. ابونصر فارابی احیاگر فلسفه افلاطون و ارسطو است.
ویدئو / صوت بررسی اندیشه فارابی در برنامه معرفت توسط دکتر دینانی (اینجا بزنید)
هر فیلسوفی باید با فیلسوفان گذشته آشنا باشد، ابونصر فارابی یک فیلسوف در جهان اسلام و فیلسوف مسلمان است. فارابی یکی از بزرگترین فلاسفه مسلمان بوده و نخستین فیلسوف بزرگ نیز محسوب میشود، قبل از او نیز فیلسوفانی بودند اما به عظمت اندیشههای فارابی در جهان اسلام نداریم. برای فلسفه تعاریف زیادی بیان شده است اما فارابی در خصوص تعریف فلسفه میگوید، فیلسوف کسی است که به ساماندهی فکر و اندیشه بپردازد و به این بسنده نکند.
فیلسوف کسی است که فکر را سامان میدهد و درباره عالم هستی، نظام فکری پیدا میکند و نه تنها این تفکر در عالم هستی باقی میماند بلکه این فکر فلسفی در جامعه میآید و اداره امور اجتماع را نیز به عهده میگیرد. فلسفهای که به جامعه ورود پیدا نکند در واقع کار خود را انجام نداده، درست است که فلسفه به طور مستقیم در جامعه نیست اما فلسفهای که در پشت فکر و انتخاب کسانی که جامعه را اداره میکنند، هست.
در واقع فلسفه، نامرئی کار میکند، بیشتر مردم از فلسفه خوششان نمیآید، زیرا فلسفه سخت است و نیاز به تفکر عمیق دارد و از تأثیر فلسفه بر روی جامعه بی اطلاع هستند؛ در واقع مردم نمیدانند که فلسفه به طور نامرئی در همهجا هست و همه آثار سرانجام فکر فلسفی منتهی میشود. من در بیان تعریف فارابی از فلسفه این مطلب را بیان میکنم که وی گفت “فلسفه تذکر و سامان دادن به تفکر است،” فلسفه هم تفکر و هم تذکر محسوب میشود. به همین دلیل فارابی را احیاگر فلسفه افلاطون و ارسطو میدانم.
تفکر اصیل فلسفی
تذکر از باب «تفعل» از «ذکر» بوده و معنی لغوی ذکر «یادآوری» است و «تذکر» یعنی «یادآوری کردن» است. تذکر واقعی به یاد آوردن دورترین و غیرقابل دسترس ترین چیزها است. حق تعالی و هستی دورترین چیز و در عین حال نزدیکترین است. تذکر بدون تفکر نمیشود، باید اصل را بیاد بیاوریم تا فکرمان اصیل باشد. فکری اصیل بوده که براساس ذکر باشد و ذکری اصیل است که دوردستترین چیز (زبان هستی) را به یاد بیاورد. پس کسی اهل تفکر بوده که، به مبنای اصلی بیندیشد یعنی به آغاز هستی برود. بنابراین تفکر در بنیادیترین و اساسیترین مسائل هستی است.
برای تفکر و تذکر، شنیدن لازم است. فلاسفه، بزرگان و حکما شنیدن را این گونه تعریف میکنند که شنیدن آن چیزی است که شما کلام غیب را بشنوید قبل از اینکه با کلام خودت آغشته شود، یعنی اینکه فکر دیگری که میشنویم قبل از اینکه آن را با فکر خودمان آغشته کنیم بشنویم و بعد پاسخ دهیم. این تذکر و تفکر است و فیلسوف باید گوش شنیدن داشته باشد. صدای فکر را بشنوید و بعد در مقام مقایسه با فکر خودتان مقایسه کنید و این همان تفکر و تذکری است که فارابی میگوید. تفکر و تذکری که فارابی میگوید، تفکر با کلام گفتاری و نوشتاری است. ما فکر میکنیم که کلمات مثل یک خمره پر هستند، اما آنها همانند یک چاه هستند که هر چه آب از آن بکشیم باز هم آب دارد. تفکر در کلمه ظهور میکند یعنی باطن کلمه فکر بوده و حالا ظهور و بسط پیدا میکند.
در دنیای امروز تفکر خالی از تذکر است، یعنی زودگذر بوده ولی بازگشت به اصل ندارد. تفکر اصیل برای فلسفه است و اگر فلسفه از پشت علوم برود، تهی میشوند. امروز یکی از رشتههای مهم، فلسفه علم است، یعنی در فلسفه علم میخواهد بگوید که جایگاه علم کجاست. برهانی که از نور رب اضافه نشود، انسان را به جایی نمیرساند. این سخن فارابی تفکر همراه با تذکر بوده و اگر تذکر نباشد تفکر تهی است.
سؤالات کودکی
ما تصور میکنیم که فکر به ما داده میشود. چون نیک بنگریم ما به فکر داده میشویم. در واقع وقتی که بچهها زبان باز میکنند، سؤالات آنها فلسفی است. ما به فکر داده میشویم و فکر به ما داده نمیشود. ما به این مسائل کمتر توجه میکنیم. فکر باید اصول و اساس داشته باشد. بنیادیترین اصل هستی آگاهی مطلق و حق تعالی است و اگر او را فراموش کنیم فکر ما تهی میشود، و این چیزی است که متأسفانه بسیاری از اشخاص در غفلت به سر میبرند. به هیچ حیوانی اگر درنده باشد، مفسد نمیگوییم، اما انسان مفسد داریم. چون حیوانات فکر ندارند مفسد نیستند اما انسان که اصل تفکر بوده و باید تفکر نیز داشته باشد، اگر براساس تفکر حرکت نکرد مفسد میشود و از مسیر فکر خارج میشود. نتیجه میگیریم که پس ما باید همه فیلسوفی کنیم و به فکر آغاز و انجام باشیم.