درباره ظاهر و باطن
در حیطه علم و آگاهی حق تبارک و تعالی، از نهانخانه و سر سویدا سخن به میان نمیآید و چیزی که «مجهول» یا «مبهم» بوده باشد وجود ندارد. در مورد خداوند تبارک و تعالی، ثبوت عین اثبات است و اثبات نیز عین ثبوت شناخته میشود. یگانگی ثبوت و اثبات در مورد حق تعالی به معنی این است که برای او ذهن و عین از یکدیگر جدا نبوده و عاقل و معقول متحد و یگانه شناخته میشوند. ظاهر خداوند سبحان عین باطن و باطن او عین ظاهر او بوده و هیچ گونه فاصله و دوگانگی در ساحت مقدس حق راه ندارد.
در اینجا ممکن است گفته شود: در مورد حق تبارک و تعالی که از وحدت مطلق سخن گفته میشود و چون میان ظاهر و باطن او فاصله و دوگانگی وجود ندارد، از ظاهر و باطن در کلام او نیز نباید سخن گفت و آنچه اشخاص از ظاهر سخن حق تعالی ادراک میکنند همان است که اهل باطن به آن دسترسی پیدا میکنند!
در پاسخ به این سخن باید گفت: درست است که ظاهر خداوند سبحان عین باطن و باطن او عین ظاهر است، ولی مراتب فهم و ادراک انسان یکسان نیست و آنچه در مرتبه عقل او معقول شناخته میشود، در مرتبه خیال و حس او نمیگنجد. حواس ظاهری انسان جز به آنچه محسوس است، نمیرسند. نیروی خیال نیز به درک صورتها دست مییابد و آنچه دارای شکل و صورت نیست، از حیطه ادراک خیال بیرون میماند. وهم انسان که با معانی جزئیه سر و کار دارد، از ادراک امر کلی ناتوان است. البته عقل در عالم کلیات به سیر و سفر میپردازد و از ادراک امور معقول برخوردار است.
بنابراین، هر مرتبه از مراتب ادراک انسان غیر از مرتبه دیگر است و احکامی که بر یک مرتبه بار میگردد، بر مرتبه دیگر بار نمیگردد. کسی که در مرتبه محسوسات فرو مانده است، به عالم معقولات راه ندارد و شخصی که همواره در قید شکل گرفتار شده و به آنچه ماورای صورت است، نمیاندیشد. چنین کسی از معنی بدون شکل خبر ندارد.