پیرامون امانت الهی در آیه امانت
- استاد، قرآن کریم میفرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» میخواستم که توضیحاتی را پیرامون امانت الهی دراین آیه بفرمایید.
در این آیه خداوند میفرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَه عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ» امانت الهی بر کل آسمانها و کهکشانها و زمین و کوهها و هرچه که در عالم هست، عرضه شد ولی آنها از پذیرش آن، اِبا کردند. ابا کردن هم به این معنی است که اصلآً توانایی پذیرش آن را نداشتند، یعنی صورت نوعیّه آنها اقتضای قبول نداشت و آنها نیز نمیتوانستند آن را قبول کنند. بالاخره از این کار سر باز زدند زیرا در حقیقت نمیتوانستند که آن امانت را قبول کنند چرا که آن، امانت بزرگی بود! حالا باید دید که این امانت، چه بوده است؟
مسئله مهم در اینجا آن است که بفهمیم «اَلْأَمانه» چیست؟ خود خداوند به صورت سر بسته میفرماید ما امانتی داشتیم که به موجودات عرضه کردیم و هیچ موجودی – سفلی و عِلوی، آسمانی و زمینی، بَرّی و بحری، کوچک و بزرگ – نتوانست آن را قبول کند و همه از پذیرش آن، سر باز زدند. اما در این میان … «وَ حَمَلَهَا الْإِنسَان»؛ بانگ نوشانوش بر ایوان رسید. انسان، مشتاقانه و داوطلبانه و شجاعانه وارد میدان میشود و این امانت را میپذیرد.
اکنون سخن بر سر این است که «امانت» چیست؟ شما میفرمایید که این امانت، عشق است. من حرفی ندارم، این امانت میتواند عشق باشد. اما بد نیست که در مورد آن توضیح بیشتری بدهیم که اگر عشق است، عشق آگاهانه و با معرفت است. امانت الهی «معرفت» است که البته معرفت، بدون عشق هم امکان پذیر نیست. عشق تنها در صورتی میتواند این امانت باشد که در آن، معرفت نیز حضور داشته باشد. عشقی که دارای معرفت و شناخت است، همان امانت الهی است. خوب انسان آمد و این امانت را قبول کرد.
تا اینجا لحن آیه کریمه قرآن به صورتی است که عظمت انسان را نشان میدهد، به طور روشن میگوید آسمانها و زمین نتوانست این امانت را بپذیرد اما انسان توانست، و این قدرت و ظرفیت بیکرانه انسان را نشان میدهد. همه موجودات، کران مند بودند و توانایی پذیرش نداشتند اما چون انسان بیکرانه بود، این امانت را قبول کرد. با این اوصاف بر حسب قاعده، کار انسان باید مورد تشویق قرار گیرد؛ چنین موجودی که این چنین بیکرانه است و این توانایی را دارد تا چیزی را که هیچ موجودی نتوانسته است قبول کند، به آسانی آن را قبول کند، حالا باید مورد تحسین قرار گیرد که چه موجود زیبا و بزرگی است اما میبینیم که یک مرتبه و بلا فاصله در آیه آمده است: «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»
ظلوم و جهول به حسب ظاهر، تعریف و تمجید نیست؛ ظلوم، صفت مبالغه ظالم است و جهول، صفت مبالغه جاهل. نه جاهل چیز خوبی است و نه ظالم چیز خوبی، و ظلوم و جهول بودن از این هم بدتر است؛ اصرار در ظلم و اصرار در نادانی. پس غرض از این آیه چیست؟ صدر آیه در مقام تعریف و تحسین انسان است و عظمت او را بیان میکند که توانسته این امانت را بپذیرد. اما در ذیل آیه میگوید «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»