اطمینان مساوی منجمد بودن نیست!
بعضی از انسانهایی که با تفکر میانه خوبی ندارند و از تفکر خوششان نمیآید چون اهل فکر کردن نیستند، غالباً ضد فلسفه هستند. وقتی از این افراد سؤال میشود که چرا با تفکر مخالف هستید و چرا به فلسفه بد می گویید؛ میگویند که ما طمأنینه داریم و اطمینان را دوست داریم. من وقتی به چیزی اطمینان دارم و می دانم، چرا به آن فکر کنم؟ چرا جستجو کنم؟ سوالی که پیش میآید این است که آیا افراد کنجکاو گستاخ هستند
آیا اطمینان داشتن و بسته بودن ذهن با هم ارتباط دارند؟ و فرق بین این دو چیست؟ کسی که ذهناش بسته است، مطمئن است. ذهنش را قفل کرده است و اطمینان محض دارد. آیا این اطمینان پسندیده است؟ آیا عقلانی است؟ آیا اطمینان برای یک ذهن بسته مطمئن به درد میخورد؟
اگر تفکر بالذات فعال است، بیخودی نگویید که من مطمئنام! بله که اطمینان خوب است اما آیا اطمینان در تفکر است یا در بسته بودن تفکر؟ اطمینانی که نتیجه تفکر است، بسیار پسندیده است ولی اطمینانی که از بسته بودن تفکر بدست میآید، به هیچ وجه پسندیده نیست.
بعضی اشخاصی که ذهنشان بسته است و اطمینان را خوراک خودشان میدانند، میگویند: کنجکاوی گستاخی است و افراد کنجکاو گستاخ هستند و به این افراد ایراد میگیرند. افراد کنجکاو، نه در مسائل جزئی بلکه در بنیادیترین مسائل، کنجکاو هستند. فیلسوف کسی است که کنجکاو است و اگر کسی کنجکاو نبود، فیلسوف نیست هرچند هزاران کتاب فلسفی هم خوانده باشد.
کسی که ذهن کنجکاو و فعال نداشته باشد، فکرش نیز تعالی ندارد و نمیتواند به اساسیترین مسائل بیاندیشد. ذهن کنجکاو، یعنی فلسفه و تفکر.
افرادی که ذهن بستهای دارند به این افراد کنجکاو ایراد میگیرند که چرا خودت را به زحمت میاندازی؟ کنجکاوی بیطرفانه بسیار مطلوب است. اگر کنجکاوی همراه با عناد و تعصب بود، زحمت است و بد است و به جایی هم نمیرسد.