صدرالمتألهین شیرازی، بزرگترین اثر فلسفی و عرفانی خود را اسفار اربعه نامیده است. این فیلسوف بزرگ و عالی مقام کوشیده است، مسائل مهم فلسفه خود را به گونهای تنظیم کند که با سفرهای چهارگانه سالک عارف در مراحل سیر و سلوک منطبق گردد. مساله اسفار اربعه در مراحل سیر و سلوک، پیش از صدرالمتألهین مطرح بوده و سابقهای دیرینه دارد؛ ولی کوشش این فیلسوف بزرگ در راه انطباق مسائل عقلی با اسفار معنوی و مشاهدات حضوری، از ابتکارات وی محسوب میشود.
بعد از صدرالمتألهین نیز، درباره اسفار اربعه و مناسبت آن با مسائل حکمت متعالیه، سخن بسیار گفته شده است. سفر صوری، نیازی به سخن گفتن نیست؛ ولی سفر معنوی به چهار قسم تقسیم شده است. این چهار سفر به ترتیب عبارتند از:
- سفر از خلق بسوی حق
- سفر از حق بسوی حق بوسیله حق
- سفر از حق بسوی خلق بوسیله حق
- سفر از خلق بسوی خلق بوسیله حق
همانگونه که ملاحظه میشود، سفر اول و سفر سوم متقابل بوده و نسبت مبدأ و منتهای آنها معکوس یکدیگر است. البته با این تفاوت که در سفر سوم، قید «بوسیله حق» ذکر شده و در سفر اول، این قید وجود ندارد؛ ولی سفر دوم و سفر چهارم اگرچه از یک جهت با یکدیگر متقابلاند، ولی از جهت دیگر با یکدیگر مشترک میباشند. تقابل آنها از این جهت است که در مبدأ و منتهی با یکدیگر اختلاف دارند؛ ولی اشتراک آنها از این جهت است که در هر دو مورد، قید «بوسیله حق» ذکر شده است.
سفرهای چهارگانه سالک عارف
سفر اول از اسفار اربعه
حکیم قمشهای بر این عقیده است که در سفر اول، کلیهٔ حجابهای ظلمانی و نورانی که بین شخصی سالک و حققت ازلی و ابدی او کشیده شده است، برداشته میشود. در پایان این سفر، سالک به مشاهده جمال حق پرداخته و ذات او در حق فانی میگردد. در اینجا وجود سالک، وجود حقانی گشته و حالت محو بر وی عارض میگردد. در همین حالت است که شطح گفتن آغاز میکند و در نتیجه با عواقب آن نیز روبرو میگردد.
سفر دوم از اسفار اربعه
اما در سفر دوم که شخصی سالک به مقام ولایت نائل آمده و وجود وی یک وجود حقانی گشته، سفر خود را از موقف ذات آغاز کرده و بسوی کمالات، یکی پس از دیگری پیش میرود؛ تا جایی که همهٔ کمالات را مشاهده کرده و جز اسمای مستأثره، همهٔ اسمای حق را میآموزد. در اینجا ولایت سالک، تام و تمام شده و ذات و صفات و افعالش، در ذات و صفات و افعال حق فانی میگردد؛ به حق میشنود و به حق میبیند.
سفر سوم از اسفار اربعه
بعد از این سفر، سفر سوم است که از حق بسوی خلق بوده و بوسیله حق انجام میپذیرد. در این سفر، سالک مراتب افعالی حق را سیر میکند. در این سیر و سلوک حالت محو زائل گشته و صحو کامل برای وی حاصل میگردد. در همین سفر است که سالک عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت را طی کرده و آنچه در این عوالم است – اعم از اعیان و لوازم آن — را مشاهده مینماید و در اینجاست که میتوان گفت بهرهای از نبوت و پیغمبری نصیب سالک گشته و در عالم معارف، از ذات و صفات و افعال حق تبارک و تعالی سخن میگوید. این نبوت، نبوت تشریع نبوده و به هیچ وجه نمیتوان او را پیغمبر نامید؛ زیرا احکام شریعت را از پیغمبر مطلق فرا میگیرد و در همهٔ این امور، تابع او میباشد. در اینجا سفر سوم پایان یافته و سفر چهارم آغاز میگردد.
سفر چهارم از اسفار اربعه
سفر چهارم، از خلق بسوی خلق و بوسیلهٔ حق انجام میپذیرد. مشاهدهٔ خلایق و آثار و لوازم آنها، از خصوصیات این سفر است. در این سفر، سالک همه ضررها و منفعتهای نزدیک و دور یعنی دنیا و آخرت را بخوبی میداند و از کیفیت رجوع همه امور به خداوند و نتایج خوب و بد آن آگاه است. بنابراین، سالک این سفر، پیغمبر تشریع بوده و نام پیغمبری نیز، بر وی اطلاق میگردد؛ زیرا از آنچه سعادت و شقاوت بشر به آن بستگی دارد، خبر داده و همه این امور را بوسیله حق انجام میدهد. وجود او یک وجود حقانی است که اشتغال به اینگونه امور، هرگز او را از توجه به حق باز نمیدارد.
با توجه به آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، به روشنی معلوم میشود. آنچه غزالی آن را نبوت اکتسابی خوانده و شیخ اکبر محی الدین عربی نیز آن را تأیید کرده است، تنها با سفر سوم از مراحل سیر و سلوک انسان قابل انطباقی است؛ اما آنچه در سفر چهارم تحقق میپذیرد، اکتسابی نبوده و به برگزیدگان حق تبارک و تعالی اختصاص دارد.
بسمه تعالی . بسیار عالی بود .ان شا الله ماجور و موفق باشید.
سلام انشاءالله در پناه خدای منان باشید