متن برنامه معرفت

پاکی دل نتیجه تفکر درست

همه مردم از دل صحبت می کنند. حق هم دارند که از دل پاک صحبت کنند. ما گاهی از عقل و فکر صحبت می کنیم، مردم می گویند برو دلت را پاک کن یعنی می خواهند از تعقل و فکر کردن و سختی تعقل فرار کنند. می گویند برو دلت را پاک کن. این سخن مثل شمشیر دو لبه است. از یک طرف صحیح است خب دل پاک معلوم است که خوب است از یک طرف هم فرار کردن از تعقل و تفکر است. اما اشخاصی که این طور حرف می زنند، دچار اشتباه می شوند، نمی دانند که پاک کردن دل درست فکر کردن است. کسی که دل پاک دارد درست فکر می کند. درست فکر کردن از دل پاک می آید و دل پاک نتیجه درست فکر کردن است. حال سوال بعدی این است که وجدان داشتن یعنی چه ؟

اگر دلت پاک بود چشمت هم پاک می بیند. اگر دلت پاک نباشد، چشمت هم پاک نمی بیند. حالا اگر دل پاک شد، آن وقت همه چیز را در همه چیز می بینید. در هر لحظه همه چیز را در حقیقت می بینید و چقدر وسیع می شود این نگاه. دل اگر پاک شد، چشم پاک می بینید. آیا اگر دل ناپاک بود، چشم پاک می بیند؟ کار چشم دیدن است، اما مرکز دیدن، دل است.

وجدان داشتن یعنی چه ؟

گاهی اوقات می شنویم که وجدان خوب داشته باش. وقتی از تفکر و فکر و فلسفه و ابن سینا و سقراط صحبت می کنیم، می گویند برو دلت را پاک کن. برو وجدان خوب داشته باش. این حرف خوبی است، اما آن کسی که این حرف را می زند، باید معنی آن را هم بفهمد. وجدان پاک و خوب داشتن چیست؟ و اصلا وجدان داشتن یعنی چه ؟ کمتر کسی است که نداند وجدان چیست و در عین حال کمتر کسی هم هست که بداند وجدان خوب معنی اش چیست. فهمیدن معنی وجدان یک مقدار دقیق است.

مطالب مشابه

یک وقت شما فکر می کنید، درس می خوانید، می اندیشید، تلاش می کنید؛ این فکر و تعقل کردن است که اندیشمندان عالم دارند انجام می دهند. یک وقت هم بدون آنکه در فکر کردن خیلی تقلا کنیم یک دفعه یک ندایی از دلت می آید، این را می گوییم که وجدانم گفت. وجدان آن وقتی است که صدای عقل را از باطن بشنویم. وجدان شنیدن صدای عقل است.

از باطن شما یک ندایی می آید، گوش باطن این ندا را می شنود و آن ندای وجدان است. وجدان وقتی است که ندای عقل را از باطن می شنویم. یک وقت هم هست که ما با عقل تفکر می کنیم و یک وقت هم عقل دیگر مجال داوری به شما نمی دهد؛ چون عقل هم گوینده است هم داور. عقل هم حکم می دهد و هم حکم خودش را داوری می کند اما وجدان آن جایی است که عقل حکم صادر می کند. ندا می دهد و قلب آدمی این ندا را می شنود ولی نیازی به داوری نیست. اگر خواستی داوری کنی اینجا تفکر است. منطق است اما گاهی ممکن است عقل مستقیما ندا دهد و گوش باطن شما بدون داوری دریافت می کند، این وجدان است. وجدان هم خارج از عقلانیت نیست.

یک حکیم غربی حرف خوبی زده است، می گوید فکر کردن همان شکر کردن است. تفکر را با شکر یکی دانسته است. می گوید فکر درست و منطقی همان شکر است. می توان گفت فکر کردن یک نوع شکر کردن است. حالا چرا فکر کردن شکر کردن است؟ وقتی انسان درست فکر می کند، به نعمت و عظمت خداوند پی می برد. بدون فکر نمی شود به عظمت خدا پی برد. وقتی شما به عظمت خدا و بخشش و نعمتی که به شما می دهد، فکر کنید و به درستی آن را دریابید، خود این دریافتن یک تشکر است. فکر کردن خودش نوعی تشکر است و بهترین نوع تشکر است. اگر شما فکر نکنی و تشکر نکنی چه فایده دارد؟ تشکری که از روی آگاهی باشد تشکر واقعی است.

کسی که به تو ستم کرده است درست است که کار ناروایی انجام داده اما او را عفو کن. عفو کردن خیلی بزرگواری می خواهد، شما یک وقت مقابله به مثل می کنید که هر حیوانی می تواند مقابله به مثل کند و این طبیعی است اما عفو بالاتر از طبیعت است. بالاتر از طبیعت بهتر است یا در حد طبیعت ماندن؟ مقابله به مثل همان طبیعت است اما عفو، عبور از مرحله طبیعت است. خطای او را ببخشای، کسی که رابطه اش را با تو قطع کرده است تو به او سلام کن، این خیلی بزرگواری می خواهد از اخلاقیات متعالی انسان است. یک انسانی از روی جهالت و سبک سری چیزی به شما می گوید و شما را به خشم می آورد و این طبیعی است، به خشم آمدن طبیعی است اما اگر حلم بورزی یعنی خشونت و خشم را از خود بزدایی و حلیمانه عمل کنی این بزرگواری است.

اگر همین دستورات امام باقر(ع) در جامعه اجرا می شد، آن جامعه گلستان بود و دیگر در آن جامعه ظلم و ستم و ناروایی نبود و اگر این دستورات در کره زمین اجرا می شد، این ناروایی ها و گرفتاری های ملل را نداشتیم. سیاست ها متعادل می شد اما چه کسی است که عمل کند!؟ متاسفانه گوش شنیدن نیست و عمل کردن هم به دنبالش نیست. زبان وقتی اثر دارد و موثر واقع می شود که با دل همراه باشد. ذهن و زبان؛ لسان و قلب اگر هماهنگ شدند همه چیز درست می شود. آن وقت نه دروغ است، نه نفاق و نه شیطنت. هماهنگی زبان با ذهن، دل با قلب این راستی و صراط مستقیم این انسانیت و عدالت است.

کلمه همت و همت داشتن از کلمات خیلی عمیق است. غالب مردم می دانند که همت داشتن خوب است ولی عمق آن را کمتر می دانند. انسان اراده، اختیار، قصد، علم و آگاهی دارد. این صفات خوب انسان است، اما همت به چه معنی است؟ همت یعنی تمام نیروهای فعال و خوب انسان با هم هماهنگ شوند. یعنی خیالت، حست، عقلت، اراده ات، اختیارت همه با هم یک جا هماهنگ شوند. وقتی نفس و بدن همه نیروهای وجودی انسان هماهنگ شد، همت درست می شود. وقتی همه نیروهای درونی و برونی انسان هماهنگ شوند، این همت تمام است و از این همت تمام چه کارهایی که برنمی آید. وقتی انسان عقلش، خیالش، اراده اش هر کدام یک طرف باشد، این پراکندگی است. کسی که پراکنده است همت ندارد، کسی که جمع شد، هدف داشت وحدت داشت جهت یابی کرد و همه نیروها را در یک جهت به کار ببرد همت دارد.

4/5 - (7 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا