مختصری درباره شَطَح
اگر مختصری درباره شطح بخواهیم بگوییم، شاید بتوان گفت، واژه ها بازتابی ناقص از حقایق عقلی است. اگر تمام مطالب هم بیان شود بازهم آن نقطه ناروشن باقی می ماند که نمی توان آن را با لفظ بیان کرد، بلکه فقط می توان نشان داد. شیخ ابوالعباس بن عطا می گوید: «علامت حقیقت توحید، فراموش کردن توحید است» شیخ روزبهان در مقام شرح این سخن می گوید: «آن خوش حریف، باز سخن آن خواهد که تو از دیدن توحید خود چشم بردوزی، در توحیدی نگر که حق تبارک و تعالی پیش از وجود، تو را در ازل نهاده بود. توحید تو از راه حَدَث آمد، توحید حق از راه قِدَم آمد. تو را به توحید قدیم و احد قدیم نتوان ساخت. اینکه گفتم رسم توحید است. توحید رسمی، دیدن واحد احد چون جان غواص، غوطه خورد در بحر عزت، سلطان احدیت بدو مستولی شد. در موحد هر دو توحید باز نماند زیرا که آن توحید طلب است.
چون مطلوب پی طلب حاصل شد، طلب برای چیست؟ توحید، خبر است از خبر و اثر است از اثر. بی توحید موحد، حق قائم از ذات به ذات و از صفات به صفات است. چون حقیقت جمال قِدَم پیدا شد، اثر و خبر از میان برخیزد حق به حق باقی شود و تکلیف و متکلف در توحید فنا گردد. واحد در موحد غالب و شاهد مشاهد بی حدث، شاهد موحد را شاخص، نائم و مدهوش یا بی آنجا نه توحید ماند و نه موحّد. فردی در فردی ظاهر می شود و حدث از قدیم به در می شود و این شرح کلام ذوالجلال بی همتاست، آنجا که گفت در قرآن مجید: «واذکُر رَبَّکَ إذا نَسِیتَ»
آنچه در اینجا باید یادآور شویم این است که در این شطحیات از جهت معنی و مضمون چیزی که برخلاف مقتضای شرع و عقل باشد، وجود ندارد. به طور کلی می توان گفت در هر پیکره ای از اندیشه یک وجه ایجابی وجود دارد و این همان چیزی است که چند و چون دست یافته های اندیشه را بیان می کند. اما آنچه در گفتار آمده همچنین اشارتی نهایی دارد به آنچه نیندیشیده باقی مانده است.
مرزهای دانش تنها یادآور آنچه در بر نمی گیرند نیز هستند. یکی از فلاسفه بزرگ و معاصر مغرب زمین می گوید: «آن زمان که فلسفه همه چیز را روشن کند، مهمترین چیز همچنان ناروشن باقی می ماند چیزی که آن را بیان نمی توان کرد و تنها نشان می توان داد، ادراک جهان بیرون از جهان است، همچنان که معنی لفظ در قالب لفظ محصور و محدود باقی نمی ماند.»
علاوه بر اینکه به طوری ماورای طور عقل باید اعتراف کنیم این مساله را نیز باید بپذیریم که واژه ها بازتابی ناقص از حقایق عقلی شناخته می شوند. شاید بتوان گفت نسبت میان الفاظ و حقایق عقلی همان گونه نسبتی است که میان اشیای مادّی و محسوس در این عالم، با مُثُل افلاطونی و آنچه ارباب انواع خوانده می شود تحقق دارد. زبان شَطَح یکی از زبان هایی است که بسیاری از بزرگان اهل معرفت با آن سخن گفته اند و این سخنها نیز در آثار به جای مانده از آنها ثبت و ضبط شده است. اندیشیدن درباره زبانهای گوناگون دارای اهمیت بسیار است و می توان آن را در کانون اندیشه اهل تفکر قرار داد.
بررسی زبانها و بیانهای مختلف و متعدد در واقع به بررسی راههای می انجامد که آدمیان در آن راهها، جهان پیرامون و اندرون خود را تجربه کرده اند. به همین جهت گزاف نیست اگر ادعا کنیم زبان، خانه این تجربه ها به شمار می آید. شاید فیلسوف بزرگ آلمانی مارتین هایدگر نیز به همین معنی نظر داشته آنجا که گفته است: زبان، خانه وجود است. چشم دوختن به نوع زبان و بیان مساله ای است که با پرسش عمده و بنیادی معنی انسان بودن، همواره همراه و هماهنگ است. انسان دارای ساحتها و ابعاد متعدد و مختلف است و هر نحوی از زبان و بیان او به یکی از این ابعاد مربوط می گردد.
باید به طوری ماورای طور عقل، اعتراف کنیم و نیز بپذیریم که واژه ها بازتابی ناقص از حقایق عقلی شناخته می شوند
حقیقت معنا در مقما مفهوم همان چیزی است که با جلوه آن در مقام یک نماد تفاوت پیدا می کند. به همین جهت است که زبان فلسفه غیر از زبان شعر و شَطَح شناخته می شود. زبان از جهت درون دارای سلسله مراتب متفاوت و گوناگون است که این تفاوت ها در ظاهر آن نیز متجلی و آشکار می گردد. برخی از بزرگان اهل معرفت بر این عقیده اند که یک عین ثابت در علم غیب الهی در عین وحدت و یگانگی ممکن است در عوالم مختلف و مواطن متعدد ظهورات علمی گوناگون و متفاوت داشته باشد.