بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد؛ شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای اثبات برخی مسائل به این قاعده استدلال کرده و آن را معتبر دانسته است. از جمله مواردی که به این قاعده استدلال نموده این مسئله است که هر گاه یکی از عناصر، مبدأ حرکت قرار گیرد، مانند سنگ بر زمین فرود آید یا آتش که بر فراز رود، چنین پنداشته می‌شود که این موجود خود به خود و بنفسه متحرک است. ولی این پندار باطل است؛ زیرا شیء واحد هرگز نمی‌تواند هم فاعل باشد هم قابل. یعنی موجود واحد نمی‌تواند هم اعطای حرکت کند و هم پذیرای حرکت باشد.

امام فخر رازی این قاعده را به همین صورت که عنوان این مبحث است، مطرح کرده و امتناع آن را میان حکما مشهور دانسته و در مقام استدلال برای اثبات این قاعده دو برهان اقامه کرده است:

برهان نخست قاعده «بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد»

حیثیت قبول و حیثیت فعل دو اثر مستفل از یکدیگرند؛ در حالی که از موجود واحد بسیط، جز یک اثر صادر نمی‌گردد.

برهان دوم آنکه، نسبت قابل به مقبول همیشه بالامکان است، در حالی که نسبت فاعل به فعل همواره بالوجوب است. بنابراین اگر شیء واحد نسبت به چیزی هم فاعل باشد و هم قابل، لازم می‌آید که نسبت آن شیء به آن چیز هم بالامکان باشد و هم بالوجوب.

مخفی نماند که امام فخررازی به هر دو برهان پاسخ می‌دهد و آن‌ها را نمی‌پذیرد. ولی چون نقل آن پاسخ‌ها در اینجا به طول می‌انجامد، از آوردن آنها صرف نظر می‌شود. در کیفیت طرح این قاعده و اثبات آن میان امام فخررازی در کتاب مباحث المشرقیه و قاضی عضدالدّین ایجی در کتاب مواقف هیچ گونه تفاوت و اختلافی دیده نمی‌شود.

از جمله متفکرین بزرگ اسلامی که این قاعده را مطرح کرده و از آن بحث کرده است، دبیران کاتبی قزوینی است. وی از شاگردان برجسته خواجه نصیرالدین طوسی است؛ ولی از لحاظ فکر و اسلوب و اندیشه، بیشتر تحت تأثیر امام فخررازی قرار گرفته است و برخی اوقات از سبک وی پیروی می‌کند. این مطلب در ایرادهایی که بر فلاسفه وارد ساخته یا شبهه‌هایی که که در مورد واجب الوجود مطرح کرده، بیش‌تر نمایان می‌شود. دیگر از متفکرین بزرگ که این قاعده را تأیید نموده، علامه حلی است که در شرح کتاب حکمه عین القواعد دبیران کاتبی که آن را ایضاح المقاصد نامیده است، می‌گوید:

حکمای سابق را عقیده بر این بود که موجود بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد؛ زیرا فاعل از آن جهت که فاعل است با قابل از آن جهت که قابل است، مغایرت دارد. چون فاعل به اعتبار فاعل بودن همواره مفید است در حالی که قابل به اعتبار قابل بودن مستفید است.

به این ترتیب اگر اعتبار مفید بودن و اعتبار مستفید بودن هر دو داخل در ذات شیء بسیط باشد، ترکیب آن لازم می‌آید. و اگر یکی از دو اعتبار داخل و دیگری خارج باشد، باز هم ترکیب لازم می‌آید و ترکیب با بساطت منافات دارد. اما اگر فرض کنیم که اعتبار مفید بودن و اعتبار مستفید بودن هر دو خارج از ذات شیء بسیط باشد، در این صورت شیء بسیط مصدر آن دو اعتبار خواهد بود و مصدریت آن نسبت نسبت به اعتبار دیگر مغایرت دارد. در اینجا به طور مجدد این سؤال مطرح می‌شود که آیا مصدریت شیء بسیط نسبت به دو اعتبار مفید بودن و مستفید بودن داخل در ذات آن شیء است یا خارج؛ و یا یکی از دو اعتبار داخل در ذات و دیگری خارج از ذات است؟

اگر گفته شود که مصدریت آن نسبت به هر دو اعتبار داخل در ذات است، ترکیب لازم می‌آید و اگر گفته شود مصدریت نسبت به یکی از دو اعتبار داخل در ذات و نسبت به دیگری خارج از ذات است، باز هم ترکیب لازم می‌آید؛ و ترکیب با بساطت منافات و مغایرت دارد.

اما اگر گفته شود که مصدریت آن نسبت به دو اعتبار خارج از ذات است که از ذات صادر شده است، در این صورت به طور مجدد سؤال مزبور تکرار می‌شود و به طور تسلسل ادمه می‌یابد. و چون ادامه تسلسل تا بی نهایت از نظر عقل محال است، ناچار باید به یکی از دو شق اول تسلیم شد. در اینجا چون پذیرفتن شق اول و دوم مستلزم ترکیب است؛ و ترکیب با بساطت منافات دارد، ناچار باید فاعل و قابل بودن شیء بسیط را که مستلزم این گونه محذورات است، مردود شناخت.

اشکال به قاعده «بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد»

منشأ پیدایش اشکال در مورد اثبات قاعده این است که در لوازم ماهیات، هم جهت قابلی صدق می‌کند و هم جهت فاعلی. در حالی که به مقتضای قاعده، شیء واحد نمی‌تواند از جهت واحد هم فاعل باشد و هم قابل. پاسخ فیض به این اشکال این است که اتصاف به ماهیات به لوازم ذاتیه از دایره شمول این قاعده بیرون است زیرا ماهیت اربعه مثلاً نسبت به زوجیت که لازمه ذاتی آن است، هم فاعل است و هم قابل، چنان که می‌گوید:

و اما الاتصاف فیجوز أن یکون المبدأ و القابل فیه واحدا و ذلک کمبدئیه الماهیات لللوازمها و قبولها إیاها.

قاعده «بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد» از جمله قواعدی است که برای اثبات برخی مسائل فلسفی به آن استناد شده که از جمله آن اضافه کردن قید حیثیت در تعریف قوه است. هنگامی که صدرالمتألهین قوه را به «مبدأ التغیر من شیء فی شیء آخر من حیث هو آخر»، تعریف می‌کند، اضافه می‌کند که قید حیثیت، یعنی جمله «من حیث هو آخر» از این جهت در تعریف قوه لازم است که با مفاد قاعده «الشیء الواحد لا یکون فاعلا و قابلا» معارض نگردد. زیرا اگر قید حیثیت از تعریف قوه حذف شود، با مفاد قاعده مذکور متناقض خواهد شد.

4.5/5 - (13 امتیاز)

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
قاعده بسیط الحقیقه

شرح قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه یعنی چیزی که در حقیقت، بسیط و کامل بالذات است و هیچ قیدی ندارد، همه چیز است و وحدت محض است. آنچه مطالعه می‌کنید خلاصه‌ای از شرح این قاعده است که در کتاب قواعد کلی فلسفه در فلسفه اسلامی نوشته دکتر دینانی به چاپ رسیده است

بیشتر بخوانید
انقلاب حقیقت محال است

انقلاب حقیقت محال است

قاعده عقلی و فلسفی انقلاب ماهیت محال است زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند.

بیشتر بخوانید
متحرک به محرک نیازمند است

متحرک به محرک نیازمند است

قاعده هر متحرک به محرک نیازمند است نیازمند بودن هر موجود متحرک به یک محرک را اثبات می کند. که بدون هیچگونه تردید باید آن را به ارسطو، منسوب نمود.

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آواتار کاربر کاربر مهمان محمد رحیم جمشیدی 24 بهمن 1399

با سلام
قابلیت عناصر (Elements)
سرآغاز ظهور ابتدایی ترین قابلیت ها در هستی، ظهور قابلیت پذیرش و امکان تداوم وجود در عناصر است
برای شناخت روش مند ابتدایی ترین قابلیت ها، به قابلیت ها در سطح عناصر پرداخته شده است
بدون شک با رشد علم، دانش و فنآوری شاید بتوان از سطح ابتدایی تری از قابلیت در عناصر پرده برداری نمود
عنصر (اساس، پایه) مطرح در هر کدام از ابتدایی ترین عناصر هستی
با گسترش عناصری همسان و ظهور و گسترش عناصری غیر همسان، متنوع و قابل دسترس
و با توجه به امکان پذیرش کنش و واکش بین عناصر که ابتدایی ترین قابلیت قابل تصور است
در نهایت کنش و واکنش در بین عناصر در یک روند پیچیده، گسترده، طی زمان طولانی و متراکم خود را بصورت یک نوع تأثیر گذاری، تأثیر پذیری و بصورت ماندگار ترین نوع آن یعنی پذیرش تغییر پذیر در عناصری مورد نظر خود را نشان می دهد
هر چند این کنش و واکنش ها بین عناصر بصورت تعامل، تقابل، تصادف … باشد
و هیچ برنامه ریزی، پیش بینی، اراده و خواست قبلی، در مورد آن کنش ها و واکنش ها بین عناصر، اعمال نشده باشد
و در گستره قابلیت ظهور ” پذیرش ” یعنی تغییر پذیری است که تداوم وجود عناصر امکان پذیر می گردد، و عناصر مطروحه بقاء و به حضور مستمر خویش دست می یابد
و یا با عدم پذیرش تغییر پذیری با عدم وجود عنصر خود را نشان می دهد
قابلیت پذیرش ابتدایی ترین قابلیت است که در سطح عناصر هستی تاکنون مشاهده شده است
در بطن قابلیت پذیرش است که وجود داشتن (بودن) عناصر در هستی امکان پذیر می گردد
اصل ” پذیرش و تداوم وجود ” در سراسر انواع قابلیت های هستی ظهور یافته (عناصر، پدیده ها، روندها، فرآیندهای هستی، حیات و زندگی) و ساری و جاری است
می توان گفت دو وجه ” پذیرش و امکان تداوم وجود ” از شاخص ترین قابلیت ها است که در تداوم حضور هر عنصر می توان مشاهده نمود
انواع ” پذیرش و امکان تداوم وجود ” های گوناگون است که عناصر مختلفی را در هستی به ظهور رسانده است
ظهور قابلیت پذیرش (کنش ها و واکنش ها بین عناصر و در نتیجه تأثیر گذاری، تأثیر پذیری و بصورت ماندگار ترین نوع پذیرش یعنی تغییر پذیری) که به تداوم وجود عناصر در هستی می انجامد
قابلیت پذیرش در عناصر، زمینه ساز تدریجی و مستمر انواع پذیرش های گوناگون بصورت گسترده، وسیع و کارآمد در عناصر، پدیده ها، روندها، فرآیندهای هستی، حیات و زندگی مهیا نموده است و نوع پذیرش در سطوح گوناگون ارتقاء می یابد