متن برنامه معرفت

آیا عرفان مرادف با حزن است؟

اولاً عرض کنم که عرفان تمامی شاد است و شور و عشق و در عرفان حزن و غم نیست، غم فراق هست اما غم لذیذترین چیز است و در عین اینکه غم است خیلی لذت بخش است هیچ عاشقی غم فراق را با همه‌ عالم عوض نمی‌کند و عرفان مملو و سرشار از شادی و شور و عشق و هیجان نسبت به معشوق است و مولانا از اول تا آخر تمام شور و شادی عشق است و می‌گوید: من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو، و کسی که از نور و شادی صحبت می‌کند به وجد می‌آورد. حافظ هم همین طور است و در واقع یک مولانای دیگر است با سبک دیگر و نوع اندیشه دیگر و عاشقانه راه طی می‌کند و راه همان است که مولانا پیمود، البته راه صعب ‌العبور است و بسیار سخت است اما راه را با شادی و شور و شعف و عاشقانه پیموده است.

اما این منافات با سختی راه ندارد اگر آسان بود که همه می‌توانستند بروند، انشالله مردم هم با لباس نو و هم با اندیشه‌ نو باشند و نویی واقعی اندیشه نو است و لباس نو ظهور اندیشه‌ی نو است در آغاز سال، حالا بهار نو، همین فصل نو است فرق نمی‌کند و همین بهار ظاهری از عالم معنی می‌آید، و بهار فصل معتدلی است که هوا نه سرد است و نه گرم و در اعتدال ربیعی است و خوش آهنگ و مطابق طبیعت و گلها و … و طبیعت آنچه در درون خود دارد، و در باطن طبیعت بوده و در اثر سرمای زمستان نهفته بوده، حالا فصل مناسب شده و معتدل شده و آنچه در باطن بوده ظاهر می‌شود و بهار یعنی ظاهر شدن باطن طبیعت در اثر اعتدال فصل، همین در انسان هم هست، و همه چیز در انسان هست و اینکه فکر می‌کنی از بیرون میگیری غلط است و مردم فکر می‌کنند که علوم را و … از بیرون می‌گیرند، ما با بیرون ارتباط داریم و اگر نداشتیم چیزی در ما ظاهر نمی‌شد، اما ارتباط ما با جهان بیرون موجب می‌شود که آماده بشویم که آنچه در درون ماست ظاهر شود، بنابراین فصل بهار فصل نو است و گذشته، گذشته است و هیچ گذشته تکرار نمی‌شود ، بهار یعنی نو.

 اولاً برای شخص عارف همیشه جهان نو است، اما یک فصلی هست که دیگر سراسر طبیعت را فرا می‌گیرد و عارف در این فصل به درستی اعتدال را رعایت می‌کند، و برای شخص عارف واقعی همیشه بهار است و هیچ گاه زمستان نیست و همیشه در اعتدال است و بهار یعنی اعتدال، اعتدال یعنی چه؟ یعنی هوی و هوس بر او قالب نیست، و انزوا هم بر آن قالب نیست و نه منزوی هست که ترک ظاهر را بکند و نه مشغول به ظاهر است که ترک باطن را بکند.

یک اعتدالی بین ظاهر و باطن، شخص عارف است و بنابراین همیشه در بهار زندگی می‌کند اما حالا که فصل بهار هم که آمده طبیعت هم در بهار است، و آنچه که ظاهر میشود از باطن طبیعت، نو و تازه است و این تکرار گذشته نیست و هیچ بهاری تکرار بهار گذشته نیست و در عالم هستی هرگز تکرار نیست یعنی هر لحظه نو و هر لحظه بهار است و امیدواریم که همیشه برای مردم بهار باشد و در اعتدال ربیعی زندگی کنند.

  • استاد چرا آتش فراق شیرین تر است؟ آیا دلیلش این است که انسان در آتش فراق به خدا نزدیک ‌تر است در دعا ها هم یا صاحب کل غریب، یا مونس کل وعید، و انسان وقتی که تنها و غریب میماند احساس میکند که خدا هم با او همراه است و انیس اوست و مولوی میفرماید: لیلی آمد پیش مجنون گفت هجران تو شیرین ‌تر است نه وصالت نکته‌ مهمی است حالا خدا ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم و رابطه‌ی منطقی و وجودی بین ماست، آیا این برمی‌گردد به یک سری غفلت ‌ها و تیرگی‌ های درون خود ما که خودمان را از خدا دور و نزدیک می‌بینیم یا نه این مسئله‌ی فراق یک چیز واقعی است در سلوک عارفان؟

بله، فراق در عین سخت ‌ترین، لذیذ ترین است و این تناقص هم نیست و این عظمت عشق را می‌رساند و این مطلب هم تا کسی عشق را نچشیده باشد شاید برایش قابل درک نباشد، ماهیت عشق توضیح اش خیلی سخت است خصوصاً اگر عشق، عشق سطح بالا باشد و عشق حقیقی باشد، ببینید معشوق قابل توصیف نیست برای عاشق معشوق همه چیز است و چیزی برای عاشق و عارف حقیقی چیزی بالاتر از معشوق متصور نیست، قابل معاوضه نیست و همه چیز است.

به عبارت دیگر که بخواهم بگویم غیر متناهی است و تمام وجود و هستی عاشق در گرو اون معشوق است رسیدن معنی ندارد و رسیدن بدنی که نیست حتی در عشق ‌های مجازی، مسائل جنسی نیست عشق، من منکر مسائل جنسی نیستم و اگر هم مسائل جنسی درست باشد از مظاهر عشق است و هیچ عیبی ندارد، این یک قشر و پوستی است از عشق، عشق واقعی، حتی در عشق مجازی هم همون وقتی هم که می‌رسد، هنوز فکر می‌کند یک چیزی کم دارد با وجودی که رسیده… شهریار :

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم      عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

ببینید یک چیزی می‌خواهد که غیرمتناهی است و هر چه که شما وصل حساب کنی، پایین‌تر از غیرمتناهی است.

ای گل تو دوش داغ جوری کشیده‌ای              ما اون شقایقیم که با داغ زاده‌ایم

این داغ عشق است بر سرّ سویدای آدمی، همیشه می‌خواهد، ببینید، خواستن، این خواستن غیر متناهی است و هر چه که جلویش پیش بیاید باز می‌خواهد، یعنی موجود اگر بخواهد و این نخواستن یعنی مرگ، یعنی عدم یعنی ظلمت و نابودی، بله نخواستن غیر حق خیلی خوب است، اما نخواستن مطلق برای انسان نیست و انسان ‌هایی هستند که جز معشوق هیچ چیز نمی‌خواهند و این نخواستن عین خواستن است، ولی انسان منهای خواستن یعنی معدوم، یعنی جماد، یعنی هیچ، می‌ خواهد غیر متناهی، اون معشوق است و بنابراین به هیچ چیز قانع نیست و این امید وصال همیشه او را زنده دارد و شاد است که داره هی نزدیک و نزدیک ‌تر می ‌شود و می‌رسد، این است که خیلی لذیذ است براش ضمن اینکه سختی هم هست، اینجا سختی، سختی خودش را از دست می‌دهد و اون لذت وصالی که امیدش را دارد، صعوبت و سختی را می‌پوشاند، و راه را شجاعانه و مردانه طی می‌کند، بنابراین به این علت فراق لذیذ است.

  • استاد ملاصدرا می‌گوید: آتش فراق از آن جهت شیرین است که انسان در اون آتش اغیار را می‌سوزاند و وقتی اغیار کنار رفت به یار نزدیک می‌شود و با معشوق هم آغوش می‌شود.

یعنی غیر معشوق را نمی‌خواهد، یعنی همه چیز در پرتو خواستن او سوخته می‌شود.

4/5 - (1 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

۵ دیدگاه

  1. سلام استاد دیشب در مراسم بزرگداشت حافظ در قلهک باوجود اینکه در پوستر مراسم هم اسمشان قید شده بود متاسفانه حضور نداشتند… شما اطلاع دارید که علتش چه بوده؟ خدای ناکرده کسالت دارند استاد؟

  2. سلام. طبق معمول خیلی عالی بود. استفاده کردم.
    ممنونم به خاطر گذاشتن مطالب استاد. کاش فایل تصویری آن را هم می گذاشتید. به هر حال سپاسگذارم.

  3. با سلام
    سخنان استاد را همیشه دوست دارم و استفاده می کنم. مخصوصا مباحث عرفانی و کندن از دنیا و به فکر تعالی روح بودن و وسعت اندیشه داشتن و … خیلی ریاد دوست دارم. به دل می شیند و بزرگی درون حاصل می شد. متشکرم از استاد و شما……..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا