اندیشه تجدد؛ ارتباط بین سنّت و تجدد
عنوان مقاله: اندیشه تجدد؛ آثار و لوازم
نویسنده: غلامحسین ابراهیمی دینانی
چکیده مقاله
قبل از اینکه وارد بحث شویم و ارتباط بین سنّت و تجدد را مطرح کنیم. طبق موازین منطقی مناسب است که تعریفی از تجدد و سنّت داشته باشیم و ماهیت هر یک را بیان کنیم بعد ببینیم این دو با هم چه تعامل و تفاعلی دارند. یک انسان متجدّد کیست و انسان سنّتپرست چه کسی است؟ بسیار مشکل است که تعریف جامع و مانعی درباره سنّت، تجدد یا مدرنیته ارائه نماییم که مورد نقض قرار نگیرد. در این رابطه تعریفهای مختلفی شده و هر کسی از دیدگاه خودش تعریفی کرده است. به نظر بنده توجّه به آثار و علائم این دو پدیده، ما را در شناخت دقیق از آنها تا حد زیادی یاری میکند.
اندیشه تجدد از زمان دکارت شروع میشود و اوج آن هم از زمان کانت است، که او در واقع بنیانگذار تجدد است. ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال پیش این نوع تفکر در جهان بشری به وجود آمد و پیش از آن نبوده است. از خصلتهای دیگر این مدرنیته گرایش به نو است. از منظر اندیشه تجددگرا ارسطو فیلسوف بزرگ جهان، امروز کهنه است، خود دکارت از مخالفان سرسخت ارسطو است.
دکارت افتخارش این بود که زبان یونانی نمیدانست و آثار ارسطو را نخوانده بود. روش دکارت روش ضد ارسطو است، امّا چه چیزهایی از ارسطو امروز کهنه است؛ همان چیزهایی که بیشتر جنبه علمی و پوزیتیویستی دارد. زیست شناسی ارسطو امروز تا حدّی کهنه است. ارسطو زیست شناس بزرگی بوده است. او تمام حیوانات را در باغ وحشی گرد آورده و درباره آنها مطالعه میکرده است، ولی زیست شناسی ارسطو امروز کهنه است. طب، فیزیک و نجوم ارسطو نیز کهنه است، امّا آیا فلسفه ارسطو هم کهنه است؟ اگر شما باور کنید، بنده باور نمیکنم. آیا فلسفه افلاطون امروز کهنه است؟
بعضی در تعریف مدرنیته گفتهاند یعنی حرکت به پیش، حرکت به جلو، حرکت دائم، پیشروی، ترقی، بدون اینکه در جایی متوقف شویم، بدون تعین یا رنگ خاصی، یک نوع حرکتی که دائم است و در درون آن بحران و اضطرار و نقض و شک و تردید احیاناً وجود دارد. حال هر یک از آن تعریفها درست باشد یا نباشد، تجدد، انسان متجدد و دنیای متجدد علاماتی دارد؛ دنیایی که در کل تاریخ بشر سابقه نداشته است.
بشر متجدد امروز ویژگیهایی دارد که همان خصلتهای مدرنیته است. «وایتهد» جملهای دارد که تقریباً بیانکننده معنای تجدد است، او میگوید: انسانهای گذشته همیشه به خود و دیگران میگفتند که ما چه چیزهایی را تجربه کردهایم، امّا انسان متجدد نمیگوید چه چیزهایی را تجربه کردهام، میگوید چه چیزهایی را میتوانم تجربه کنم؟ چه چیزهایی را تجربه کردهام، با این پرسش که چه چیزهایی را میتوانم تجربه کنم، تفاوت بسیاری دارد؛ عیناً تفاوت گذشته و حال است.
اگر خوب این سخن را بشکافیم این سخن ریشه در حرفهای کانت دارد. او همین حرف را میزد که ما چه چیزهایی را میتوانیم بفهمیم. اغراق نیست اگر بگوییم که پیشرو تجدد و شاید بنیانگذار تجدد به معنای دقیق کلمه کانت است. تجدد ریشه فلسفی و فکری دارد. یک آدم که متجددانه فکر میکند یا سنّتگرایانه میاندیشد، یا عمل میکند حتّی در ظواهر او تأثیر میگذارد.
اینها آثار تفکر است؛ یعنی چون بشر به نوع اندیشه متجددانه دست یافته به تکنولوژی رسیده، نه اینکه چون به تکنیک رسیده و کشف کرده، حال فکرش عوض شده است. البتّه اینها فکر را عوض میکند، ولی اساس، فکر است. فکر منشأ عمل است، عمل هم میتواند در اندیشه اثر بگذارد، امّا در اصل اندیشه است که منشأ عمل میشود. بنابراین بحث ما بیشتر در همین است که نوع اندیشه تجدّدگرایانه و سنّت گرایانه چه نوع اندیشهای است.
احسنت واقعا لذت بردم ای کاش در مورد اصول اولیه مکتب اگزیستانسیالیسم هم در مقاله اشاره می فرمودید .وروی تعریف وماهیت زمان