انسان، جانِ جهان است
فیلسوفی گفته است هر آنچه واقعی است معقول است و هر آنچه معقول است، واقعیت. پس فرق بین واقعی و معقول چیست؟ این مطلب خیلی مهمی است. واقعیت آنچنان است که هست. معقول آن است که در عالم تعقل به آن میرسیم و مرحلهای است از حقیقت.
هنر چیست؟ هنر ظهور حقیقت روح است در عالم حس. اگر آن حقیقت در عالم حس ظهور پیدا نمیکرد، هنری نبود.
سه چیز است که از ویژگیهای انسان است و در هیچ موجودی به جز موجودات دیگر عالم نمیبینیم. اول، دین است. دینداری کار انسان است. خصلت دوم انسان این است که از حقیقت صحبت میکند. سوم، اینکه انسان حقوق را میشناسد و دم از حق و باطل می زند و حق و باطل را میشناسد. شاید شما بگویید بعضی از حیوانات هم حق دارند. رعایت حقوق حیوانات. حقوق حیوانات را ما برای آنان قائل میشویم. اما خود حیوانات نمیتوانند بگویند ما حق داریم. حیوان تا وقتی که زور دارد غذایش را میگیرد و میخورد و حیاتش بستگی به زورش دارد.
جامی از حق صحبت میکند. حق چیست؟ حق چند تاست؟ یکی است یا بیشتر است؟ انواع حق؟ حقایق لاغیرنهایی داریم. حق فرزند، حق برادر الی بی نهایت. اما همه آنها از یک حق منتشر میشود. مقید الی غیر میتوانیم داشته باشید اما مطلق یکی است. دو تا مطلق نداریم. حقیقت مطلق یکی است، وحدت یکی است، محقق کسی است که به حقیقت میرسد. وحدت یک چیز است. میتوانیم لا یتناهی مقید داشته باشیم اما مطلق یکی است.
حقیقت مطلق سه جلوه دارد: دین، حقیقت، حق؛ این سه از ویژگیهای انسان است. دینداری، حقیقت شناسی و رعایت حقوق. این سه مورد انسانیت انسان را نشان میدهد. این سه عضو مهم زیر سیطره تعقل است. اگر انسان تعقل نداشته باشد، عقل ندارد. اگر انسان عقل و تفکر نداشته باشد، حقیقت را نمیشناسد. پس این سه عنصر اساسی زیر سیطره عقلانیت و شناختن است.
ما چقدر برای شناختن احترام قائل هستیم؟ آدمها دلشان میخواهد بدون اینکه کوشش کنند، شناخت پیدا کنند. مانند کسی که میخواهد یک شناگر ماهری باشد ولی خودش را به آب نزند. آدمی که پایش را به آب نمیزند، شنا یاد نمیگیرد. تا ابد هم کنار دریا بایستد و دریا را تماشا کند، شنا یاد نمیگیرد. آدمی که بخواهد بشناسد، بدون کوشش نمیتواند. بکوش تا به دست آید.
امروزه از حقوق صحبت میکنند. حقوق بشر، حقوق حیوانات. مقید در پرتو مطلق معنی پیدا میکند. اگر مطلق نداشته باشیم، مقید معنی ندارد. اگر حق مطلق نداشته باشیم، حق مقید معنی ندارد. حق حیوان مقید است. حق همسایه بر همسایه مقید است. همه چیز در این عالم مقید است. اگر مطلق نباشد، مقید معنی ندارد. حق مطلق تبارک تعالی. در هستی جز حق تعالی نیست. حتی جبرئیل، میکائیل، بهشت، جهنم مقید است. مطلق خداوند است. اگر کسی حق مطلق را نشناسد، چگونه از مقید سخن بگوید؟
حق انسان، در پرتو حقیقت معنی پیدا میکند. مشکل بشر امروز این است که حق مقید را به جای حق مطلق نشانده است. خطر اینجاست که شما مقید را به جای مطلق بنشانید. این انحراف است. وقتی مقید را به جای مطلق بنشانید، انگار قطره را جای دریا گذاشتهاید. آب مطلق است. دریا مقید است. دریا و اقیانوس نسبت به آب مقید است. شما اگر دریا را به جای آب گذاشتید، ظلم کردید. چگونه حق مقید را بشناسیم؟ طبیعت انسان خیلی پیچیده است. سقراط گفت: «انسان خودت را بشناس». خودشناسی یعنی وجود شناسی. انسان همیشه میخواهد به حقیقت برسد. آنچه واقعی است، معقول است و آنچه معقول است واقعی است. انسان از عالم حس میرود به عالم عقل. از عالم عقل به عالم حس میآید. اگر بروی در عالم عقل بمانی و دوباره به عالم حس برنگردی، ناقص هستی.
هگل از عقل ناخرسند صحبت میکند. تفسیرهای مختلفی از عقل ناخرسند شده است. عقل ناخرسند این است که شما به عالم عقل بروید و دیگر برنگردید. برو هرچه میتوانی برو بالا ولی به آنچه رسیدی برگرد. پس نباید در حس بمانی. عدهای فقط در حس میمانند و به عالم عقل نمیرسند. محدود هستند. عدهای هم میروند. میروند به عقل، به حس برنمی گردند. آن هم اشکال دارد.
انسان پنج حس دارد. میبینید، میشنود، میچشد، لمس میکند، میبوید. همه اینها حواس هستند. در بین این ۵ حس از همه پایینتر کدام است؟ مردم می گویند دیدن مهمتر است. عدهای می گویند شنیدن مهمتر است. عدهای چشیدن می گویند، از خوردن خوششان میآید. عدهای همه اهل بویش هستند. انواع ادکلن ها را استفاده میکنند ولی از لمس کردن کمتر صحبت میشود. کمتر به آن توجه شده است. بشر قدرت خود را بیشتر در لمس کردن میبیند. شما اگر کسی را ببینید و حرفهایش را بشنوید، بهتر میتوانید با او ارتباط و تسلط پیدا کنید یا او را لمس کنی؟ زمانی که کسی را لمس میکنید احساس تسلط بر او دارید. اول دست یکدیگر را لمس میکنید. حس لمس کردن که کمتر از آن صحبت میشود، احساس قدرت به آدم میدهد. سایر حواس هم جای خودشان را دارند. اگر عقل در عالم کلی بماند و به عالم حس بازنگردد، عقل ناخرسند است.
تمام حقوق خود را باید ادا کنیم. حق عقل را باید ادا کرد. چگونه باید ادا کرد؟ با تعقل و تفکر. شعرا بیشتر از قدرت تخیل استفاده میکنند. حق تخیل را با شعر ادا کنید. حق حواس را باید ادا کرد. دیدنیها را باید دید. شنیدنیها را باید شنید. حق غذای خوش طعم را با خوردنش ادا کنیم. شامه همینطور. بهترین ادکلن ها را بزنیم. حضرت محمد (ص) بوی خوش را دوست داشت و بوی خوش را به کار میبرد. حضرت عطر خوب را دوست داشت. بوی گل. حق شامه، حق باصره، حق سامعه، حق لامسه و سرانجام حق عقل را باید ادا کرد. تعقل کنید و تفکر کنید.
انسان بسیار مقام بالایی دارد. شاید هیچ کتابی به اندازه قرآن کریم برای انسان کرامت قائل نشده است. قرآن میگوید قدرت تسلط بر زمین و صحرا و دریا و کهکشان را ما به انسان دادهایم. کرامتی که خداوند حقیقت مطلق را به انسان بدهد، کرامت است یا آنکه انسان در عالم توهم برای خود در نظر بگیرد؟ کرامتی که با زور باشد کرامت است یا کرامتی که خداوند به انسان بدهد؟ اینها را باید با قدرت تعقل ببینیم.
هیچ آئینی به اندازه قرآن کریم برای انسان کرامت قائل نشده است. انسان، جان جهان است. اگر جهان جان دارد، جان جهان انسان است. انسان را از جهان بردارند و اگر انسان در جهان نبود، جهان هستی بی جان بود. انسان، جان جهان است. حقیقت مطلق حق تعالی است و هر آنچه غیر حق است، قیود است. حق معرفت خیلی سخت است. یعنی رسیدن به مطلق. آدم زور می زند به مطلق برسد ولی نمیتواند. خلاص شدن از قید بسیار سخت است. از قیدی رها میشویم و به قید دیگری میرویم. از آن قید هم رها میشویم باز درگیر قید دیگری میشویم. همه اینها مقیدند. این قیود و رنجهای لایتناهی از مطلق است. جایی نیست که خدا حضور نداشته باشد اما ما حق را نمیبینیم، قید را میبینیم.