همایش خواجه نصیر طوسی ۱۳۹۲
آتچه پیش روی شماست متن و ویدئوی سخنرانی دکتر دینانی در پنجم اسفندماه ۱۳۹۲ به مناسبت بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی است
همایش بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی در سال ۱۳۹۲ به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با حضور اساتید و علاقهمندان برگزار شد.
متن سخنرانی دکتر دینانی در بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی سال ۹۲
ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای
استفاده کردیم از بیانات جناب آقای محقق داماد، مسئله ای که ایشون طرح کردند، شاید عظیمترین مسئله ای است که بشر، در تاریخ خود با آن روبروست. یعنی عقل و شرع. وحی و عقل. خیلی مسئله انصافاً مهمی است و ایشان هم به درستی به چند توجه بیان کردند که یکی از آنها قاعده ملازمه، و دیگری «ألأحکام الشرعیّه الطافٌ فی الواجبات العقلیّه»
نسبت عقل با وحی، خیلی مسئله مهمی است و تمام حرفها از فروع این مسئله است. عقل و اندیشه، خوشبختانه در بین همه ادیان آسمانی، قرآن کریم اهمیت فراوانی قائل شده است. حضرت ختمی مرتبت، معجزه خودش را، اژدها شدن عصا قرار نداده است. حضرت موسی عصایش اژدها شد. حضرت مسیح (ع) مرده را زنده کرد. کور مادرزاد شفا داد. اینها مهم بود. قرآن می فرماید: {لو إجتمعت الجنّ و الانس علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لن یاتوا} که با {لن یاتوا} تحدی کرد. جن و انس با هم جمع شوند نمی توانند یک آیه مانند قرآن بیاورند. در یک کلمه، معجزه حضرت ختمی مرتبت، سخن بود. آره سخن معجزه اش بود. سخن معجزه می شود؟ آره .سخن معجزه می شود. آیا معجزه سخن کمتر از اژدها شدن عصاست؟ خیلی ساده لوحی می خواهد که کسی فکر کند آن مهمتر است. مگر اینکه حسی مسلک و ظاهر بین باشد. سخن، معجزه است. خوب، حالا که سخن، اعجاز الهی است، سخن چیست؟
ماهیت سخن چیست؟ سخن، ظهور عقل است. عقل نباشد، سخن هست؟ صوت هست. حیوانات صدا دارند، صوت دارند و روابط با صدا برقرار می کنند اما سخن ندارند. سخن، صوت نیست چیزی بیش از صوت است. یک چیزی در سخن هست که خود همین معجزه است. چه چیزی در سخن است؟ معنی از کجای لفظ در میآید؟ هر کتابی را باز کن و بگو میخواهم معانی را از داخل الفاظ در بیاورم.
یک شوخی بکنم، سابق یک طلبهای بود که مرجع ضمیر را گم کرده بود، چاقویش را درآورد و کتاب را سوراخ کرد که مرجع ضمیر کجاست! آخرش هم پیداش نشد! مرجع ضمیر اون داخل نیست! معنی کجاست؟ این یک بحث دریا صفت است که اصلا واردش نمیشوم که اصلا معنی کجاست. ظرف عالم معنی کجاست؟ در ملک، در ملکوت، در ذهن است؟ اصلا ذهن مگر ظرف است؟ اینها را نمی شود گفت و وارد این وادی هم نمی خواهم بشوم. معجزه قرآن کریم، سخن است. سخن، ظهور اندیشه است و اندیشه هم یعنی عقل. خود وحی چیست؟ سخن است. یک سخنی است که منشأ الهی دارد. منشأ عقل چیست؟ عقل از کجا می آید؟ از درخت؟ از کوه؟ از دریا؟ از سلول؟
امروزی ها می خواهند عقل را از داخل سلول ها دربیاورند. زهی بلاهت آدمی! Neuroscience اعصاب و سلول ها با هم چی کار می کنند! عقل از داخل سلولها درمیاد؟ یک بلاهت می خواهد که آدمی این حرف را بزند. منشأ عقل هم الهی است. منتها وحی یک ویژگی هایی دارد که عقل معمول ندارد. وحی هم عقل است. منتها یک عقل ویژه است. وحی نامعقول است؟ اگر نامعقول باشد می شود پذیرفت؟ اشاعره که خیلی عقلانی نیستند و یکی از بزرگترین اشاعره ها که خود امام محمد غزالی است که قبلا در این کلاس هم گفته ام، که در مقدمه کتاب «المستصفی» که درباب علم اصول است، می گوید: اگر آن کس که عصا به دستش اژدها می شود یعنی حضرت موسی، به من بگوید که سه به علاوه هفت مساوی ده نیست، من قبول نمی کنم. یعنی نامعقول می گوید.
وقتی که میگویند فلاسفه، غالبا می شناسید که چه کسانی هستند یا فقها را می شناسید اما ممکن است برخی از شما متکلّمین را نشناسید چه کسانی هستند. متکلّمین یک گروهی هستند که در هر دینی وجود دارند (مسیحی، یهودی، مسلمان و…) جماعتی هستند که می کوشند تا احکام را عقلانی کنند. شریعت را از طریق برهان ثابت کنند. ولی از اول تکلیف شان روشن است. از ابتدا می دانند که به کجا می رسند اما فیلسوف از اول نمی داند که به کجا می رسد. فیلسوف با برهان می رود اما کجا می رود، نمی دانم. متکلّم می داند که از اول باید عقاید دینی را به هر قیمتی شده، عقلانی کند. به همین دلیل، فیلسوف یک مقداری آزاد اندیش تر است ولی متکلّم، از اول تکلیف اش روشن است. می خواهد عقاید دینی را برهانی کند. به خاطر همین است که گاهی جدل می کند. گاهی هم خطابه به کار می برد. همش برهان محض نیست. از فیلسوف اگر برهان را بگیرید، دیگر فیلسوف نیست. اما متکلّم اگر لازم شد، گاهی خطابه را هم به کار می برد. ولی سعی می کند که عقلانی باشد. ما متکلّم فراوان داریم.
متکلّمین در صدر اسلام، از اهل سنت بودند. در شیعه باید اعتراف بکنیم که متکلّمان قوی نداشتیم. دلیل اش را می دانید چرا؟ به خاطر اینکه شیعه گوش می داد به اینکه ائمه چه می فرمایند. دیگه زور نمی زد. شیعه می گفت: قال الصادق (ع)، قال الباقر (ع) و تمام. به همین علت ما متکلّم قوی نداشتیم. شاگرد امام صادق(ع) هشام بن حکم بود. بعد هم خود شیخ صدوق. اما به جبائی از نظر استدلال نمی رسد. روایات شیعی که از معصومین نقل شد از کلام بالاتر بود. اما اهل سنت در کلام مقداری جلو بودند تا زمان خواجه نصیر الدین طوسی که این جلسه به مناسبت این مرد بزرگ تشکیل شده است.