معنی قلب در عرفان و فلسفه
معنی قلب برای اشخاص روشن نیست و فکر می کنند که «قلب» همان عضله در بدن انسان است. آنچه در مقام اندیشه به آن قلب گفته می شود، اصلا این قلب صنوبری شکل نیست. قلب یعنی حقیقت نفس ناطقه انسان است. قلب یعنی سرّ سویدای آدمی؛ به همین دلیل، قلب مرکز ادراکات است. تمام ادراکات را نفس ادراک می کند اما مرتبه عالی نفس ناطقه را «قلب» می گویند.
نفس ناطقه تمام آنچه من با حس درک می کنم را، درک می کند. مثلا وقتی که من می بینم، درک می کنم یا وقتی می شنوم، درک می کنم. یعنی در حقیقت این من هستم که می بینم و می شنوم و.. می توان به عبارت دیگر گفت که تمام حواس پنجگانه انسان که می توان همراه آنها از وهم و خیال نیز نام برد، مجاری و ابزارهای درک نفس ناطقه انسان هستند. آن چیزی که ما به آن قلب می گوییم، در واقع حقیقت نفس ناطقه انسان است. حکمای متاله هم گفته اند: النفس فی وحدتها کلّ القوی
یعنی: نفس در عین اینکه یگانه به شمار می رود، اما همه قوای انسان است. یعنی قلب می بینید، می شنود، می چشد و… منتها ابزارهای قلب (که همان چشم و گوش و..) متفاوت می باشد. در بین مراتب، حس و خیال و وهم، انسان هرچه مجاری ادراکش به تعقل نزدیک تر شود، آنچه ادراک نموده نیز بالاتر خواهد بود و هرچه به حس برود، مرتبه ادراک شده، پایین تر خواهد بود.
دست دوستان عزیز دردنکنه برای اینکه وقت گذاشتن واین خوشهای برنامه معرفت را گرد اوری نموده اند
یاعلی