مصاحبه ای درخصوص معرفی کتاب منطق و معرفت در نظر غزالی
- در آثاری که در باب متفکران جهان اسلام نوشته شده ، بیشتر به تحقیقات ادبی – تاریخی پیرامون شخصیت مورد نظر پرداخته ایم یا به صرف نقل قول از او و نوشتن حواشی بر اثر او بسنده کرده ایم . در صورتی که شما در این کتاب سعی داشته اید به درون دنیای غزالی بروید و از سر همدلی و هم سخنی به بررسی آرای او بپردازید. این گونه نبوده است که به مانند مستشرقان رویکردی خاص نسبت به او داشته باشید و با استفاده از منابع و مآخذ مختلف فقط از زندگی فردی و سیاسی او سخن بگویید . حال انگیزه شما از تالیف این اثر چه بوده است ؟
به حکم اینکه کار من فلسفه است و با اندیشه های فیلسوفان مسلمان آشنا هستم و از سوی دیگر در جهان اسلام ، عده ای به مخالفت با فلسفه پرداخته اند و یکی از مهمترین مخالفان فلسفه در عالم اسلامی شخص ابوحامد محمد غزالی بوده ، این امر سبب شد تا بررسی کنم که این شخصیت بزرگ عالم اسلامی به چه دلیل با فلسفه مخالف است و مخالفتش با فیلسوفان بر چه اساس است. به همین علت به مطالعه آثار غزالی پرداختم و انگیزه های مخالفت او را مورد دقت و بررسی قرار دادم . و به این نکته توجه نشان دادم که غزالی با همه سرسختی اش نسبت به فلاسفه ، به منطق به شدت وفادار است . و ایرادش به فلاسفه این است که به اندازه کافی از منطق بهره نبرده اند . بنا شد به این بحث بپردازم که چرا غزالی تا این اندازه به منطق وفادار است و نسبت به فلسفه خصومت می پردازد .
چگونه ممکن است یک انسان ، منطقی باشد و به همان اندازه مخالف فلسفه باشد ؟ این امر انگیزه اصلی من در بررسی «منطق و معرفت در نظر غزالی » بود . و برای کشف این مطلب تمامی آثار غزالی را که مربوط به این بحث می شد مطالعه کردم. من در این کتاب سعی داشته ام تا به مباحث معرفت شناسی و منطقی غزالی توجه نشان دهم و از طرف دیگر انگیزه های او را در باب مخالفت با فلسفه را روشن کنم .
- همان طور که می دانیم غزالی در زمینه معرفت شناسی و منطق شناسی مباحثی را مطرح کرده است . غزالی در کدامیک از این دو ، آرای ابتکاری بیشتری دارد ؟
غزالی در زمینه معرفت شناسی ابتکار ویژه ای ندارد . حتی در منطق هم ابتکاری ندارد . ولی در منطق ، اصطلاحات جدیدی دارد و به نحو خوبی منطق را تقریر کرده است .و به خوبی توانسته موازین منطق را از آیات قرآن استخراج کند . اساس معرفت شناسی غزالی وحی است و بدین خاطر است که با فلاسفه مخالفت می کند. اساس معرفت در نظر او وحی است و کسانی که به این معرفت دست می یابند که از انبیا پیروی داشته باشند . اما از طرف دیگر چنانکه مستحضرید ، منطق از معرفت جدا نیست و هر معرفتی ، منطقی دارد . چون اصالت معرفت را به وحی می دهد و خود را پیرو منطق می داند ، بنابراین می کوشد تا منطق را وحیانی کند . به یک معنی این تلاش ابتکار است . او می گوید که موازین منطقی از طریق وحی بر انبیا نازل شده است . البته او خودش این اشکال را مطرح می کند که اگر منطق ریشه وحیانی دارد قبل از حضرت ختمی مرتبت هم منطق وجود داشته است . او می گوید که قبل از پیامبر اسلام هم حقایق منطقی بر پیامبران پیشین وحی شده است . و در کتاب های منطقی خود ، سعی در تبیین این نظریه را دارد. و به نحو هنرمندانه ای موازین منطقی را از قرآن استخراج می کند . و نشان می دهد که چه آیه ای شکل اول قیاس است یا شکل دوم قیاس . این تلاش صرف نظر از درستی یا نادرستی آن یک امر ابتکاری محسوب می شود.
- چرا در کتاب ، بحث معرفت شناسی را از منطق جدا نکرده اید ؟ یعنی دو باب جداگانه برای این مباحث در نظر نگرفته اید ؟
همان طور که اشاره کردم ، اساس معرفت در نظر غزالی ، وحی است . منطق هم یک امر وحیانی و ریشه در وحی دارد ، پس وقتی از این دو ، بحث می کنیم ، نمی توانیم آنها را از یکدیگر جدا کنیم . اینها در تفکر غزالی هم دوش و هم عنان پیش می روند . منطق او شاخه ای از معرفت شناسی اوست که اساس این معرفت شناسی وحی است .
با توجه به اینکه فصول مختلف کتاب در زمانهای مختلف تالیف شده است آیا فکر نمی کنید که فصول مختلف کتاب چندان منسجم نیست و با یکدیگر ارتباط منطقی ندارد .
این ادعا را ندارم که فصول مختلف کتاب در یک نظام منطقی تنظیم شده باشد و مطالب مختلف با یکدیگر ارتباط منطقی داشته باشد . و از این جهت اگر یک فصل از کتاب حذف شود ، دیگر فصول مهمل نمی شود. این کتاب بر اساس سلیقه من تنظیم شده است .
- جنابعالی به سه کتاب مهم منطقی غزالی اشاره کرده اید که عبارتند از :«محک النظر » «معیار العلم » «القسطاس المستقیم » با توجه به این که این کتابها در دسترس همگان نیست . به معرفی اجمالی این آثار بپردازید .
غزالی در اسلوب و تنظیم مطالب با دیگران تفاوت دارد . مثلا به بحث از استخراج موازین منطقی از آیات قرآن پرداخته است ، که این بحث از هنرهای غزالی در این کتابها می باشد.
عناوین برخی از فصول کتاب به گونه خاصی است . به طور مثال در یک فصل ، این عنوان را نهاده اید که «در تاریخ تکرار نیست » وقتی به مطالعه این فصل می پردازیم می بینیم که بیشتر مباحث مطرح شده در این فصل مربوط به معاد است .. چرا این عنوان را برگزیده اید ؟
همان طور ک می دانید غزالی اندیشه های عرفانی هم دارد . و تمامی ما فی الوجود را تجلی حقّ تبارک و تعالی می داند و در تجلی حق تکرار نیست . خداوند هیچ گاه دوبار به یک صورت تجلی نمی کند و هر تجلی خداوند نو و تازه است . به قول آن عارف شیرین سخن پارسی :
عارفان هر دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند
یعنی هر لحظه برای شخص عارف دو عید وجود دارد . پس اگر کل هستی تجلی حق است و در تجلی حق تکرار نیست ، نتیجه منطقی این نظریه این است که در تاریخ هم تکرار نیست . این بحث به معرفت شناسی غزالی مربوط می شود . اما مقصود من از این بحث ، معرفت شناسی غزالی می باشد .
- در زمینه معرفت شناسی غزالی چه نکته ای را خواستید طرح بکنید که دیگران به آن توجه نکرده اند
همان طور که عرض کردم ، این برای من تعجب آور بود که شخصیت ضد فلسفه ای چون غزالی چرا تا این اندازه مجذوب منطق می باشد . معمولا مخالفان فلسفه به منطق هم چندان روی خوش نشان نمی دهند . من فکر می کنم علت تکیه بیش از حد غزالی بر منطق این است که او با اسماعیلیه مخالفت می کرد ، چون بیشتر آنها باطن گرا بودند . وی کتاب بزرگی در ردّ آنان نوشته است . از آنجا که غزالی با اسماعیلیه مخالف بوده ،طبیعتا مساله امامت را زیر سوال می برده است . وقتی امامت را از دست می دهد ، در مناظره با متفکر اسماعیلی باید از یک پایگاه فکری برخوردار باشد . این جایگاه و پایگاه محکم در برابر خصم را در منطق دید. از طرف دیگر نمی خواست منطق را میراث ارسطو بداند . چون به یونان روی خوش نشان نمی داد. بدین خاطر بود که می کوشید منطق را وحیانی جلوه دهد .
- شما در این اثر تنها به نقل اقوال غزالی نپرداخته اید ، بلکه به نقل آرای دیگران نیز پرداخته اید . آیا این امر بدین جهت بوده است که ریشه های فکر غزالی را بیابید و مسیر فکری او را در آیندگان جستجو کنید .
طبیعتا برای نقل آرای دیگران مناسبتی بوده است . گاهی از جهت تاثیر و تاثر بر فکر غزالی بوده است و گاهی هم از جهت نقد آرای او به نقل اقوال دیگران پرداخته ام . مثلا گاهی از ابن عربی در کتاب سخن گفته ام . چون ابن عربی با یک عظمتی از غزالی نام می برد و از او تمجید می کند . پس سخن گفتن از ابن عربی بدین مناسبت بوده است که فکر غزالی را می ستاید .
- چرا در بحث از معرفت شناسی به مقایسه آن با معرفت شناسی جدید نپرداخته اید . آیا تصورتان این است که این دو نظام ، در دو وادی جداگانه قرار دارند ؟ آیا نمی توان از نظام معرفت شناسی غزالی در معرفت شناسی امروز استفاده نمود ؟
به نظر من ، معرفت شناسی عصر حاضر با معرفت شناسی غزالی کاملا متفاوت است و در دو ساحت کاملا متفاوت قرار دارند . نقب زدن از معرفت شناسی غزالی که مبتنی بر وحی است به معرفت شناسی جدید پس از دکارت و کانت که متنی بر علم است ، تا حد بسیاری نا متناسب است . اما می توان تعدادی از مسائل مطرح شده را با یکدیگر مقایسه کرد .مثل مقایسه شک غزالی با شک دکارتی که من در این کتاب ادعا کرده ام . این دو قابل مقایسه نیست. اگر چه بسیاری از نویسندگان این دو نوع شک را نزدیک به هم دانسته اند . اما به عقیده من شک دکارت ، شک دستوری بوده است و شک غزالی ، شک واقعی که چندان با یکدیگر قابل جمع نیستند. نتایجی که دکارت از شک خود می گیرد کاملا با نتایج غزالی مباین است . غزالی از شک خود به یک یقین عرفانی می رسد ، در حالی که مسئله شک تا آخر هم در اساس فلسفه دکارت باقی مانده است .
- با توجه به اینکه غزالی یک متفکر دینی است و تمام همّ و غمّش در رد فلسفه و دفاع از منطق برای حفظ دین بوده است ، در مباحث معرفت شناسی دینی چه استفاده ای می توان از تفکر او کرد؟
معرفت شناسی غزالی یک معرفت شناسی دینی است و تمام کوشش او این است که منطق را به وحی نزدیک کند . در معرفت شناسی دینی قابل استفاده می باشد و می توان آن را با دیگر متفکران مقایسه نمود . مثل معرفت شناسی دینی غزالی با ابن رشد و ملاصدرا که در مقام مقایسه متفاوتند . اما مقایسه مستقیم معرفت شناسی دینی غزالی با معرفت شناسی جدید امکان پذیر نیست .
سلام
ضمن عرض ادب و احترام و تشکر فراوان از بابت زحمات زیادی که در فراهم آوردن سایتی به این جامعیت و زیبایی متحمل می شوید.
درخواستی داشتم که به نظرم زحمت زیادی نمی خواهد ولی نبود آن، کاستی بزرگ و نقطه منفی یی است برای سایت.
لطفا اگر امکان دارد، گزینه ی دانلود به صورت پی دی اف را برای هر متنی که قرار می دهید فراهم آورید.
موفق باشید و سلامت.