اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است

قاطبه عقلا و متفکرین همواره اجتماع و ارتفاع نقیضین را محال دانسته‌اند و آن را اول الاوائل» و «آبده بدیهیات» خوانده‌اند؛ چنان که اقامه دلیل و برهان در مورد اثبات محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین غیر ممکن می‌دانند. بنابراین کلیه قضایا و تصدیقات، اعم از اینکه نظری باشد یا بدیهی، به امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن منتهی می‌شوند؛ به طوری که می‌توان آن را مقوم سایر قضایا دانست؛ یعنی همان طور که وجود واجب الوجود نسبت به وجود ماهیّات امکانی مقوم است و موجودات ممکنه متقوّم به واجب الوجود می‌باشند.

نقش قضیه «اول الاوائل» را در تشکیل اندیشه بشری و سازمان فکری وی نباید ناچیز انگاشت؛ بلکه باید آن را به عنوان نخستین پایگاه اندیشه و اساسی‌ترین موضع تفکر مورد توجه قرار داد؛ زیرا بدون آن کُمِیت اندیشه لنگ می‌ماند و فکر از حرکت باز می‌ایستد

محال بودن اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین که اول الاوائل است، نسبت به سایر قضایا، متقوّم است و کلیه قضایا، متقوّم به آن می‌باشند. زیرا تصدیق به هر قضیه‌ای از قضایا نیازمند به تصدیق ممتنع بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین است و بدون تصدیق نسبت یه این قضیه، تصدیق به هیچ قضیه‌ای در عالم، برای بشر امکان پذیر نیست. اما تصدیق نسبت به قضیه فوق، یک تصدیق اولی و بدیهی است که به هیچ تصدیق دیگری نیازمند نیست. فیلسوف بزرگ اسلام، صدرالمتألهین نیز این قضیه را از اولیات دانسته و می‌گوید:

اولیات از طریق اقامه حد و برهان قابل اکتساب نیستند، اعم از اینکه این اولیات در باب تصورات باشند یا در باب تصدیقات.

در باب تصورات، مفهوم وجود عام و شیئیت و مانند آن، به علت بداهت و اولی التصور بودنشان قابل اکتساب نیستند و هیچ گونه تعریفی اعم از اینکه تعریف به حد باشد یا به رسم، در مورد این گونه مفاهیم صادق نیست. زیرا مفهوم وجود و امثال آن دارای اجزاء نیستند تا اینکه از جنس و فصل که تشکیل دهنده حد تام هستند، برخوردار باشند. از طرفی دیگر، مفهومی اعرف و روشن‌تر از مفهوم وجود پیدا نمی‌شود تا بتواند معرف آن واقع شود.

در باب قضایا و تصدیقات نیز قضیه «النفی والاثبات لایجتمعان و لا یرتفعان» که معنی محال بودن اجتماع  و ارتفاع نقیضین را در بردارد، از طریق اقامه برهان قابل اکتساب نیست و اقامه برهان جهت اثبات این قضیه مستلزم دور خواهد بود. زیرا معنی اقامه برهان، عبارت است از اینکه وجود چیزی بر وجود شیئ دیگر دلالت نماید و عدم آن از عدم شیئ حکایت کند؛ در حالی که اگر قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین مورد توجه قرار نگیرد و مفاد آن پذیرفته نشود، همواره این احتمال وجود خواهد داشت که شیئ از وجود و عدم، خالی باشد و در این هنگام هرگز نمی‌توان وجود شیئ را دلیل بر وجود شیئ دیگر و عدم آن را حاکی از عدم شیئ آخر دانست.

چون ممکن است شیئ دال، فاقد وجوب و عدم باشد و هیچ دلیلی نمی‌تواند باب این احتمال را مسدود کند و مادام که باب این احتمال مسدود نگردد، امنیت از کلیه قضایا سلب می‌شود و اتکاء به هیچ دلیلی امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین دلالت برای دلیل هنگامی صحیح است که راه فقدان وجود و عدم یا نفی و اثبات بر آن مسدود گردد و نسبت به وجدان نفی یا اثبات، تضمین امنیت شود و این امنیت، نسبت به نفی یا اثبات تضمین نمی‌گردد، مگر با پذیرفتن اصل اولی و بدیهی محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین

نپذیرفتن محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین امنیت را از قضایا سلب می‌کند

با توجه به آنچه گذشت معلوم می‌شود که اقامه دلیل بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین هنگامی صحیح خواهد بود که اصل محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین را پذیرفته باشیم. زیرا در غیر این صورت، امنیت از قضایا سلب خواهد شد و با سلب امنیت، اقامه برهان امکان پذیر نخواهد بود و این همان دور محال است که در اوائل این مبحث مطرح شد و اقامه برهان را در جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین غیر ممکن ساخت.

به عبارت دیگر در مورد عدم امکان اقامه برهان جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین باید چنین گفت: هرگونه دلیلی که بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین قائم شود، در مرحله نخست باید معلوم شود که دلیل بودن و دلیل نبودن خود این دلیل، قابل اجتماع نیست. زیرا در غیر این صورت باب این احتمال مفتوح است که این دلیل ممکن است هم دلیل و هم دلیل نباشد و با وجود این احتمال، دلیل از دلیل بودن ساقط می‌گردد و هرگز مطلوب حاصل نمی‌شود؛ زیرا معنی این احتمال این است که دلیل در عین این که بر محال بودن اجتماع  نقیضین دلالت دارد، بر محال بودن آن نیز دلالت دارد.

از بررسی مطلب گذشته چنین بر می‌آید که بازگشت کلیه قضایای نظری و بدیهی دیگر نیز به این قضیه است و نسبت آن به سایر قضایا مانند نسبت واجب الوجود است به سایر موجودات ممکنه. به همین مناسبت آن را «اول الاوائل» می‌نامند. معنی «اول الاوائل» آن است که قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین در طریق اندیشه بشر، نخستین قدم و در سازمان فکری وی، اولین پایه است. به طوری که کاخ با عظمت اندیشه انسان با همه شکوه و جلالش بر آن استوار است و اگر روزی آسیب پذیرد، کاخ اندیشه بشر واژگون خواهد شد. از این روی نقش قضیه «اول الاوائل» را در تشکیل اندیشه بشری و سازمان فکری وی نباید ناچیز انگاشت؛ بلکه باید آن را به عنوان نخستین پایگاه اندیشه و اساسی‌ترین موضع تفکر مورد توجه قرار داد؛ زیرا بدون آن کُمِیت اندیشه لنگ می‌ماند و فکر از حرکت باز می‌ایستد.

4.8/5 - (5 امتیاز)

پست های مرتبط

مطالعه این پست ها رو از دست ندین!
بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

بسیط نمی‌تواند فاعل و قابل باشد

قاعده بسیط نمی تواند فاعل و قابل باشد از جمله قواعدی است که برای اثبات برخی مسائل فلسفی به آن استناد شده که از جمله آن اضافه کردن قید حیثیت در تعریف قوه است

بیشتر بخوانید
قاعده بسیط الحقیقه

شرح قاعده بسیط الحقیقه

قاعده بسیط الحقیقه یعنی چیزی که در حقیقت، بسیط و کامل بالذات است و هیچ قیدی ندارد، همه چیز است و وحدت محض است. آنچه مطالعه می‌کنید خلاصه‌ای از شرح این قاعده است که در کتاب قواعد کلی فلسفه در فلسفه اسلامی نوشته دکتر دینانی به چاپ رسیده است

بیشتر بخوانید
انقلاب حقیقت محال است

انقلاب حقیقت محال است

قاعده عقلی و فلسفی انقلاب ماهیت محال است زیرا ماهیت از آن جهت که خود ماهیت است، جز همان ماهیت چیز دیگری نیست مفهومی جز خود آن ماهیت بر آن ماهیت صدق نمی کند.

بیشتر بخوانید

نظرات

سوالات و نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *