سخنرانی‌ها و همایش‌ها

فلسفه، فلسفه است!

چون نیک بنگریم هر روز، روز فلسفه‏ است. در عین اینکه در نهایت مهجوری هم‏ هست. از یک حکیم چینی قبل از سقراط پرسیدند: اگر بخواهید جامعه را اصلاح‏ کنید و کار را به دست شما داده باشند چه‏ می‏کنید؟ حکیم گفت: اگر کار دست من‏ باشد واژه‏ها را اصلاح می‏کنم و همه‏چیز درست می‏شود. حرف عجیبی است. لغت‏ها و واژه‏ها اگر اصلاح شود و اسم‏ها اگر در جای‏ خود قرار بگیرد،همه چیز اصلاح می‏شود و دیگر روزگاری نخواهد بود که به قول شاعر «چربی ز دنبه رفته و شیرینی از شکر» اگر در روزگاری زندگی کنیم که دنبه چرب و شکر شیرین نباشد و فلسفه هم بگوییم، دیگر واژه‏ها معنای خود را نخواهند داشت‏ و آن وقت فلسفه می‏شود سیاست.

بله، سیاست می‏تواند از فلسفه استفاده کند. همه‏چیز می‏تواند از فلسفه استفاده کند. اما فلسفه نباید هدف سیاست باشد. قرآن‏ کریم به ما چنین تعلیم داده است: {و علم‏ الادم الاسماء کلها} امتیاز آدم چه بود که‏ مسجود ملائکه واقع شد؟ آدم چه داشت؟ تعلیم اسماء داشت. این اسم‏ها چه اسم‏هایی‏ بودند؟ آیا خدا به حضرت آدم دیکشنری‏ یاد داد؟ پدر ما آدم آن اسماء را یاد گرفت. اگر ما هم آن اسم‏ها را یاد بگیریم همه‏چیز اصلاح می‏شود. ما آن اسم‏هایی که حضرت‏ آدم از خداوند آموخت را فراموش کرده‏ایم. در اصول فقه هم بحث خیلی مهمی است.در باب وضع الفاظ. یکی از علمای علم اصول‏ خوب گفته است که واضع معانی برای‏ الفاظ خداوند است نه یعرب بن یقظان. اگر به همین قول توجه کنیم به خیلی از معانی می‏رسیم.ما فلسفه را بد می‏خوانیم. غربی‏اش را که استادان گله‏مند هستند، اسلامی‏اش هم که ما گرفتاریم. خوب خوانده‏ نمی‏شود.اصطلاحات را یاد می‏گیریم و به‏ قصد غلبه بر خصم از آنها استفاده می‏کنیم‏ تا رقیب مغلوب شود.فکر می‏کنیم فلسفه‏ آموخته‏ایم به قول یک اندیشمند امروزی، کار فیلسوف این است که «گفتار» را از زیر خروارها «گفته» بیرون بکشد و اینجا تفاوت‏ است بین گفتار و گفته.

ما گفته ‏ها را حفظ می‏کنیم اما گفتارها را از گفته در نمی‏ آوریم. اگر ملا صدرا موفق بود به این دلیل است که‏ وارث هزار سال تفکر عقلی و فرهنگ اسلامی‏ است.او توانست گفته‏ها را به گفتار تبدیل‏ کند و بگوید:متن فلسفی کارش این نیست‏ که یک حکمت از پیش ساخته و پرداخته‏ شده را به ما یاد دهد؛کارش این است که از نو یک گفتار جدید آغاز کند،اندیشه‏های‏ گذشته را باید از نو اندیشید.اگر فلسفه به‏ این سبک خوانده می‏شد،وضع ما غیر از این بود که حالا هست.فقط حفظ می‏کنیم. سؤال خوب طرح نمی‏کنیم؛شاید هم‏ سؤال نداشته باشیم.فیلسوفی که پرسش‏ ندارد چه فیلسوفی است؟فیلسوفی که‏ پرسش ندارد،مفاهیم را فقط می‏خواند و یاد می‏گیرد و هرکس هم بدون پرسش‏ ادعای فلسفه کرد،یا شارلاتان است یا نادان.پرسش هم نه پرسشی عادی،بلکه‏ پرسش‏های بنیادی است.«طوطی‏وارئ» پرسش کی مطرح می‏شود؟در یقین و علم‏ مطلق که پرسش نیست.خدا که پرسش‏ ندارد.«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»که پرسش نیست؛استفهام انکاری‏ است.جهل مطلق هم پرسش ندارد.انسان‏ جاهل مطلق پرسشی ندارد.پرسش حد وسط است.پرسشگر چیزهایی می‏داند و چیزهایی را هم نمی‏داند.روح پرسیدن را در نسل جدید احیا کنیم.حالا اگر کمی شک‏ هم در آن است اشکال ندارد.چرا از شک‏ می‏ترسیم؟البته شک قدری سخت است. شک جد اعلای فلسفه است.اگر فلسفه‏ جدی داشته باشد من آن را شک می‏دانم. دنیای بزرگ فلسفه، شک است.

به همان اندازه که دنیای بزرگ فلسفه، دنیای اشک است،فرزند تازه تولد یافته‏ جدید فلسفه هم شک است. پس یعنی باید شکاک بشویم؟ نه،به یقین هم می‏رسیم.کار تفکر،گردش در میانه شک و یقین است. فلسفه وقتی تاب سیاست شد مرده است. «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید».فلسفه‏ وقتی تابع نقل شد و نتیجه‏اش شد علم‏ کلام.من از علم کلام انتقاد نمی‏کنم.علم‏ کلام هم در حد خودش لازم است،اما این‏ دیگر فلسفه نیست.فیلسوفی که تابع نقل‏ است از خود نمی‏پرسد تو این نقل را از کجا آورده‏ای و اعتبار نقل به عقل است یا اعتبار عقل به نقل،عقل اعتبارش را از هیچ‏ چیز نمی‏گیرد.عقل بالذات حجت است.نقل‏ منتظر است که اعتباری به او بدهند. نقلی‏ که اعتبار ندارد به درد نمی‏خورد.نقل‏ معصوم (ع) باید شواهدی بر اعتبارش باشد و در این صورت معتبر است.نقلی که از قول‏ معصوم باشد معتبر است.اما عقل، چرا معتبر است؟هیچ دلیلی ندارد و به خودی خود معتبر است.

خدا حجیت را به عقل می‏دهد.آیا اول‏ عقل را می‏ آفریند و بعد می‏گوید حجت هم‏ به تو دادیم؟نه،خدا حجت را به عقل نداد عقل را که آفرید همان حجت بود.آفرینش‏ عقل یعنی آفرینش حجت.خدا عدد چهار را نیافرید و بعد گفت:زوجیت هم به تو می‏دهیم.آفرینش عدد ۴ یعنی آفرینش‏ زوجیت.اگر عقل حجت است،نباید تابعش‏ کنیم.اگر عقل حجت است،نباید تابعش‏ کنیم.اگر تابع نقل شد،گرفتاری‏ها پیش‏ می‏آید و مرتب از ما می‏پرسند که فلسفه‏ اسلامی عقل نیست.اینها دردهای ماست. یک عمر است گرفتاریم.

دانشجو می‏پرسد: فلسفه اسلامی چه‏ کار کرده؟ چه بگوییم! می‏گویند: ببینید چقدر نحله‏ های مختلف فلسفی در غرب‏ به وجود آمده؛حالا شما چه کار کرده ‏اید؟ فقط یک ملاصدرا دارید.بعد از ملاصدرا ۴۰۰ سال است چه کار کرده ‏اید؟ راست‏ می‏گویند. وقتی فلسفه تابع نقل شد دیگر انتظار نداشته باشیم که رشد کند. فلسفه را خیلی از گذشتگان تابع‏ نقل کردند. اشتباه کردند. آدم‏هایی مثل خواجه‏ نصیر خیلی کم بودند. اگر خواجه نبود ملاصدرا پیدا نمی‏شد. ملاصدرا خیلی بزرگ است بله، و اگر خواجه نیامده بود ملاصدرا هم پیدا نمی‏شد. فارابی و ابن سینا پیدا شدند ولی بعد نزول کرد و اشاعره وارد میدان شدند. غوغا کردند.

فلسفه از نقل نیست و حکمت پیشین را منتقل‏ نمی‏کند؛ معمای خودش‏ را منتقل می‏کند. فلسفه،‏ مخاطره است. فلسفه‏ یعنی ماجرا. ماجراجو هستی؛ بفرما! ماجراجو نیستی، برو بنشین خانه. خواجه در قرن‏ هفتم دیگر فلسفه نداریم. چربی از دنبه و شیرینی از شکر رفته. کلام اشعری در آن‏ وضعیت نابسامان کشورهای اسلامی یعنی‏ بعد از حمله خانمان سوز مغول غوغا می‏کند. خواجه چه کند؟ هم در صحنه سیاست تدبیر کرد و هم در صحنه علم و فلسفه.

می‏گویند ابن رشد مدافع فلسفه بوده‏ است.من درباره ابن رشد کتابی نوشتم. پس از ۷۰۰ سال در ایران یک کتاب در مورد ابن رشد نوشته نشده بود،آن هم در کشوری‏ که مهد فلسفه ست.حتی ملاصدرا از ابن رشد نقل نکرده است. می‏گویند ابن رشد مدافع فلسفه است، راست است. برای اینکه‏ «تهافت التهافت»را در رد غزالی نوشت‏ که با نگارش «تهافت الفلاسفه» حملات‏ بی‏امان و ضربه‏ ای سنگین بر پیکر فلسفه‏ چنان وارد کرد که ریشه فلسفه را در جهان‏ اسلام خشکاند. بعد از فارابی و ابن سینا یک نفر فیلسوف در سنت اسلامی به وجود نیامد، غیر از این ابن رشد.کار مهم ابن رشد این بود که «تهافت التهافت» نوشت و از فلسفه دفاع کرد. من در کتاب «درخشش‏ ابن رشد در حکمت مشاء» فصلی را آورده ‏ام‏ با عنوان«آیا کتاب تهافت التهافت ابن‏ رشد رد غزالی است یا ابن سینا؟» جناب‏ ابن رشد ۸۰ درصد این کتاب را به رد ابن سینا اختصاص داده است.از فلسفه دفاع کرد، اما دفاعش در واقع دفاع از شخص ارسطو بود. مگر اینکه بگوییم فلسفه یعنی ارسطو. اگر فلسفه را مساوی ارسطو بدانیم حق به‏ جانب کسانی است که می‏ گویند یگانه مدافع‏ فلسفه، ابن رشد است؛ چون او تا آخرین‏ نفس از ارسطو دفاع می‏کند. ابن رشد ارسطو را «حکیم مطلق» می‏داند و می‏گوید عقل با تمام ظرفیتش در ارسطو پیاده شده است.

اما من فلسفه را مساوی ارسطو نمی‏دانم. فلسفه،فلسفه است اما ارسطو هم فیلسوف‏ بزرگی است.مدافع واقعی فلسفه در جهان‏ اسلام خواجه نصیر طوسی است.کتاب‏ «تجرید الاعتقاد»نوشت که تاکنون بیش از صدها شرح بر این کتاب نوشته شده.کتاب‏ ظاهرا کلامی است اما به شما اطمینان‏ می‏دهم که از هر کتاب فلسفی مهم‏تر است. خواجه می‏دانست اشاعره چه بلایی بر سر تفکر آورده‏اند و چاره‏ای جز این نداشت. متفکر در جهان اسلام در سوربن زندگی‏ نمی‏کند؛باید از راه کلام وارد شود وگرنه‏ نمی‏تواند یک کلام فلسفه بگوید.ابن سینا و فارابی اگر مسائل کلامی را مطرح نمی‏کردند نمی‏توانستد فلسفه بگویند.خواجه مسائل‏ کلامی را مطرح کرد اما به تدریج کلام‏ را از زیر سیطره اشعریت،که همه‏اش‏ مجادلات و مسلمات عند الخصم است، بیرون آورد.خواجه فلسفه را نجات داد و از زیر مجادلات کلامی درآورد کلام او دیگر مسلمات عند الخصم و مجادله صرف نیست. برهان را به جای مجادله نشاند و اشاعره را با کتابش از صحنه تفکر بیرون ریخت.بعد هم با اندیشمندان اشعری و هر اندیشمندی‏ که در زمان خودش بود گفت‏وگو کرد.با بزرگ‏ترین متکلم اشعری که به نظر من در قدرت تشکیک کمتر از غزالی نیست-امام‏ فخر الدین رازی-هماوردی کرد.اگر خواجه‏ نبود نمی‏دانم چه کسی می‏خواست از فلسفه‏ دفاع کند.خواجه کلمه به کلمه و البته‏ مودبانه با فخر الدین رازی به عنوان«فاضل‏ شارح»سخن گفت و هرآنچه رشته بود را پنبه کرد.خود او می‏گوید من از ابن سینا دفاع نمی‏کنم.در اینجا لحن خواجه قدری‏ مودبانه است.اما در«تلخیص المحصل»و نیز کتاب«مسارعه المسارعه»که آن را در جواب کتاب«مسارعه الفلاسفه»عبد الکریم‏ شهرستانی اشعری نوشته است.لحن خواجه‏ تند است و مخصوصا در«مسارعه المسارعه» یکجا شهرستانی را«روضه‏خوان»می‏نامد.

این کتاب‏ها تاریخ فلسفه ماست و بسیار شیرین است.از این رمان‏هایی که امروزه‏ خوانده می‏شود.شیرین‏تر است.اینکه‏ خواجه چه کار می‏کند.خواجه نصیر بنا به‏ تعبیری که من در کتابی درباره او آورده‏ام‏ «فیلسوف گفت‏وگو»است.ای کاش‏ گفت‏وگوهای خواجه به سبک آن مرد بزرگ‏ همچنان ادامه می‏داشت و ما هم اکنون اهل‏ گفت‏وگوی فلسفی می‏بودیم.

*این مقاله،صورت تحریر شده سخنرانی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در بنیاد خردنامه صدر است‏ که به مناسبت روز جهانی فلسفه ایراد شده است.

2/5 - (1 امتیاز)

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

۳ دیدگاه

  1. اگه بالی برای رفتن به ملا اعلا باشه اون کسی نیست جز پیرِ ما . دیگه بیشتر از این کلمه ای پیدا نمی کنم !

    1. پویا جون من هروقت صورت این شاگرد بزرگ علامه رو میبینم یاد این بیت شعر میوفتم ۰روی سپیر اوست چراغ هدایتی/ پیری که عشق بازی خود درشباب کرد۰

  2. سلام با عرض خسته نباشید چطور ممکنه در کلاس استاد شرکت کنیم و نا انتشاراتی هایی که کتاب استاد رو چاپ کردن جهت راحت تر پیدا کردن کتاب استاد می خواستم و اگه براتون مقدوره فایل سخنرانی های استاد رو تو سایت قرار بدید اینکه برنامه معرفت رو بزارید که کاری انجام ندادید اگه نشر کتب وسخنرانی این استاد حکیم انجام برپدید خیلی مردید تورو خدا بیاید این کارو بعنوان یک ساینپت مرجع بکنید چرا که برنامه معرفت روهزاران نفر در روز پخش ضبط میکنن
    یاعلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا