قسمت سوم (غایب از خود)
– استاد شما قبلاً گفته اید که خداوند از شدت ظهور پنهان است، آیا خود انسان نیز از خودش پنهان است؟
بله، ذات حقیقی انسان از خودش پنهان است. شما الآن نمی توانی بگویی که ذات خودت کیست؟ شما می گویی که من ام. بگو من!
– من
مرجع این ضمیر کجاست؟ بگو تو! خوب منم. بگو او! خوب ایشان است. حالا بگو من! مرجع ضمیر را نشان بده ببینم. بدن شما «من» است؟ پس چرا می گویی بدنِ من؟ خوب بگو این «من»، روح است. اگر این «من» روح شماست پس چرا می گویی روحِ من؟ تو روحی یا روح داری؟ بدنی یا بدن داری؟ فکری یا فکر داری؟ کسی که همه این ها را دارد او کیست؟ که هم روح دارد و هم بدن؛ می شناسی اش؟ یعنی خودت از خودت غایبی! و به یک معنی ظاهری. اما آن «من» است که مرتب در شما ظاهر می شود. فکر و بدن و روح تو ظهور آن «من» است. اما به تمامه نیست. هر لحظه او برای تو یک ظهور دارد. تا حالا می دانی که چند تا «من» عوض کردی؟ از اول عمرت را نمی گویم؛ از صبح که از خواب پا شدی و آمدی اینجا می دانی چند تا «من» عوض کردی؟ با هر نفسی یک «من» هستی.
– این دو هزاران من و ما، ای عجبا من چه منم…
آفرین، شعرش را بخوان! خوب سؤالاتی می کنید! ای عجبا من چه منم. این سؤالی که کردی خیلی سؤال خوبی بود که چرا یک چیز از شدت ظهور پنهان است؟ چون جواب این سؤال سخت است می خواهم با یک مثال برایتان توضیح دهم. الآن روزه دیگه؟ شما این دیوار را می بینی؟ این درخت را می بینی، با چی می بینی؟
– با چشم
چشم اگر نور نبود، می دید؟
– خیر
پس همه چیز را با نور می بینید. آیا خود نور را هم می بینید؟ شما منوّر را می بینید یا نور را؟
– منور را.
حالا از منور صرف نظر کن و خود نور را ببین. میشود یا خیر؟ شما هرچیز که ببینید منور است حتی هوا. این دیوار و این درخت و هر چیزی که می بینید در پرتو نور است، بدون تردید. اگر نور نباشد هیچ چیز را نمی بینید. اما خود نور یعنی صرف نظر از منور را می بینید یا نه؟
– نه، نور را کسی نمی تواند ببیند.
نور همیشه در انعکاس در شیئی دیده می شود اما خود نور بدون انعکاس در شیء دیگر چگونه قابل مشاهده است؟ مثال خوبی زدم؟ از شدت ظهور، پنهان است! چون [نور] ظلمت است پنهان است یا چون شدت ظهور است؟ خود نور ظاهر تر است یا منور؟
– خود نور
ولی منور را می بینیم و نور را نمی بینیم. چرا؟ لشدت ظهوره.
خدا را در مظاهر می توان دید اما صرف نظر از مظاهر چگونه او را می توان دید؟ پس شدت ظهور، موجب پنهانی است. من همین نور حسی را مثال زدم ولی نور معنوی هم به همین شکل است. پس خود نور را جز در منور نمی توان دید. به همین دلیل گفته اند که الظاهر بذاته و المظهر لغیره.
– حالا که بحث به اینجا رسید این مطلب را هم توضیح بدهید: چرا از نظر سهروردی وجود امری اعتباری است و اصالت با نور است. سهروردی می گوید مفهوم وجود یک مفهوم ساختگی و اعتباری است.
درست گفته است.
– لطفاً این مطلب را توضیح دهید.
خیلی سخته ولی خوب سؤال مهمی است. سهروردی بجای وجود، نور را می گذارد. در واقع این یک نزاع لفظی می شود. همانی را که شما از وجود می خواهید او از نور می خواهد.
– به نظر می آید که باز هم اصالت با نور است. چون من ابتدا چیزی را در می یابم و سپس مفهوم وجود را از آن انتزاع می کنم.
خوب شما حتما طرفدار سهروردی هستی. سهروردی هم همین را می گوید. می گوید وجود هم ظهور است. می گوید موجود ظاهر به وجود است. موجودات برای شما ظاهر هستند اما موجودات به وجود، موجودند. ببینم، موجودات به وجود، موجودند یا وجود به موجودات؟
– موجودات به وجود.
شما موجودات را می بینی ولی وجود کجاست؟ درحالی که موجودات به وجود، موجودند.
– لباس وجود بر تن کرده اند.
بله، لباس وجود بر تن کردند. این مثال لباس، مثال خوبی است از یک جهت، از یک جهت هم مثال خوبی نیست، چون لباس را می شود دید. موجود را ما می بینیم اما وجود را چطور؟ اما آیا وجود اصالت ندارد؟ سهروردی می گوید وجود را عوض کنید و نور را جای آن بگذارید.
– وجود ساخته ذهن است.
مفهوم وجود ساخته ذهن است.
– خود حقیقت وجود همان نور است.
همین است، سهروردی هم همین را می گوید. حرف درستی است و این همان حکمت خسروانی است که در ایران باستان این حرف را می گفتند. یونانی ها میگفتند وجود؛ ایرانی ها می گفتند نور.
– با این تفاسیر آیا امکان دارد که در حکمت و فلسفه اسلامی رایج در کشور، بتوانیم به نحوی نور را جایگزین وجود کنیم و به حکت خسروانی برگردیم؟ و آیا این کار اصلاً ضرورت دارد یا خیر؟
هشتصد سال پیش سهروردی هم می خواست که این کار را بکند. ولی موفق نشد و خوانده نشده است، معلوم می شود که مردم آمادگی ندارند. من هم کتابی در این زمینه نوشته ام “شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی” ولی مردم هنوز وجودی اند. معلوم می شود که زور این در اذهان، بیشتر است. سهروردی هم آمد که همین کار بکند اما نگرفت. گرفت اما در نظر بعضی ها و چند نفر، ولی عام نشد. چون فهمیدنش سخت است. این تجربه ایست که قبلاً شده اما نگرفته است، چکارش کنیم؟ اصلاً کتاب سهروردی در این چند صد سال کم خوانده شد. ملاصدرا را خواندند، ابن سینا را خواندند اما سهروردی را کم خواندند. یا نخواندند و یا کم خواندند. نمی توانستند به آن برسند، چون سخت بود.
– استاد بحث ایران باستان شد می خواهم یک سؤال به مناسبت از شما بپرسم. آیا شما چون در تفسیر هم وارد می شوید، می توان کوروش را ذوالقرنین فرض کرد؟
حتماً! یا هیچکدام از اینها نیستند یا اگر شخصی قدرتمند باشد کوروش است. اصلاً اسکندر ضحاک ترین و ظالم ترین آدم در تاریخ است. یک پدرسوخته بوده است. حالا قرآن میاد از همچین فردی تمجید کند!؟ اسکندر یک پر سوخته بوده، یک آدمکش، ضحاک، آتیلا، مغول … . از روی نادانی گفته اند اسکندر بوده است. یا هیچ کدام از این ها نیستند یا اگر باشد کوروش است. چون کوروش شریف تر از اسکندر است.
– جناب استاد خیلی از شما سپاسگذاریم که این وقت را به ما دادید تا گفتگویی با شما داشته باشیم. می خواهم این قول را از شما بگیرم که حداقل یک بار در ماه برای گفتگو و مصاحبه با شما خدمتتان برسیم و از صحبت های شیرین شما بهره ببریم. این قول را به ما می دهید؟
بله حتماً. هر وقت مایل بودید قبلاً به من اطلاع دهید تا با هم قرار بگذاریم.