«حقیقت» جعبه بستهبندی شده نیست!
مشکل همیشگی تاریخ برآمده از این است که عدهای تصور میکنند حقیقت جعبهای بستهبندی شده است که شخص معینی آن را در اختیار دارد و مادامی که چنین تصوری از حقیقت وجود دارد، نمیتوان به نتیجهای رسید. مادامی که ما حقیقت را بستهبندی شده تصور کنیم، گفتوگویی میان ادیان محقق نخواهد شد و تجربه نشان داده است که این نگاه به جایی نمیرسد؛ چرا که این ما نیستیم که حقیقت را بستهبندی میکنیم و ما مالک حقیقت نیستیم، بلکه این حقیقت است که مالک ماست و ما حداکثر میتوانیم به آن تقرب بجوییم.
مشکل انسان این است که یک فرد چگونه میتواند از مخفیگاه فردانیت خود خارج شود و با فرد دیگر ارتباط برقرار کند و این مشکلی است که در روزگار ما در قالب فردگرایی شدت یافته است چرا که دنیای امروز کلی طبیعی ابن سینا را نفهمیده است. در اثر ارتباطات، اختلافات زایل شده و در نتیجه، الان بهتر میتوان دید که اختلافات اصلی بشر چیست. همچنین حوزه زندگی خصوصی در معرض تهدید قرار گرفته است، تا جایی که تکنولوژی و سیستم اطلاعات جهانی قادر است، فرد را در خلوت او کشف کند و انسان در این شرایط به فکر هویت خود افتاده است.
انسان نمیداند هویت واقعی او کدام است و شعرا و حکما و نویسندگان از این سخن میگویند که «من»، «ما» شود و در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا این «من»هاست که باید «ما» شود یا «ما»هاست که باید «من» شود و این «ما» و این «من» به چه معنا و کدام است؟ مشکل جامعه امروز را انکار کلیت است همانگونه که خدا نظیر و شبیه ندارد افراد انسانی نیز شبیه ندارند، اما مشکل انسان این است که یک فرد چگونه میتواند از مخفیگاه فردیت خود خارج شود و با فرد دیگر ارتباط برقرار کند. این مشکلی است که در روزگار ما در قالب فردگرایی شدت یافته است؛ چرا که دنیای امروز کلی طبیعی ابن سینا را نفهمیده است. ابن سینا میگوید فرد اگر چه فرد است اما تبلور یک کل است و اگر تبلور یک کل دیگر نباشد تا ابد نمیتواند به فرد دیگر راه پیدا کند.
فهمیدن «من» برای دنیای امروز و شاید همیشه دشوار بوده است، مولانا به سادهترین وجه معظل «من» را بیان و حل کرده است. براساس نگاه مولانا، ما یک «من» انضمامی داریم که در قالب آن، هر لحظه یک «من»یم و یک «من» واقعی نیز وجود دارد که پشت همه این «من»هاست. ما «من»های انضمامی را میشناسیم، اما «من» واقعی فراموش شده و «من»های قلابی به جای آن نشستهاند و همواره بین این «من»های انضمامی جنگ جریان دارد.
یک نظر این است که «من» واقعی در تاریخ و در تطور افقی زمان ظاهر میشود، اما در نگاهی دیگر «من» اصیل نه در تاریخ، بلکه در سیر عمودی جستوجو میشود. در این رویکرد به «من» واقعی است که امکان ارتباط میان افراد، به گونهای خاص فراهم میشود. اگر مطلقاً به گذشته بیاعتنا باشیم آینده نخواهیم داشت و گذشته محض و بدون توجه به آینده هم پاسخگوی ما نخواهد بود، بنابراین با پیوند دادن گذشته و آینده راه عمودی و به سمت بالا گشوده خواهد شد
در اینجاست که ضمن این که به آینده توجه داریم و همان اندازه که به آینده توجه داریم، متوجه گذشته نیز هستیم و گذشته و آینده را که به هم گره زدیم، «آن» اصیل و واقعی روی مینماید. در حالی که اگر مطلقاً به گذشته بیاعتنا باشیم، آینده نیز نخواهیم داشت و گذشته محض و بدون توجه به آینده هم پاسخگوی ما نخواهد بود، بنابراین با پیوند دادن گذشته و آینده راه عمودی و به سمت بالا گشوده و امکان گفتوگوی میان ادیان ایجاد خواهد شد.
اگر ادیان در زمان خلاصه شوند تفاهم غیرممکن خواهد بود، البته به دلیل این که ادیان در زمان پدید میآیند و قالب و شکل میگیرند، نمیتوان اختلاف قالبها را انکار کرد، اما اگر ما تا ابد در این قالبها بمانیم، گفتوگو غیرممکن خواهد بود. اما اگر بتوانیم ضمن حفظ قالبها از این قالبها فرا برویم و به اصل ادیان توجه کنیم و رو بیاوریم، به آسانی مجال گفتوگو گشوده و امکان رفاقت و صلح میسر میشود. باید به این نکته نیز توجه داشت که با محدودیتها جنگ شروع میشود و با سعه فکری صلح برقرار میشود.
ابن سینا میگوید:
” فرد اگر چه فرد است اما تبلور یک کل است و اگر تبلور یک کل دیگر نباشد تا ابد نمیتواند به فرد دیگر راه پیدا کند.”
دکتر دینانی:
“با محدودیتها جنگ شروع میشود و با سعه فکری صلح برقرار میشود”