حافظ کهنه نمیشود
بعضی ممکن است بگویند شعر حافظ در امروزه به چه دردی میخورد و تازگی شعر حافظ را زیر سؤال ببرند. در جواب من میگویم که حافظ اگر هیچ گرهای را نگشاید و هیچ مشکلی را حل نکند یک کار مهمی انجام میدهد و آن این است که ما را به زمان خودمان آشنا میکند. ما دو زمان داریم؛ اول، زمان تقویمی و تاریخی که میگذرد و مشخص است. دوم، زمانی است که در درون انسان است و هر کس زمانش متفاوت با دیگری است. برخلاف زمان بیرونی که برای همه مشترک است اما زمان درونی و زمان شخصی هر فردی یک زمانی دارد حافظ زمان خودش را داشته و وقتی که ما با غزلیات حافظ آشنا میشویم حافظ زمان درونی ما را به ما نشان میدهد و خود حافظ هم از زمان شخصی خودش صحبت کرده است.
مشاهده شرح دکتر دینانی بر اشعار حافظ در برنامه معرفت (چهل قسمت) اینجا بزنید
زمان ویژه هر شخص
هر کس در درون، زمان ویژهٔ خود را دارد ضمن اینکه زمان بیرونی همه جا یکسان است حافظ از زمان درونی خود سخن گفته و ما را به زمان درونی خود آشنا میکند، حافظ اگر به زمان بیرونی وابسته بود، حالا مشمول مرور زمان شده بود و به تاریخ پیوسته بود؛ همه چیز به تاریخ پیوسته است اما ما که امروز حافظ میخوانیم حافظ قرن ۷ و ۸ هم امروز است و هم آینده است حافظ در زمان رها شده است. علت تازگی شعر حافظ این است که او بیرونی سخن نمیگوید، سخن حافظ همیشه در حال «شدن» است. حافظ از گذشته سخن نمیگوید و وقتی حافظ حرف میزند، همان چیزی است که در همین الآن و آینده ممکن است اتفاق بیفتد و سخن حافظ آینده هم هست
در واقع هر کسی زمان خودش را کشف میکند و زمان درونی من، غیر از زمان درونی شماست این مطلب مهمی است و زمان درونی دیگر چندان به گذشته و حال و آینده وابسته نیست؛ مثالی بزنم که مطلب کمی روشن بشود، همان چیزی که وقت گفته میشود در اصطلاح عرفا همان زمان درونی است حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه میفرماید: (اِنَّ لِیَ مَعَ الله اوقات) من با حق تعالی وقتهایی دارم یعنی زمان درونی حضرت ختمی مرتبت زمان درونی داشت آیا سخن پیغمبر کهنه است؟ ابداً چرا؟ چون از زمان درونی حضرت آمده است
حتی حرفهای حکما هم کهنه نمیشود و همیشه زنده است و به روز است. روزنامهٔ هفتهٔ پیش به درد نمیخورد اما شعر حافظ، روزنامه نیست که مشمول مرور زمان باشد. ما با خواندن اشعارش در امروز، زمان درونی خودمان را کشف میکنیم و حضرت در لیله اسری که به معراج رفت اگر بخواهیم به مسافت تشبیه کنیم فکر میکنید چند سال نوری میشود، مسافتی که حضرت طی کرده است اصلاً به محاسبه نمیآید، به کجا رفته، قاب قوسین او ادنی و اصلاً دیگر بالاتر از اون نمیشود و بالاتر از اون اصلاً انسان متصور نیست که برود، وقتی که از معراج برگشت در روایت هست که چفت در هنوز حرکت میکرد یعنی به مقیاس زمان خارجی چند ثانیه بیشتر طول نکشیده ولی مسافت درونی چقدر راه بوده و اصلاً به محاسبه نمیآید.
این وقت درونی است منظورم از این سخن این بود که ما وقتی حافظ را میخوانیم و وقت مردم را میگیریم، حافظ ما را به زمان درونی خودمان آشنا میکند و آن به نظر من کم منفعتی نیست اگر زمان درونی خودمان را کشف کنیم موقعیت خودمان را کشف کردیم و همه چیز کشف میشود برای ما.
جنس غزل حافظ از زمان درونی حافظ نشأت میگیرد و اگر زمان بیرونی بود مربوط به قرن ۷ و ۸ بود یعنی آنچه گذشته است امروز کارآمد نیست و گذشته به تاریخ سپرده شده و حافظ وقتی حرف میزند نمیگوید آنچنان بود، آنچه میگوید هم اکنون است و در آینده هم، وقایعی که در شعر حافظ اتفاق میافتد مشمول مرور زمان واقع نشده، هم اکنون و در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد و هر لحظه تازه است و همیشه در حال وقوع است ما امروزه نمیتوانیم به زمان ۳۵۰۰ سال پیش برگردیم و اصلاً به آن سبک هم نمیشود زندگی کرد اما شعر حافظ تو گویی که دارد امروز با ما صحبت میکند و وقایعی که در شعر حافظ از آن صحبت میکند هم اکنون در حال وقوع است و هزار سال دیگر هم در حال وقوع است زبان درون است و زبان درون زمان درون را دارد و زمان درون مشمول مرور تاریخ نمیشود.
آن ندایی کاصل هر بانگ و نداست خود ندا آن است و این باقی صداست
تُرک و کُرد و پارسیگوی و عرب فهم کرده آن ندا، بیگوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ