متن برنامه معرفت

آیا معرفت و شناخت حدّ دارد ؟

بله معرفت حصولی حد دارد اما معرفت حضوری حد ندارد ولی انسان هیچ وقت متوقف نیست و توقف راکد است و آنجا که توقف است رکود است مثل آب متوقفی که متعفن می‌شود رکود در عالم نیست عالم راکد نیست این را در بحث حرکت جوهری صحبت کردیم که این عالم در حرکت جوهری راکد نیست و حضور و ملکوت هم در تجلی راکد نیست عالم ملکوت ساکن نیست ثابت است و اصلاً سکوت در عالم نیست عالم ملکوت حرکت جوهری مادی ندارد اما تجلی اندر تجلی است اصلاً خود معرفت تازه است و علت اینکه ما معرفت را کهنه می‌دانیم این است که معرفت را نمی‌شناسیم معرفت این نیست که چیزی بدانی و آن را ذخیره کنی و بگویی این علم توست معرفت، معرفت دانستن است ما گاهی از فهم صحبت می‌کنیم فهم است یا فهمیدن؟ و فرق این دو چیست؟

  • استاد فهمیده که شد ،مال ما می‌شود.

حالا مال شما که شد راکد می‌شود؟ خیر خود فهم که مال شما می‌شود خود اون همواره فهمیدن توش هست همیشه فهم فهمیدن است ما فهم بدون فهمیدن نداریم کسی که بگوید من فهم دارم ولی فهمیدن توش نباشد این فهم ندارد پس فهم همیشه فهمیدن است و اصلاً ذاتش فهمیدن است در فهمیدن کهنگی نیست و فهمیدن همیشه تازه است و همواره لذت محض است بعضی از حکمای ما مثل ناصرخسرو گفته‌اند لذت دفع الم است حالا به نظر من لذت‌های عالم حدودی درست است آدم تشنه از آب لذت می‌برد باید رنج تشنگی و گرسنگی را تجربه کرده باشد تا غذا خوردن برایش لذت بخش باشد و همچنین سایر لذت‌های این جهانی تا حدی این حرف درست است البته مخالفانی هم دارد اما در لذت‌های روحانی مسبوق به رنج نیست در فهمیدن کسی از نفهمیدن رنج نمی‌برد و فهم هم گفتیم فهمیدن است نه یک فهم ثابت هر لحظه آدم فهمیده می‌شود و هر لحظه آدم دارد می‌فهمد و این فهمیدن لایتناهی است و لایتناهی لذت بنابراین راه لذیذ هم هست به همون اندازه که سخت است هر قدمی یک فهم است و هر فهمی یک لذت است هر چه فهم بیش‌تر لذت بیش‌تر است همواره لذت اندر لذت، بهجت اندر بهجت، سرور اندر سرور، دارد می‌رود جلو .

  • استاد اصلاً لذت در حرکت است.

سکون اصلاً نیست و در این عالم حرکت جوهری است و در آن عالم تجلی است و فهم هم ساکن و راکد نیست و فهم همیشه فهمیدن است و این نکته مهم است ما فکر می‌کنیم فهم مالکش می‌شویم و مال خودمان می‌شود و دیگر حرکت نمی‌کند فهم هر لحظه فهم جدید است استاد اصلاً عشرت عرفانی هم همین است

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت      بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

 چنگ آلت موسیقی است و قامتش خمیده است خوب نوازندگان خوب این چنگ را می‌نوازند این قامت خمیده‌ ی چنگ هم می‌خواهد بگوید در راه حقیقت راه سختی را رفته و می‌خواهد بگوید نوای چنگ نوای حق است و این خمیده هم مال پیری‌ اش است و پیر شده قدش خمیده شده از بس نواخته و این داره با نوای چنگ به شما می‌گوید که خوش باش که راه را بروی ، و این پند خوش را بشنو و چون این پند خوش از پیر چنگی است از پند پیران هرگز ضرر نمی‌کنی این پیام چنگ برای شما ضرر ندارد چون پیر تجربه آموخته است هر چه جوان باشد اطلاعات دارد اما تجربه‌ ی پیر را ندارد بار حافظه را سنگین کرده اما پیر تجربه دارد و معلومات عمرش هست.

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز        ما دم همت بر او بگماشتیم

گفته خود دادی ز ما دل حافظا        ما محصل بر کسی نگماشتیم

احوال گنج قارون کایام داد بر باد    در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گنج قارون رفت و اگر خودت را گرفتار زر اندوختن کنی به کی وفا کرده به قارون هم نکرده دل به زر و سیم و پول مقام مبند که وفا ندارد راه حقیقت را برو که زر سراب است مجاز است موقف است زود گذر است دل خوش کنک است اما راه حقیقت ابدی است

برو از خانه گردون به در و نان مطلب       کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

منبع : برنامه معرفت

Rate this post

کلاس آنلاین آموزش منطق از صفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا