چرا به منطق نیاز داریم؟
هر انسانی به طور طبیعی (اگر مانعی نداشته باشد) میتواند سخن بگوید و زبان ابزاری است که با آن، آنچه در ذهن دارد را بیان میکند. علم «لغت» وضع کلمات را به ما میآموزد و ادبیات هر زبان عهده دار قوانینی است که از جهت ظاهر و مناسبت داشتن کلمات میپردازد. اما انسان برای اینکه بتواند متقن سخن بگوید و کلام کاملی داشته باشد به دو چیز نیازمند است:
- مربی و استاد که به او کلمات را بیاموزد و سخن گفتن را برای وی ملکه سازد، مثل والدین که به آرامی کودکشان را با کلمات و نحوه ادای آن آشنا میسازند، و به او نحوه سخن گفتن را میآموزند.
- قانونی که بدان مراجعه کند و با رعایت آن زبان خود را از لغزش و خطا مصون دارد؛ و این قانون همان دستور زبان است.
با آنکه تفکر، یک امر فطری در وجود انسان است، آدمی در تفکرات خود فراوان خطا میکند؛ به عنوان مثال آنچه را در واقع علت یک پدیده نیست، علت آن میپندارد؛ و یا آنچه را در واقع نتیجه افکارش نیست، نتیجه افکارش به شمار میآورد؛ استدلال غیر برهانی را برهان قلمداد میکند؛ و گاهی نیز مقدمات باطلی را کنار هم قرار داده و بواسطه آن به مطلبی درست یا نادرست معتقد میشود.
بنابراین، انسان نیازمند ابزاری است که افکار و اندیشههایش را تصحیح کند، و او را به راه و روش استنتاج درست رهنمون ساخته و بر تنظیم و استوار سازی افکارش آزموده گرداند. و چنانکه گفتهاند، «علم منطق» همان ابزاری است که برای مصون ماندن اندیشه از لغزش و خطا به انسان یاری میدهد، و راه تصحیح و درست سازی افکار را به وی مینماید. پس همانگونه که صرف و نحو (در زبان عربی به انسان، اصل سخن گفتن را نمیآموزد، بلکه شیوه تصحیح نطق، و نحوه درست سخن گفتن را آموزش میدهد، علم منطق نیز اصل تفکر و اندیشیدن را به آدمی نمیآموزد، بلکه شیوه درست فکر کردن را به وی نشان میدهد)
منطق: ابزاری است از سنخ قانون که به کار بردن آن باعث میشود از خطای در اندیشه مصون باشیم
چرا با دانستن منطق، باز هم منطق دانان اشتباه میکنند؟
بنابراین، ما در خصوص درست سازی افکار و اندیشههایمان به منطق نیازمندیم. و البته این نیازی پراهمیت است. ممکن است بگویید: بسیاری از مردمان، علم منطق را فرا میگیرند، اما با این همه در تفکرات خود دچار خطا و لغزش میشوند؛ و بنابراین منطق فایدهای در بر ندارد. در پاسخ به این سخن باید گفت: بسیاری از مردمان، علم صرف و نحو را میآموزند، اما باز در سخن گفتن دچار لغزش میشوند. بنابراین، طبق این استدلال باید صرف و نحو نیز بی فایده باشد و به طور کلی باید بساط دستور زبان را در هر لغتی برچید! در حالی که کسی بدین حکم راضی نمیشود.
سرّ این که انسان علم منطق را میآموزد، و باز هم در تفکرات خود خطا میکند، و یا دستور زبان را فرا میگیرد، و باز هم در سخن گفتن دچار لغزش میگردد آن است که فراگیرنده این علوم یا به ملکه آن علم دست نمییابد، (یعنی آن علم را به گونهای نمیآموزد که قواعد آن در جان رسوخ کرده و همیشه در ذهن حاضر باشد)؛ و یا هنگام نیاز، قواعد آن را رعایت نمیکند؛ و یا در تطبیق آن قواعد (بر موارد و مصادیق) به اشتباه می افتد؛ و همین سبب میشود و با آنکه منطق و یا صرف و نحو را آموخته، باز هم از مسیر صحیح منحرف شود.
سؤال (منطق چیست) یعنی تلاش ذهن برای کشف واقعیت
انسان ذاتاً موجودی متفکر است که به ندرت از اندیشه درباره جهان هستی و راه رسیدن به سعادت فارغ میشود. منطق چیست در واقع یعنی یافتن پاسخهایی نظیر چگونگی تفسیر گوناگونی و دگرگونی مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستی؛ زنده و با شعور بودن عالم یا مرده و بی شعور بودن آن؛ تعریف سعادت و طریق نیل به سعادت، و… از جمله دغدغههایی است که به لحاظ تاریخی همزاد آدمی است.
هرجا که سخن از تفکر و اندیشه است دیدگاهها و نظرات مختلفی نیز هست. انسان به تناسب تواناییهای فکری و پیش فرضهای قبلی، هریک پاسخی متفاوت و در خور خویش برای پرسشهایی از این دست فراهم کردهاند و در این راه چه بسا دگرگونی دیدگاههای خویش در مسائل مختلف را نیز دیدهاند. اختلاف در دیدگاهها نشان این است که ذهن در جریان تلاش اندیشهای خود برای کشف واقعیت، راههای متعددی را بر میگزیند که برخی درست و برخی نادرستاند. به عنوان نمونه به مثالهای زیر که حاصل برخی تفکرات بشری است دقت نمائید:
– خدا نور است. هر نوری محسوس است. بنابراین خدا محسوس است
– سقراط انسان است هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است.
– ارسطو انسان است بعضی انسانها زن هستند پس ارسطو زن است.
– این کلمه دستمال است. دستمال در جیب جا میگیرد. پس این کلمه در جیب جا میگیرد.
– با اندکی تأمل در این مثالها سؤال اساسی و دغدغهای جدی شکل میگیرد: آیا براستی میتوان جریان اندیشه را شناخت؟ یعنی راههای صحیح تفکر را از بیراهههایی که به خطا میانجامد تشخیص داد؟ این پرسش موجب شد تا اندیشوران و در رأس آنها حکیم ارسطو، سخت به تکاپو بیافتند وچارچوب ها و قالبهای خاصی برای مصون ماندن اندیشه بشر از خطا بیابند.
پس از مدتی این چارچوبها به شکل ضوابط کلی و قواعد عام اندیشه ورزی تدوین شد و به این ترتیب در خانواده معرفت بشری، دانش جدیدی پا به عرصه وجود نهاد که آن را «منطق» نامیدند؛ علمی به منظور ارائه روش صحیح تفکر و خطاسنجی اندیشه. بنابراین میتوان در تعریف منطق چیست گفت: قواعد منطقی، ذهن را از افتادن در بیراهه و خطای در اندیشه باز میدارد. دست یابی کامل به این فایده مهم در سایه دانستن قواعد منطق و مهارت در به کار بردن قواعد منطق، حاصل میشود.
منطق چیست
منطق، علمی ابزاری است که دربردارنده مجموعه قواعد کلی که به کار بردن درست و دقیق آنها ذهن را از خطای در اندیشه باز میدارد. این تعریف، نکات متعددی را درباره چیستی منطق دربردارد:
منطق، هویتی ابزاری دارد. یعنی علمی است که در خدمت علوم دیگر است. به عبارت دیگر دانشهای بشری را به ملاکهای مختلف تقسیم و دسته بندی میکنند. یکی از این تقسیمات، تقسیم علوم به ابزاری و اصالی است. علوم ابزاری یا عالی، در اصل برای کاربردن در علوم دیگر تدوین شدهاند و در علوم اصالی، هدف تدوین کننده علم، به خود علم تعلق گرفته است. اما چنین نیست که در اصل پیدایش، فرع وجود علم دیگری باشند. مثلاً اگر دو علم جبر و حساب را در نظر بگیریم خواهیم دید که علم جبر برای علم حساب، جنبه ابزاری و مقدمی دارد؛ زیرا هدف از تدوین قواعد و معادلات جبری، امکان محاسبات ریاضی است و اگر علم حساب نبود جایی برای پیدایش علم جبر نبود
در پاسخ به سؤال منطق چیست پس میتوان گفت که منطق از جمله علوم ابزاری است. زیرا اگر علوم استدلالی دیگر چون فلسفه، ریاضی و.. نبود جایی برای فراگیری منطق نزد دانش پژوهان آن علوم نیز نبود. بنابراین منطق، از علوم ابزاری است و همه علوم که قواعد منطقی در آنها به کار گرفته میشود، نسبت به آن از دانشهای اصالی محسوب میشوند.
منطق مانند بسیاری از دانشهای دیگر بیانگر قوانین کلی است. بنابراین منطق مانند بسیاری از علوم بشری، حکم جزئیات تحت پوشش خود را مشخص میکند؛ همان گونه که قانون نحوی «هرفاعلی مرفوع است» بیان میکند: هرگاه اسمی فاعل جمله واقع شود، مرفوع خواهد بود؛ بر همین منوال، این قانون منطق که «تعریف باید نزد مخاطب روشنتر و شناخته شده تر از تعریف شده داشته باشد» نیز بیانگر قانونی کلی و عام است که هرگاه در تبیین یک صورت مجهول بودیم، باید تعریف وضوح و روشنی بیشتری داشته باشد تا مخاطب از آن سود ببرد. قوانین منطق علاوه بر اینکه ابزار تلقی میشوند، کلیت و شمول نیز دارند از آن رو که بیانگر قانون عقلیاند هیچ گاه قابل استثناء نیستند.
به کار بردن صحیح و دقیق قواعد منطق، ذهن را در درست اندیشیدن یاری میدهد؛ یعنی ذهن در مقام تفکر صحیح هنگامی کامیاب خواهد بود که از قانون منطق تبعیت کند وگرنه صرف دانستن قواعد و برف انبار کردن قوانین آن، موجب بازداشتن از خطای در تفکر نخواهد شد. پس پاسخ این شبهه معروف: «اگر منطق اندیشه را از خطا باز میدارد پس چرا منطقیون خود از خطای در اندیشه مصون نیستند؟» نیز روشن میشود؛ زیرا برای منطقی اندیشیدن صرف دانستن منطق کافی نیست، بلکه به کار بستن آن نیز لازم است.
موضوع منطق چیست؟
منطق از اندیشه بشر سخن میگوید؛ یعنی به بررسی جریان تفکر میپردازد که از دو جنبه قابل بررسی و دستیابی است؛ اول اینکه سامان بخشیدن به معلومات پیشین به گونهای که «تعریف» جدیدی را نتیجه میدهد؛ دوم اینکه تنظیم و ترتیب بخشیدن معلومات پیشین به گونهای که «استدلالهای» جدید در ذهن شکل گیرد. حال اگر انسان در جریان اندیشه گاه به بیراهه و خطا میرود، ناچار این کژ روی فکری در یکی از دو زمینه (تعریف و استدلال) خواهد بود. و چون منطق رسالت خطاسنجی فکر را به عهده دارد بنابراین باید راه و روش مصون ماندن از اندیشه را از خطا در دو عرصه «تعریف» و «استدلال» بیان کند.
jafar110 8 ژانویه 2018
باسپاس فراوان از تعاریف جامع و مانع منطق
A 8 ژوئن 2020
خوب بود
سوپربوی 11 جولای 2022
متن بسیار خوبی بود . سپاس