شیء بدون تشخص یافتن هرگز موجود نمیشود
قاعده «شیء بدون تشخص یافتن هرگز موجود نمیشود» (به عربی: الشیئ مالم یتشخّص لم یوجَد) مانند قاعده «الشیئ ما لم یجِب لم یوجَد» بین حکما معروف است و در برخی مسائل به آن استناد نمودهاند؛ در کتب فلسفی مبحثی برای اثبات این قاعده تحت این عنوان و اینکه آیا بدیهی است یا نظری، به چشم نمیخورد.
بهمنیار، شاگرد برجسته ابن سینا، در کتاب التحصیل، آن را مطرح کرده، ولی برای اثبات آن استدلالی نیاورده است. آنچه بهمنیار در این باب میگوید این است که شیء بدون تشخص یافتن هرگز موجود نمیشود. سپس اقسام تشخّص را نسبت به ذات هر شیئ برشمرده است. به این ترتیب که تشخّص را یا مقتضای ذات دانسته، مانند واجب الوجود یا از لوازم ذاتی شیئ به حساب آورده؛ مانند انواع، که چون مجردند به یک فرد منحصر میگردند. و در مرحله سوم آن گونه تشخّص را که نسبت به ذات شیئ لازم غریب است مورد بحث قرار داده و انواع متکثرالافراد را مانند انسان عنصری، مثال آورده است که افراد آن به علت عوارض غریبه از یکدیگر جدا و پراکندهاند. عبارت بهمنیار در این باب چنین است:
- ثمّ إعلم أنّ آلشیئ لایوجد إلأ شخصاً فإمّا أن یکتفی فی تشخّصه ذاته، و هو الذی یجب وجوده بذاته، و منه ما یتمّ وجود بلوازمه و مثل هذا النوع یکون موجوداً فی شخص واحد؛ فلهذا یستحیل أن یقع فی هذین شرکه، و منه ما لایتمّ تشخّصه إلا بعارض غریب عن النوع کالإنسان یتکثّر أشخاص نوعه بعوارض غریبه. (۱)
در بیشتر کتب فلسفی و کلامی، مسئله تشخّص و اقسام آن و اینکه آیا زائد بر ماهیت است یا نیست، مورد بحث قرار گرفته است. در کتابهای متکلّمین علاوه بر آنچه ذکر شد، این مسئله نیز مورد گفتگو است که آیا تشخُّص یک امر ثبوتی است یا یک امر عدمی؟ البته بیشتر متکلّمین تشخّص را امری ثبوتی دانستهاند و برای اثبات این مدعا اقامه برهان نمودهاند. تعدادی انگشت شمار نیز ثبوتی بودن تشخّص را انکار کردهاند و آن را یک امر عدمی پنداشتهاند.
امام فخر رازی
امام فخر رازی تشخّص را امری ثبوتی دانسته و برای اثبات آن استدلال نموده است. یکی از براهین وی این است که تعیّن و خصوصیت شیئ عبارت است از هویت آن شیئ و هر موجود مشخص، از حیث اینکه مشخص است، ثابت و واجد هویت خویش است. پس چیزی که جزئی از یک امر ثابت است، بالضروره ثابت خواهد بود. چنانکه میگوید:
الأول: إنّ تعیّن الشیئ و خصوصیّته عباره عن هویته؛ و الشخص من حیث هوهو ثابت؛ و الهویّه داخله فیه من حیث أنّه هو و ما هو جزء الثّابت من حیث أنّه ثابت یجب أن یکون ثابتأ فالهویّه ثابته. (۲)
دبیران کاتبی
دبیران کاتبی قزوینی تشخّص را با کلمه تعیّن عنوان بحث قرار داده و برای ثبوتی بودن آن دو برهان اقامه کرده است: ولی سرانجام برهانهایی که خود اقامه کرده، مورد اشکال و انتقاد قرار داده و ثبوتی بودن تعیّن را نپذیرفته است.
علامه حلّی هنگام شرح سخن این متکلّم، اشکالهای وی را نپذیرفته و با اقامه یک برهان، موجود بودن تعیّن را در خارج اثبات مینماید. برهان وی عبارت است از اینکه: مطلق، به قید اطلاق، در خارج موجود نیست. پس ناچار وجود همواره بر امری معین در خارج عارض میگردد و چون تعیّن جزئی از امر معین است، پس با موجود بودن معیّن، تعیّن نیز موجود خواهد بود: چنانکه میگوید:
قد بیّنا أنّ المطلق لاوجود له و أنّ الوجود إنّما یعرض للمعیّن فیکون المعیّن جزءاً من الموجود فینتظم البرهان. (۳)
قاضی عضدالدین ایجی
همانطورکه قبلاً اشاره شد، در بیشتر کتابهای متکلّمین، تشخّص با عنوان تعیّن مورد بحث قرار گرفته است. شارح مواقف هنگام توضیح سخن قاضی عضدالدین ایجی مسئله تشخّص و تعیّن را به طور مبسوط مورد بحث قرار داده و میگوید: ماهیت مادام که تعیّن نیافته، برحسب مقام ذات قابل اشتراک و صدق برکثیرین است. ولی هنگامی که مانند زید مثلاً در خارج، تعیّن و تشخّص یابد، به هیچ وجه فرض اشتراک و صدق بر کثیرین در آن امکان پذیر نخواهد بود.
از اینجا میتوان دریافت که تشخّص غیر ماهیت است. زیرا ماهیت که در مقام ذات قابل صدق بر کثیرین است با یافتن تشخّص این خاصیت را از دست میدهد. سپس اقوال مختلف متکلّمین را درباره ثبوتی بودن یا عدمی بودن تعیّن نقل میکند و سرانجام آن را یک امر ثبوتی میداند که هیچ عاقلی در وجود خارجی آن تردید به خود راه نمیدهد. (۴)
وی، انسان موجود در خارج مانند زید را مرکب از ماهیت و تشخّص میداند که این ترکّب فقط در عالم ذهن موجود است و در جهان خارج هرگز اثری از این گونه ترکیب پیدا نیست. برای توضیح بیشتر اضافه میکند که نسبت ماهیات به مشخصات خارجی همواره نسبت اجناس به فصول میباشد؛ یعنی همان طوری که جنس در عالم عقل دارای ابهامی است که به واسطه آن ابهام قابل صدق بر ماهیات نوعیه متعدد میباشد و نسبت به هیچ یک از ماهیات نوعیه تعیّن نمیپذیرد مگر اینکه فصل ممیز به آن ضمیمه گردد؛ هر کدام از ماهیات نوعیه نیز قابل صدق بر افراد و هویّات متعدد میباشند و نسبت به هیچ یک از آن افراد تعیّن نمیپذیرند مگر اینکه مشخِّص یا مشخِّصاتی به آن ضمیمه گردد. و همان طور که جنس و فصل در خارج، از حیث وجود و ذات، با یکدیگر متحدند و تمایز میان آنها فقط در عالم ذهن است، ماهیات نوعیه و مشخّصات خارجی در جهان خارج از حیث وجود با یکدیگر متحدند و تمایز میان آنها فقط در عالم ذهن جلوه گر است. زیرا آنچه در خارج موجود است، مانند زید یا هر فرد. دیگر، یک موجود است که دارای یک هویت مشخّص است و با هیچ وسیلهای نمیشود آن را به دو نیم، که عبارتند از ماهیت انسان و تشخّص خارجی، تقسیم نمود؛ ولی هنگامی که در جهان پهناور ذهن وارد میشود، عقل قادر است که آن را به یک ماهیت و یک سلسله مشخصات از یکدیگر جدا تحلیل نماید. چنانکه ماهیت نوعیه را به یک جنس و یک فصل به طور متمایز از یکدیگر، تحلیل میکند. (۵)
صاحب مواقف در اینجا به یک نکته مهم اشاره میکند و آن عبارت است از تفاوت بین جنس و فصل با ماهیت نوعیه و مشخصات آن. تفاوت این است که مشخصات خارجی که ماهیت نوعیه به وسیله آنها در خارج تعیّن میپذیرد، به واسطه اینکه همواره اموری جزئی هستند که موجب پیدایش صورتهای عقلی در ذهن نمیشوند، بلکه فقط موجب ارتسام صورتهایی در حواس ظاهری میباشند که جز از طریق حواس پنج گانه یا واهمه قابل ادراک نمیباشند. در حالی که فصول ممیزه که منشأ پیدایش انواع است، چون همواره عبارتند از کلیات، صورتهای عقلی متفاوتی را در ذهن ایجاد مینمایند.
به این ترتیب فصول، همواره کلیات عقلی متفاوت را در ذهن ایجاد میکند و مشخصات یک سلسله هویات شخصیّه را در حواس ترمیم مینمایند. (۶) وی در پایان این مبحث تمایز اشخاص را در خارج به هویات خود اشخاص میداند و برای مشخصات در تمایز افراد نقشی قائل نمیشود؛ زیرا در وجود خارجی اشخاص، هیچ گونه امتیاز و فاصلهای بین ماهیت و مشخصات دیده نمیشود؛ و از اینجا به روشنی معلوم میشود که آنچه در خارج موجود است، فقط اشخاصاند؛ و این عقل است که مفاهیم کلیه و طبایع ماهوی را گاهی از ذات اشخاص و گاهی از عوارض غریبهای که بر حسب موارد مختلف و استعدادهای متفاوت عارض اشخاص میشوند، انتزاع میکند. چنانکه میگوید:
- و الأشخاص تمایزها فی الوجود خارجی بهویّاتها لا بمشخّصاتها إذ لاتمایز فی هذا الوجود بین الماهیه و المشخّص و من هنا ظهر أنّ لاوجود فی الخارج إلا للأشخاص؛ وأمّا الطبایع و المفهومات الکلیه فینتزعها العقل من الأشخاص تاره من ذواتها و تاره من الأعراض المکتنفه بها بحسب إستعدادات مختلفه و إعتبارات شتّی. (۷)
قاعده شیء بدون تشخص یافتن هرگز موجود نمیشود در نظر ملاصدرا
در کتابهای فلسفی صدرالمتألهین مسئله تشخّص مانند سایر مسائل فلسفی به طور گستردهای مورد بحث قرار گرفته و از سنگلاخ استدلالهای کلامی خارج گشته است. وی تشخّص را که برحسب مقام ذات مانع از تصور اشتراک درشی ء است، چیزی جز وجودشی ء نمیداند و به این ترتیب تشخّص از نظر وی مساوق با وجود است و هر وجودی به نفس ذات خویش متشخّص است. به طوری که اگر از نحوه وجودشی ء که عبارت است از تشخّص آن صرف نظر کنیم، آنشی ء از نظر عقل، مشترک و قابل صدق بر کثیرین خواهد بود. اگرچه هزاران مخصّص به آن ضمیمه گردد.
از نظر صدرالمتألهین تشخّص و امتیاز با یکدیگر متفاوتند. چون تشخّص در هر شی ء به خاطر خود آنشی ء است، ولی امتیاز درشی ء برای آن است که از مشارکات و همگنانش جدا گردد. وی بعید نمیداند که امتیازها، شیئ را مستعد نمایند تا اینکه تشخّص را بپذیرد. چنانکه در انواع مادی که هر کدام دارای افراد پراکندهای میباشند مشاهده میکنیم، مادام که ماده شیئ به وسیله عوارض خارجی مستعد و آماده نشود، صورت فعلیّه از مبدأ فیاض به آن افاضه نمیگردد. عبارت وی در این باب چنین است:
و لایبعد أن یکون التّمیز یوجب للشی ء استعداد التّشخّص فإنّ النّوع المادّی المنتشر ما لم یکن المادّه متخصصّه الإستعداد لواحد منه لایفیض وجوده عن المبدأ الأعلی. (۸)
حکمای بعد از صدرالمتألهین
بیشتر حکمای بعد از صدرالمتألهین به پیروی از وی مفهوم تشخّص را با مفهوم وجود مساوق دانستهاند و بین امتیاز با تشخّص تفاوت قاتل شدهاند: چنانکه حاج ملاهادی سبزواری در این باب به طریق نظم گفته است:
عین مع الوجود فی الأعیان له تشـخّـص سـاوق فـی الأذهـان
لـــه الامــارات أمــور خــارجــه تعرض مع عرض کعرض الأمزجه
إذ لایــفــیــد ضــمّ مــاهــیـات کــلـّـیــه تــشّــخــصــاً لــلــذات
فیما إذا الکلّی مثله إلـتـحـق عـن التـشخّـص التمـیّز مفترق (۹)
سبزواری در اسرار الحکم، ضمن اصل دوم و سوم از یک سلسله اصولی که برای اثبات معاد جسمانی تقریر نموده، چنین میگوید:
اصل دوم آن است که تشخّص شیئ به نحو وجودش باشد که ماهیت مبهمه به آن وجود خاص ابهامش مرتفع شود. و اما عوارض مشخّصه أمارات تشخصاند، هریک با عرض عریض أعنی وضعی که از اول وجود تا آخر عمر با آن است…
اصل سوم آن است که فرق است میان تشخّص و تمیّز؛ چنانکه در کلیات تمیّز هست و تشخّص نیست؛ چه کلیات عقلیّه و چه کلیات طبیعیّه؛ و در مراتب یک شخص مثلاً تمیّز هست؛ و هر یک از مراتب مشخص نیستند؛ چنانکه نفس ناطقه هفت لطیفه دارد و هر یک مشخص نیست که هفت نفس باشند، بلکه همه تفنن یک تشخّصاند… (۱۰)
از آنچه تاکنون در باب تشخّص گذشت، به روشنی معلوم میشود که هر چیزی بدون اینکه تشخّص یابد، هرگز موجود نمیشود و آنچه در خارج موجود است، متشخّص است. انتزاع مفاهیم کلیه که قابل صدق بر کثیرین است و انفکاک آنها از یکدیگر در خارج ممکن نیست و فقط در قلمرو عقل انجام میگیرد، و این عقل است که در جهان پهناور خویش همواره به تجزیه و تحلیل امور میپردازد. بنابراین از مجموع آنچه حکما در این باب گفتهاند، این قاعده به دست میآید که «الشیئ ما لم یتشخّص لم یوجَد»
حکیم هیدجی برای اثبات این قاعده به صورت نظم قیاسی، برهان اقامه کرده است، به این ترتیب که کلیه افراد یک طبیعت نسبت به آن طبیعت دارای نسبت متساوی میباشند، و چون ترجیح یکی از افراد بر دیگری که دارای نسبت متساوی میباشند، بدون مرجّح خارجی محال است، مادام که طبیعت کلی به یکی از آن افراد متشخّص و متعیّن نگردد، هرگز از علت صادر نخواهد شد، چنانکه میگوید:
- الشیئ ما لم یتشخّص لم یوجَد، لأنّ الطبیعه الکلّیه نسبه جمیع اشخاصها الیها واحده فمالم یتخصّص بواحد منها لم یصدرعن العله.
وجود ذهنی و قاعده
همان طور که در آغاز این مبحث یادآوری شد، برای اثبات برخی مسائل فلسفی به این قاعده استناد شده است.
یکی از مسائلی که برای اثبات آن به این قاعده تمسّک شده است، مسئله اثبات وجود ذهنی است. برای اثبات وجود ذهنی، چندین برهان اقامه شده که یکی از محکمترین آنها عبارت است از برهانی که بر این قاعده استوار است. به این ترتیب که برخی مفاهیم همواره به صفت کلیت متّصف میباشند و چون صفت کلی یک امر ثبوتی است، ناچار موصوف آن نیز باید موجود باشد. در این هنگام با این مشکل مواجه میشویم که موجود بودن مفهوم کلی در خارج به نعت کلیت امکان پذیر نیست. زیرا، به حکم قاعده «الشیئ ما لم یتشخّص لم یوجَد» آنچه در خارج موجود است، جز یک امر چیز دیگری نمیتواند باشد. بنابراین، نتیجه میگیریم که مفهوم کلی باید در ذهن موجود باشد. زیرا در غیر این صورت وعاء دیگری که آن را فرا گیرد، وجود نخواهد داشت؛ پس وعاء کلیات، همیشه جهان بی کران ذهن است و به این طریق وجود ذهنی اثبات میگردد.
این مسئله را به این کیفیت، قاضی عضدالدین ایجی در مواقف مطرح کرده؛ چنان که میگوید:
- من الأمور الدّاله علی الوجود الذهنی أنّ من المفهوهات ما هو کلّی؛ فلابدّ أن یکون الموصوف بها موجوداً، و لیس فی الخارج؛ إذ کل ما هو موجود فی الخارج فهو مشخّص؛ فیکون موجوداً فی الذهن. (۱۱)
حاج ملاهادی سبزواری به صورت نظم گفته است:
للحکم إیجاباً علی المعدوم ولإنتزاع الشیئ ذی العموم
و در مقام توضیح میگوید:
- فهی بنحو الکلّیه موجوده و إذ لیس فی الخارج، لأنّ کل ما یوجد فی الخارج جزئی ففی الذهن
پاورقیها
- التحصیل. ص ۵۲۹
- مباحث المشرقیّه. ج ۱، ص ۷۴
- شرح مواقف. ج ۱، ص ۳۶۸
- همانجا
- همان جا
- همان جا
- الاسفار الاربعه. ج ۲، ص ۱۰
- شرح منظومه. بخش فلسفه، ص ۱۰۶
- اسرارالحکم. ص ۳۳۶-۳۳۷
- مواقف (همراه شرح جرجانی). ج ۱، ص ۲۸۹
- شرح منظومه، ص ۲۳