آنچه حاصل است، تحصیل نتوان کرد و آنچه هرگز در دل خطور نکرده، توجه به آن امکان پذیر نیست.
توجه به این دو قاعده، که مفاد هر کدام از آنها در غایت وضوح است، از دوران باستان و روزگاران قدیمی مشکلی را در فلسفه به وجود آورده است که عبارت است از اینکه «مطلوب تصوری که انسان همواره در مقام تحصیل آن برآمده و برای بدست آوردن آن از هیچ کوششی دریغ نمی کند، اگر از هر جهت معلوم باشد، تحصیل آن محال خواهد بود؛ زیرا تحصیل حاصل است. و اگر از هر جهت مجهول باشد و هرگز در دل خطور نکرده باشد، توجه به آن امکان پذیر نخواهد بود؛ زیرا توجه به مجهول مطلق و چیزی که هرگز در دل خطور نکرده، از نظر عقل محال است. در این هنگام برای بدست آوردن مطلوب های تصوری راه ها مسدود می شود و مشکلی بزرگ به وجود می آید و این نیست مگر به واسطه اعتبار این دو قاعده یعنی:
- تحصیل حاصل محال است
- آنچه هرگز در دل خطور نکرده، توجه به آن امکان پذیر نیست
توجه به این مشکل بوده است که افلاطون نظریه معروف خود را در باب «ارزش معلومات» و «بحث المعرفه» از زمان قدیم بنیان نهاده و ابراز کرده است. افلاطون می گوید: یاد گرفتن، چیزی جزء به یاد آوردن نیست. یعنی کلیه معلوماتی که انسان در این جهان به دست می آورد، چیزی جز تذکر و به یاد آوردن معلوماتی که در عوالم دیگر داشته نیست و به این ترتیب تحصیل دانش در نظر افلاطون به هیچ وجه مجهولی را معلوم نمی کند؛ بلکه غبار فراموشی را از روی صفحه ضمیر می زداید.
مشکل افلاطون این بوده است که چیزهایی که برای بشر معلوم است، تحصیل آن ها ممکن نیست. زیرا تحصیل حاصل است. و چیزهایی که برای بشر از هر جهت مجهول است، توجه به آن ها و تحصیل آن ها غیر ممکن است. زیرا توجه به مجهول مطلق از نظر عقل محال است. و این همان دو قاعده ای است که در اینجا مورد بحث قرار گرفته است. این مشکل که از ناحیه توجه به این دو قاعده به وجود آمده برای سایر فلاسفه و متفکرین نیز مطرح شده است و هر کدام به نحوی در دفع آن کوشیده و راه حلی را ارائه نموده اند.
فهرست مطالب
امام فخر رازی و قاعده تحصیل حاصل محال است
فخر رازی پس از توجه به دو قاعده مورد بحث با این مشکل مواجه شده است که اکتساب تصورات و تحصیل دانش نسبت به آنها چگونه میسّر است؟ اگر آن تصور معلوم باشد، مصداق قاعده اول (تحصیل حاصل محال) است و اگر آن تصور از هر جهت مجهول باشد، مصداق قاعده دوم (توجّه الطّلب) است و چون هر دو قاعده از نظر عقل محال اند، اکتساب آن تصور نیز امکان پذیر نیست. لذا برای رهایی از این مشکل چاره ای اندیشیده است به این ترتیب که کلیه تصورات را بدیهی دانسته است و در این صورت هیچ گونه تصوری از نظر وی احتیاج به اکتساب ندارد و چون تصورات را نیازمند به اکتساب نمی داند، مشکل مزبور برای وی مطرح نمی گردد؛ چون آن مشکل در صورت اکتساب تصورات پیش می آید.
سهروردی و قاعده تحصیل حاصل محال است
شیخ سهروردی این مسئله را با توجه به شکل مورد بحث، به عنوان یکی از مغالطات مشهور ذکر کرده است. سهروردی منشأ پیدایش این مشکل را یک نوع مغالطه پنداشته است و آن مغالطه را عبارت از این می داند که در حیثیت مطلوب تصوری، که معلوم من وجه و مجهول من وجه است (یعنی از جهتی معلوم و از جهتی مجهول است) اهمال شده و به جای آن حیثیت دیگری که معلوم مطلق یا مجهول مطلق است، به کار برده شده و با این ترتیب اعتبار دو قاعده مذکور را به هیچ وجه در پیدایش این مشکل موثر نمی داند. زیرا مطلوب تصوری را معلوم مطلق یا مجهول مطلق نمی داند که در فرض اول مصداق قاعده اول، و در فرض دوم مصداق قاعده دوم واقع شود، بلکه آن را معلوم من وجه و مجهول من وجه می داند، و به این ترتیب مشکلی را که بسیاری از فلاسفه با آن مواجه بوده اند، از میان بر می دارد.
این راه حلی که سهروردی جهت حل مشکل ارائه می نماید و بسیاری از فلاسفه نیز آن را پیشنهاد کرده اند، از ناحیه گروهی دیگر از حکما و از جمله خود سهروردی مورد اشکال قرار گرفته است؛ چنان که می گوید:
- و هذا أی و هذا الواجب إنما هو فی القضایا و التّصدیقات، أی لا یتمشی فی غیرها کالتّصورات علی ما هو المشهور.
بنابراین راه حل مزبور به باب قضایا و تصدیقات اختصاص می یابد؛ ولی اشکال در باب تصورات هم چنان به قوّت خود باقی است.
فخر رازی نیز راه حلی که سهروردی پیشنهاد کرده است، به عنوان قول ضعیف نقل می کند و آن را مورد اشکال قرار می دهد؛ چنانکه می گوید:
- فان قیل: لم لا یجوز أن یکون مشعورا به من وجه دون وجه و المطلوب هو تکمیل ذلک النّاقض و ایضا فهذا الحجّه قائمه فی التّصدیقات فوجب أن لا یکون شی ء منها مکتسبا و ذلک باطل قطعا . و الواجب عن الاول _إنّ الوجه الذی صدق حکم العقل علیه بأنّه مشعور به غیر الوجه الذی صدق علیه حکم العقل بأنّه غیر مشعور به لامتناع اجتماع النّقیضین و حینئذ یرجع التّقسیم فی ذینک الوجهین _یعین مطلق المعلومیه و مطلق المجهولیه . و الواجب عن الثانی _ لا شک أنّ التّصور من حیث أنّه التّصور غیر التّصدیق من حیث انه تصدیق فعلی هذا التصدیق حاله علی زائده علی تصور الموضوع و تصور المحمول و تصور السّلب و تصور الایجاب لأنه یجوز فی العقل حصول هذه التّصورات الأربعه بدون التّصدیق فالتّصدیق مجهول من حیث انّه تصدیق ولکنّه معلوم من حیث انّه تصور وامّا التّصور فهو شیء واحد فیستحیل أن یکون معلوما من وجه مجهولا من وجه . فظهر الفرق بین التّصورات و التّصدیقات .
از آنچه گذشت، معلوم می شود برای حل این مشکل در باب تصورات با توجه به دو قاعده مورد بحث راه حلی جز دو راه حل افلاطون و فخررازی تا کنون ارائه نشده است.
افلاطون می گوید: در باب تصورات یادگیری وجود ندارد و آنچه موجود است یادآوری گذشته است.
فخررازی می گوید: کلیه تصورات بدیهی هستند و به این ترتیب نیازی به یادگیری نیست.
معتزلی و قاعده تحصیل حاصل محال است
از جمله مواردی که به قاعده «محال بودن تحصیل حاصل» استدلال شده است، اشکالی است که در مسئله حصول علم بعد از نظر، به مذهب معتزله وارد نموده اند. معتزله را در این باب عقیده بر آن است که حصول علم برای بشر پس از نظر در مقدمات قیاس به طریق تولید است و در مقابل این عقیده حکما می گوید حصول علم پس از نظر در مقدمات بر سبیل اعداد است.
اشکالی که بر عقیده معتزله وارد نموده اند، این است که اگر حصول علم پس از نظر کردن در مقدمات قیاس به طریق تولید انجام شود، در مورد تذکر و یادآوری تحصیل حاصل می شود و این امر محال است. معتزله این اشکال را به این ترتیب پاسخ داده اند که اگر در مورد تذکر و یادآوری به علت لزوم «تحصیل حاصل» حصول علم به طریق تولید محال است، دلیلی وجود ندارد که در مورد تحصیل علم ابتدایی از طریق نظر در مقدمات حصول علم پس از نظر در مقدمات به طریق تولید محال باشد.
نظرات